۱۴۰۳/۰۹/۰۷ ساعت ۶:۰ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

□ ۲۱ نکته روانشناسی تربیت نوجوانان پسر : آیا می دانید چگونه با پسر جوان خود رفتار کنید ؟ تربیت پسران نوجوان همیشه آسان نیست . رفتار با پسر نوجوان ۱۵ یا ۱۶ ساله نیازمند صبر و همدلی و شفقت است . تربیت پسر نوجوان میتواند بویژه در شرایط منحصر به فرد امروزی چالش برانگیز باشد . در نتیجه سبک زندگی امروزی جوانان بیش از هر زمان دیگری انزوا ، تنهایی و اضطراب را تجربه می کنند . پسران جوان همیشه در اتاق خود می‌مانند و ساعتهای زیادی را در شبکه های اجتماعی سپری می‌کنند علاوه بر این در حالی که دختران بیشتر در مورد احساسات خود صحبت می کنند پسران نوجوان تمایل دارند مشکلات خود را درون خود بریزند از این رو، نوجوانان پسر حمایت والدین یا کمک حرفه ای مورد نیاز خود را دریافت نمی کنند . چگونه با رفتار پرخطر پسران نوجوان برخورد کنیم؟ پاسخ این سوال که چگونه پسر نوجوان خود را تربیت کنید؟ با درک دلایل اصلی مشکلات پسران نوجوان شروع می شود. پسران نوجوان در این سالهای پرتلاطم چه چیزی را تجربه می‌کنند؟ و والدین نوجوانان چگونه می توانند ارتباطی موثر با فرزندان خود ایجاد کنند؟ وقتی والدین در مورد برخورد با پسران جوان صحبت می کنند، اغلب به رفتار مخاطره آمیز فرزند خود اشاره میکنند. رفتار خطرناک پسران ممکن است شامل موارد زیر باشد: □ رانندگی بی پروا . □ رابطه جنسی محافظت نشده . □ سوء مصرف مواد که در بین پسران جوان بیشتر از دختران است . □ زیاده روی در نوشیدن الکل . □ سیگار کشیدن . □ رفتاری که ممکن است منجر به خشونت یا آسیب شود .( بعنوان مثال ، دعوا، حمل سلاح، یا شرکت در فعالیتهای تفریحی ناامن و ... ) دلایل زیادی وجود دارد که باعث می شود جوانان به سمت رفتارهای پرخطر کشیده شوند. استرس‌های بیرونی می‌توانند پسرهای جوان را به سمت رفتارهای پرخطر سوق دهند تا از بین بروند. علاوه بر این، فشار همسالان می تواند یک عامل موثر باشد. یک مطالعه مشاوره روانشناسی پسران جوانان نشان داد که ریسک کردن برای جوانان میتواند راهی باشد تا دنیای خود را کشف کنند و بیشتر حس ماجراجویی خود را ارضا کنند . ■ اصول تربیت پسران نوجوان : تعجب نکنید! تربیت دختر و پسر با هم فرق دارد. نکته این است که پسران و دختران زمانی بهترین عملکرد را دارند که والدینشان با توجه به جنسیت فرزندانشان به نیازهای آنها پاسخ دهند. در اینجا ۲۱ استراتژی رفتار با پسر نوجوان برای شما آورده شده است : ■ چگونه با پسرها ارتباط برقرار کنیم ؟ ○ زمان مناسبی را برای برقراری ارتباط انتخاب کنید والدینی که می خواهند به بهترین وجه با پسران خود ارتباط برقرار کنند باید راهی برای ورود به چارچوب زمانی آنها پیدا کنند. والدین می توانند در مورد چیزهایی که پسرشان اکنون به آنها علاقه مند هست، با آنها صحبت کنند. وقتی پسران شما زیر ۱۰ سال سن دارند، این کار نسبتا آسان است، اما در جوانی این کار چالش برانگیزتر است. برای وارد شدن به چارچوب زمانی یک پسر جوان باید کمی حیله گر باشید. والدینی که مچ نوجوانشان را قبل یک مهمانی می گیرند، ممکن است شانس بیشتری برای ورود به این چارچوب زمانی داشته باشند، نسبت به والدینی که از راه دور نقش پدر و مادری را ایفا می کنند! ○ در حین انجام کار با پسرها صحبت کنید . یکی از راه‌های صحبت کردن با پسرها این است که آنها را به حرکت درآورید. با هم به پیاده روی بروید، ظرف ها را با هم