در زمان بیماری استاد شهریار و پس از درگذشت"نیما یوشیج"،هوشنگ ابتهاج(سایه) به دیدن او میرود و غزل معروف"شهریارا تو بمان"را با مضمون زیر برای شهریار میسراید : با منِ بیکسِ تنها شده یارا تو بمان ، همه رفتند از این خانه ، خدا را تو بمان ، منِ بیبرگِ خزان دیده دگر رفتنی ام ، تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان ، داغ و درد است همه نقش و نگار دل من ، بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان ، زین بیابان گذری نیست سواران را لیک ، دل ما خوش بفریبیست غبارا تو بمان ، هر دم از حلقه ی عُشاق پریشانی رفت ، به سر زلف بتان سلسله دارا تو بمان ، شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم ، پدرا ، یارا ، اندوه گسارا...تو بمان ، "سایه"در پای تو چون موج دمی زار گریست ، که سرِ سبز تو خوشباد کنارا تو بمان ، #هوشنگ_ابتهاج شهریار نیز پاسخ غزل او را اینگونه میدهد :👇 سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه ؟ زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه ؟ درس این زندگی از بهر ندانستن ماست ، این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه ؟ خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز ، دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه ؟ آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز ، بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه ؟ دور سر هلهله و هاله ی شاهینِ اجل ، ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه ؟ کشتی ای را که پیِ غرق شدن ساخته اند ، هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه ؟ بدتر از خواستن این لطمه ی نتْوانستن ، هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه ؟ ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست ، کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه ؟ گر رهاییست برای همه خواهید از غرق ، ورنه تنها خودی از لُجّه رهانیم که چه ؟ ما که در خانه ی ایمان خدا ننشستیم ، کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه ؟ مرگ یکبار مثل دیدم و شیون یکبار ، این قدر پای تعلل بکشانیم که چه ؟ شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند ، ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه ؟ روحشون شاد . برگرفته از وبلاگ سینا شفیعی باغبادرانی . Www.sinashafiei.blogfa.com