داغ شده انگاری ، هوا هو ، و دود میره از مغز کلمون ، مث مودبقا ، اون بالاها ، کار که آدم نداشته باشه ، بیخودی هم دور و برت میچرخیو و علاف میشی ، تا شوو بشه ، مث قدیمترا ، ی پته گرفتیمو و سی سال ، آزگار رو پاهامون ، وایسادیم ، حال که از پا افتادیم ، آخروش افتادیم ، از چشم این زن ، و این ، بچه ها ، تا بیاد این ماه بره چشمامونم ، سیاه میشه ، تا بگیریم ، این آب باریکه ، چندر غازا ، اونم با این نرخ و با این عجیب ، این قیمتا ، با کوجامون سرکنیم ، والا به خدا ، دشتونای آبادی هم کنار آب و علف ، بی غصه ترند ، دو تا گونی و ، ی کیسه برنجی به کولمونه همیشه ، پر ز دیازپام و آسکار وقرصهای فشار و قند و چربی و اون بدترا ، اوقات تلخ مث چودوربا به اون بدی ، فشار خونمونام مث همیشه رفته ، اون بالاها ، هی میره ته چاه ، و باز مث چرخه چی ، بالا میاد ، قل میخوره حالمون ، مث قوری رو سماورا ، آخه ارزش مگه داشت ، ننه جون ، دود چراغ هی ، بوخوری ، و سر گلت سوز و لامپاها با داشی و با آباجی ، دایموش ، جنگ بکنی ، بعدوشام ، هم بخوری فحش ، هم ، ی تو سری ، دس آخروش هم بری پا آینه و ، شکر کنی ، که چشاتام ، از کاسه نپرید و ، با نفرین ننه به باباها ، با شکم خالیو و دن خشک ، قهر کنی و ، بری دایم ، توی قید ، کرسیا !؟ ... آدم اصلا شاخ درمیاره ، ز حال و اوضاع ، این زمونه ها !؟ بند ناف طرف نیفتاده ، نشسته ، پشت پیکابو ، یا سواری ، تو خیابونا ، یا که چارقد ، افتاده ، ز سر دخترا ، میون ، نامحرما ، تو نه انگار کو ککوش بگزه ، تو بغلوش ، خوابونده و ، دس میکشه به سر ، یک گربه ی ، دم پشمالو ، یا که افسار کرده و ، میچرخونه ، ی سگ ، پاچه خورا ، اون طرف پارکو میگم ، وای ننه ، عجیب تره ، ی کوپه آتش شده ، سر به هوا ، ی هزار سیم و سیخ و سوزن ، پاشم شده ، صلی علی !؟ وای ننه عجب دوره زمونیه ، به خدا راس میگم ، توی هر دادگاه میری ، دخترا از خونه و از سکه میگند ، دایم به خدا ، پیش هر وکیل میری مردا ز قربتی بازی زنو ، و طلبکاری میگند ، داد و بر هوا ، اگرم پاد بکشه و بری ، خدا نکرده ، ی وقت ، پیش مطب ، این دکترا ، اونقدر دست به سروت میکنند ، تا که دعا کنی که اصلا بری ، اون بالاها ، نزد خدا ، اون طرف ادارارا ، بگم که ده جفت ، کفش میخاد ، برای کار بچاهامون نیست ، ی اداره کاری ، به خدا ، شب که بی خوابی ، بیاد سراغدون ، و بزنی از خونوو ، بری تو پارک این ، محله ها ، اونقدر موتور میاد و گاز میده ، که انگار فکر کنی رفتی ، تو خیابونا ، کاشکی کو ، از اولوشام ، رعیت بودم ، مینشستم ، توی ی باغ و ی ، خونه ، میساختیم و ، اون دور دورا ، کنارشو و ، هم داشتیم ، این دست و پاها ، همشوم ، تو سایه سر میکردیم و ، راحت بودیم ، اون طرفا ، از این ، صداها و ، این ، ناله ها ، بهتر و ، سالم بودیم ، مث قدیمترا و ، چشامون ، هم دایم باز ، نمی کردیم ، به این مردمون ، کله خراب و نالون و ، این قیمت ها ...