بشویید یا کار دیگری انجام دهید، در این شرایط متوجه خواهید شد که زبانشان باز و بیشتر صحبت می کنند. باید بدانید در روانشناسی پسران نوجوان فشار صحبت کردن با فعالیتهای مشترک از بین می رود. در روانشناسی جوانان همانطور که فعالیت و بازی زبان پدری است، فعالیت نیز حالتی است که بسیاری از پسران را وادار به صحبت کردن می کند. ○ نپرسید “چی ؟” نه “چرا؟” اگر پسر شما رفتار بد انجام داد، هرگز از او نپرسید “چرا؟” او معمولاً نمی تواند به شما پاسخ درستی دهد. در عوض، او را وادار کنید که رفتار بدش را دوباره مرور کند و دریچه‌ای به تفکر در آن زمان باز کند. “وقتی این کار بد را انجام دادی به چه چیزی فکر می کردی؟” “چه چیزی باعث شد که شما بخواهید این کار را انجام دهید؟” “دفعه بعد چه کار متفاوتی انجام خواهید داد؟” این نوع سوالات به تربیت پسران کمک می کند تا مطمئن شوند که از تجربیات خود یاد می گیرند تا دفعه بعد که در موقعیتی مشابه قرار می گیرند رفتار متفاوتی داشته باشند. ○ خیلی نصیحت نکنید . پسرها، بیشتر از دخترها، به جای اینکه از نصیحت شدن چیزی را یاد بگیرند، از تجربیات خودشان می آموزند. برای تربیت پسران سعس کنید بسیار آرام و منطقی باشید و آنها را قضاوت نکنید تا پسرتان حرف شما را قبول کند . ○ فضایی برای تعامل ایجاد کنید . ممکن است برای پسرتان یک روز بد در مدرسه با یک درگیری در بدو ورود به خانه همراه شود به خصوص اگر از او این سوال پرسیده شود: “امروز چیکار کردی؟” پاسخ او “……………!!” پس از کوبیدن در اتاق خوابش باشد. او وارد غار خود می شود و در آنجا وقت خود را صرف می کند تا راه حلی برای مشکلات خود پیدا کند. به طور کلی به درون خود می رود تا از منابع داخلی خود استفاده کند. در مقابل با عشق بگویید: «عزیزم، همه چیز خوب است؟ دوست داری در موردش صحبت کنیم؟» بهترین راه حل برای تربیت پسر این است که قبل از صحبت کردن، صبر کنید تا او از غار خود بیرون بیاید. به طور کلی، او زمانی بیرون می‌آید که آماده باشد و آنچه را که برایش اتفاق افتاده درک کرده باشد. این زمان برای صحبت کردن مناسب است. ○ به او یاد دهید که خودش را آرام کند . بسیاری از پسران برای تنظیم احساسات مشکل دارند. وقتی پسری عصبانی می‌شود سطح تستوسترون او افزایش می‌یابد و این عصبانیتش را بیشتر می‌کند. سپس عصبانیت باعث می شود کنترل رفتار خود را به طور کامل از دست بدهد. در روانشناسی پسران جوانان و نوجوانان بسیار مفید است که به پسرها آموزش دهیم که کمی زمان بگذارند تا آرام شوند و دوباره کنترل رفتار خود را به دست آورند. تنفس عمیق، انجام تمرینات ورزشی یا فکر کردن به چیزهای متفاوت راه های ساده ای برای آرام شدن هستند. پسرانی که یاد نمی گیرند در دوران کودکی احساسات خود را کنترل کنند، به طور قطع یاد نمی گیرند که خشم خود را در بزرگسالی تنظیم کنند. این را به عنوان یک مهارت حیاتی برای تربیت پسران علامت گذاری کنید . ○ پسران را تشویق کنید تا خرابکاری هایشان را درست کنند . بسیاری از پسرها پس از درگیری همه چیز را فراموش می کنند و به حالت عادی باز می گردند. در مقایسه با دختران که درگیری را بسیار بیشتر از حد لازم کش می دهند، که این در روانشناسی نوجوان پسر اغلب به عنوان یک نقطه قوت یا مثبت دیده می شود. با این حال پسرها به ترمیم روابط و کارهای اشتباه خود اهمیت نمی دهند، بنابراین پسر ها بیشتر بی احساس یا بی توجه در نظر گرفته می شوند. پس از درگیر شدن پسرتان با خواهر