روزنامهها دوباره ، آواز سَر دادند مردم سالاری ، دیپلماسی ، حقوق شهروندی ، ارکان صفحات ماست اما کسی لبخند کودک کار را ننواخت بر چنگ کلام و صفحه سیاه مطبوعات !؟ تا دوبار آمارها سیر صعودی نسبت به دماوند پیدا کنند و نمودارها چرتکه رفاه درتب و تاب جامعه بیاندازند !؟ اینجا اما تورم دارد میخورد ما را و شکوفههای شوم این شاخه پاییز که از در و دیوار این خانه آویزان است !؟ تابلوی لبخند ژگونی شده است از قلم سیاستمدران !؟ دارم خفه میشوم از این همه نگفتن و زنده بگور از خاکی که معلق در هوای اهواز است !؟ آه عیاری رسمی است که برچیده شده است از زورخانه ها و در کتابها فقط حسن صباح و پوریای ولی زنده است ، تابوت کلام مرا در شعرم مدفون کنید ، مبدا خبر عصیان !؟ قافیه شعر من به رسانههای خارجی مخابره شود ، بگذار اینجا دوباره سلاخی شود قلم تا جوهر به بیراهه نرود ، ای رهگذرکوچههای تاریک صفحات سربی به بهار رسیدی بگو : شاعر دوباره کاغذهای عصیانش را سوخت تا دستان کودک کار گرم شود ، شعر از جلال صابری نژاد