یا برادر یا دوستانش، او را تشویق کنید تا با فردی که آسیب دیده صحبت کنند و اشتباهشان را چه با عذرخواهی یا یک عمل محبت آمیز جبران کنند. از طرف دیگر، کاری کنید که پسرتان و شخصی که به او آسیب زده بنشینند تا درباره کارهایی که دفعه بعد نباید انجام دهند، صحبت کنند. برخی از پسرها برای ایجاد همدلی و مشاهده اینکه چگونه اظهارات یا رفتار آنها می تواند تأثیر نامطلوبی بر دیگران بگذارد نیازمند تربیت بیشتری هستند . ○ ایجاد اعتماد به نفس در پسرها . به علاقه مندی های آنها احترام بگذارید پسرها به جمع آوری کلکسیون ها علاقمند هستند. جمع آوری این جور چیزها می تواند بسیاری از والدین را دیوانه کند اما این کار برای رشد طبیعی سالم پسران مرتبط است . ○جلو دیگران از او تعریف نکیند پسرها تمجید و تشویق شدن را دوست دارند، به خصوص اگر با نیت واقعی بیان شود. تمجید کردن خصوصی برای پسران موثرتر از تشویق شدن جلو دیگران است زیرا ممکن است از تمجید در مقابل دوستان یا بستگان خود خجالت بکشند. به آنها بگویید چه می بینید و چه احساسی دارید. “وای. شما اتاق را خیلی خوب مرتب کرده اید و همه چیز را جایی که باید باشد گذاشتید.» چنین نظراتی که واقعاً اعتماد به نفس پسرتان را تقویت می کند. ○ اجازه دهید کاری کند که به آن علاقه دارد ! پسران وقتی وقت خود را در فعالیتها یا مکانهایی می‌گذرانند که از آن لذت می‌برند، بسیار خلاق و با نشاط می شوند. جایی که موفقیت را تجربه می کنند و جایی که احساس اعتماد به نفس می کنند. اگر ورزش برای پسر شما مناسب است، اجازه دهید او زمان زیادی را در آن محیط ها بگذراند تا بتواند احساس اعتماد به نفس بیشتری را تجربه کند. اعتماد به نفس اثر گلوله برفی دارد و اغلب تاثیرش به مناطق دیگر شخصیت پسرتان منتقل می شود. ○ به موفقیت پسرتان کمک کنید . به پسران برای یادگیری انگیزه بدهید پسرها عملگرا هستند. آنها به دلیل و انگیزه برای یادگیری یا انجام کارهایشان نیاز دارند. یادگیری آنها را به چیزی که به آن علاقه دارند پیوند دهید. اگر آنها عاشق فوتبال هستند، آنها را به خواندن، نوشتن و صحبت در مورد فوتبال یا راههایی که می توانند در فوتبال بهتر عمل کنند، تشویق کنید. در تربیت نوجوان پسر یادگیری را تا حد امکان به زندگی آنها پیوند دهید. ○ هر روز در مقابل پسرتان مطالعه کنید . خواندن پیش‌بینی‌کننده موفقیت در مدرسه است. وقتی الگوهای مهم پسرتان(مامان و بابا) هم مطالعه کنند، آنها برای خواندن ارزش بیشتری قائل می شوند. مطمئن شوید که آنها می بینند که شما برای اهداف مختلف مطالعه می کنید( برای لذت بردن، برای پختن یک غذا یا حل مشکل) . ○ یادگیری پسرها بیشتر دیداری است تا شنیداری . پسرها بیشتر از دخترها با دیدن یاد می گیرند تا شنیدن، بنابراین از چارچوب ها، فهرست ها و نمودارها برای کمک به درک او استفاده کنید. به جای اینکه برای تربیت پسران با آنها صحبت کنید سعی کنید خواسته های خود را نشان دهید. ○ یاد آوری را به پسرها آموزش دهید . مفهوم نشانه گذاری برای پسرانی که فراموشکار هستند یا برای کسانی که در حال یادگیری یک رفتار جدید هستند واقعا مفید است. این شامل پیوند دادن یک رفتار جدید یا فعالیتی است که باید به خاطر بسپارند با رفتاری که قبلا انجام داده اند. پسری که می‌خواهد کاردستی را به مدرسه بیاورد، ممکن است شب قبل آن را کنار میز صبحانه بگذارد. ○ تربیت پسران و شبکه های اجتماعی . زمان های بدون شبکه های اجتماعی داشته باشید دانستن اینکه چه زمانی شبکه های اجتماعی را کنار بگذارید به همان اندازه مهم است که بدانید چه زمانی باید از آن به درستی استفاده کنید. یکی از راه‌های آموزش مناسب بودن استفاده از شبکه های اجتماعی، مشخص کردن زمان های بدون این پلتفرم ها به خانواده‌تان است. به عنوان مثال، میز شام و زمان صرف غذا باید از شبکه های اجتماعی دوری کنید و گفتگوهای رو در رو داشته باشید. اتاق‌های خواب باید حداقل در شب بدون شبکه های اجتماعی باشد تا به پسرتان کمک کند خواب مورد نیاز خود را برای استراحت داشته باشند. بین کاربردهای فناوری های دیجیتال تفاوت قائل شوید فناوری دیجیتال سه هدف دارد: ارتباط، آموزش و سرگرمی. در تربییت فرزندتان آگاه باشید که پسرتان چگونه از این فناوری استفاده می کند، که بر نحوه واکنش شما به آنها تأثیر می گذارد. رویکرد خود را با توجه به استفاده از فناوری کودکان تغییر دهید. مطمئن شوید که پسرها در دنیای واقعی بازی می کنند سخت تلاش کنید تا مطمئن شوید که پسرتان وقت خود را صرف بازی واقعی می کند. شعار مادر «برو بیرون و بازی کن» که بسیاری از ما با آن آشنا هستیم، اکنون چیزی شبیه به «دستگاه بازی را زمین بگذار». حالا برو بیرون و بازی کن.» شده است. ■ راهکارهای تربیت پسران برای مادران : مهارت های روابط عاطفی را به پسرتان بیاموزید مادران به طور کلی در زمینه های تربیت فرزند، قوی تر از پدران هستند. مادران معمولاً در تربیت پسران خود در مورد طیف وسیعی از ارزش‌ها (مانند تحمل، پشتکار و وفاداری) و همچنین کمک به آنها در تعامل با دیگران کار بسیار خوبی انجام می‌دهند. به آنها بیاموزید که با شما خوب رفتار کنند تا با سایر زنان زندگی خود از جمله خواهر و شریک زندگی خود با احترام و مهربانی رفتار کنند. کنارشان باشید اما کنترل نکنید در روانشناسی تربیت پسرها، آنها اغلب نیاز دارند که چیزهایی را خودشان پیدا کنند و یاد بگیرید. در دوران نوجوانی کمی آنها را آزاد بگذارید، اما مطمئن شوید که در کنار آنها هستید. پسران نوجوان باید مطمئن شوند که مادرانشان همیشه در کنارشان خواهند بود. این آنها را قوی می کند. ■ راهکارهای تربیتی با پسران : زودتر با پسرتان جوش بخورید برای شروع رابطه و بازی با پسرانتان منتظر نمانید تا «آنقدر بزرگ شوند که با آنها وقت بگذرانید». در مشاوره نوجوان یکی از راه‌های اطمینان از ارتباط زودهنگام این است که ده دقیقه در روز را به تنهایی با پسرتان وقت بگذرانید. به پسر خود افتخار کنید پسرها به شدت دوست دارند پدرانشان به آنها افتخار کنند. روانشناسی نوجوان می گوید اگر پسری ببیند که پدرش به او افتخار می‌کند، فکر میکند که دوستش دارد. این نیاز به تاییدشدن در روح و روان مردان وجود دارد. نمی توان آن را نادیده گرفت اگرچه ما اغلب به راحتی آن را فراموش می کنیم. نیاز به تایید پدرشان تاثیر زیادی بر رفتار پسر، سطح موفقیت او و در نهایت بر ماهیت رابطه آنها دارد. سوالات متداول چگونه با یک پسر نوجوان پرخاشگر رفتار کنم؟ ۱. در خانه قانون وضع کنید. ۲. با آرامش با او ارتباط برقرار کنید. شما باید با نوجوان خود در مورد رفتار ناراحت کننده او گفتگو کنید . ۳. برای کارهای اشتباه او جای نرمش بگذارید. سخت ترین سن برای تربیت نوجوان پسر چیست؟ خطرناک ترین سن ۱۴ سالگی است. تحقیقات روانشناسی نوجوان تایید کرده اند که ریسک پذیری دقیقا در همین سن یعنی در اواسط نوجوانی به اوج خود می رسد . منبع : اینترنت سایت : https://psychology.avije.org

برچسب ها :

روانشناسی

،

تربیت

،

پسران

،

بلوغ

۱۴۰۳/۰۳/۰۱ ساعت ۵:۵ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

افکار ، احساسات و رفتارهای ما همگی به هم مرتبط هستند ؛ بنابراین ذهن ما هر نوع افکاری را در خود بپروراند ، این افکار به راحتی می توانند بر احساس و رفتار ما تأثیر بگذارند . اگرچه ذهن همه ما هر از گاهی با افکار منفی درگیر می شود ، اما مهم است که بدانیم زمانی که افکار منفی ظاهر می‌شوند چه کاری انجام دهیم تا ذهن ما به سمت افکار مثبت هدایت شود. خوشبختانه روش‌های موثری وجود دارد که می‌توانید از آنها برای کمک به انتقال افکار منفی به سمت ذهنیت مثبت‌تر استفاده کنید. در این مطلب ما برخی از مراحلی را که می توانید برای تغییر افکار منفی خود انجام دهید را مورد بررسی قرار داده ایم. افکار منفی چیست؟ افکار موجود در ذهن تا حد بسیار بالایی شخصیت و الگوی رفتاری انسان را شکل می‌دهند. عوامل وراثتی و اکتسابی مانند ژن، خانواده، دوستان و بسیاری از موارد دیگر در تعیین شکل و ذهنیت کلی ما تاثیرگذار هستند. منفی‌نگری می‌تواند زمینه‌ساز بیماری‌های روحی و روانی و ناکامی در زندگی شود. برای مثال افکار منفی به واسطه پیش‌داوری نادرست زمینه شکست و ناکامی را قبل از انجام هر کاری به شخص القا می‌کند و این موضوع تاثیر بالایی در نرسیدن به اهداف دارد. منفی‌نگری به الگوی فکری منفی در مورد خودتان و اطرافتان بر می‌گردد. با وجودی که همه افراد ممکن است هرازگاهی تفکرات منفی را تجربه کنند، منفی‌بافی و تفکرات منفی می‌توانند تاثیری جدی روی طرز فکر شما در مورد خودتان و جهان داشته باشد و حتی با کار و مطالعه شما در تداخل است و روی عملکرد روزانه‌تان اثرگذار باشد. این‌ها علامتی بیماری‌های روانی از جمله افسردگی، اختلالات اضطراب، اختلالات شخصیتی و شیزوفرنی است. همه افرادی که دچار منفی‌بافی هستند، بیماری روانی ندارند و درست برعکس آن همه افرادی که دچار بیماری‌های روانی هستند، دائم افکار منفی را تجربه نمی‌کنند. با این وجود منفی‌نگری می‌تواند یک مقیاس ارزیابی برای سلامت روان و کیفیت زندگی شما باشد، به‌خصوص زمانی که نمی‌توانید آن را کنار بگذارید. خوشبختانه راه‌هایی هستند که می‌توانید با کمک آن منفی‌نگری را کنار بگذارید؛ اما در ابتدا باید به علل ایجاد آن نگاهی بیندازید. راهکار‌هایی ساده و موثر برای غلبه بر افکار منفی ۱. وقتی در وضعیت منفی قرار دارید، دنبال چیز‌های مثبت بگردید وقتی با یک تجربه تلخ، شکست و یا ناکامی در زندگی مواجه می‌شوید، افکار منفی به سرعت ذهن شما را تسخیر می‌کنند و تلاش دارند تا بر نحوه عملکرد شما تأثیر بگذارند. برای مقابله با چنین وضعیتی به جای افکار منفی باید سوالات بهتری از خود بپرسید. سؤالاتی که نه‌تن‌ها به شما کمک می‌کند احساس بهتری داشته باشید، توانایی رشد کردن را هم به شما می‌آموزد. سوالاتی مانند: ـ چه چیز خوبی در مورد این وضعیت وجود دارد؟ ـ چه کاری است که می‌توانم دفعه بعد انجام بدهم تا احتمالاً نتیجه بهتری داشته باشم؟ ـ چه چیزی می‌توانم از این وضعیت بیاموزم؟ ـ چگونه بهترین دوستان و یا نزدیکان من در این شرایط می‌توانند من را حمایت و کمک کنند؟ ۲. یادآوری: مردم به آنچه می‌گویید یا انجام می‌دهید، اهمیتی نمی‌دهند وقتی به آنچه مردم درباره کار‌ها و افکار شما می‌گویند یا واکنش نشان می‌دهند اهمیت بدهید، به‌سادگی در دام افکار منفی گرفتار خواهید شد. در چنین وضعیتی شما توان شخصی خود را متزلزل خواهید کرد و ممکن است قدرت تحلیل خود را فلج کنید. گیر کردن در چنین ذهنیت و افکاری شما را از آنچه می‌خواهید، از واقعیت دورتر می‌کند؛ زیرا واقعیت این است که مردم وقت، توجه و انرژی لازم را برای فکر کردن یا صحبت کردن در مورد آن‌چه انجام می‌دهید، ندارند و این بدان معناست که در واقع کار‌ها و افکار شما برای آن‌ها اهمیتی ندارد. به سخن ساده‌تر وقتی مردم درباره اعمال شما صحبت می‌کنند، بدان معنا نیست که وقت زیادی صرف بررسی عملکرد شما کرده‌اند یا اصلاً اهمیتی برای آن‌ها دارد؛ بلکه فقط به صورت لحظه‌ای رفتار‌های شما را قضاوت می‌کنند. این یادآوری می‌تواند به شما کمک کند تا خود را از محدودیت‌هایی که ممکن است در ذهن خود ایجاد کرده‌اید، خلاص کنید. همچنین به شما این قدرت را می‌دهد که بدون توجه به طعنه‌ها و گفته‌های دیگران مسیر زندگی خود را ادامه بدهید و در لحظه‌های سخت فشار روحی مضاعف و خارجی را احساس نکنید. اگر به این درک برسید که مردم واقعاً اهمیتی به افکار و اعمال شما نمی‌دهند، شما نیز می‌توانید به طعنه‌ها و انتقادات آن‌ها بی تفاوت شوید و ذهن خود را از درگیری‌های بیشتر برهانید. ۳. افکار منفی خود را زیر سوال ببرید یک کاری که همیشه باید انجام بدهید، این است که وقتی افکار منفی به سراغ شما می‌آیند و سعی می‌کنند که ذهن شما را تسخیر کنند، در همان ابتدا این سوال را در مورد آن‌ها مطرح کنید. از خودتان بپرسید که آیا باید شما (افکار منفی) را جدی بگیرم؟ باور کنید در بیش‌تر موارد پاسخ شما این است. صادقانه باید بگویم نه! من نباید شما (افکار منفی) را جدی بگیرم! چون در آن لحظه خسته و یا تحت فشار بودم و یا بیش از حد کار کرده‌ام، افکار منفی توانست در ذهن من نفوذ کنند. شاید بیش از حد روی یک اشتباه کوچک و یا یک روز بد تمرکز کردم. به جای آن می‌توانستم روی ۹۵ درصد بقیه روزم تمرکز کنم که وضعیت مثبتی دارد. طرح چنین سؤالی به ما کمک می‌کند تا بدانیم وقتی یک اشتباه کوچک انجام می‌دهیم، به این معنی نیست که ما به طور کلی ضعیف عمل کرده‌ایم یا این‌که این یک نکته منفی به معنای بدتر شدن اوضاع نیست و قرار نیست برای مدت طولانی باقی بماند. در اصل این سوال به ما قدرت بررسی واقعیت‌ها را می‌دهد و ما را دوباره به سمت یک رویکرد متعادل و منطقی سوق می‌دهد. ۴. افکار منفی را با مواردی جدید در زندگی خود جایگزین کنید آنچه در طول زندگی روزمره خود اجازه می‌دهید که وارد ذهن شما شود، تأثیر زیادی بر شما خواهد گذاشت؛ بنابراین از خود سؤال کنید که اجازه ورود چه چیز‌های را به ذهنتان می‌دهید. از خودتان بپرسید ۳ منشأ اصلی افکار منفی در زندگی شما چیست؟ به گزارش فرارو، این منابع می‌تواند افراد، وب سایت‌ها، مجلات، پادکست‌ها، موسیقی و ... باشد؛ سپس از خود بپرسید: چه کاری می‌توانم انجام بدهم تا در این هفته وقت کم‌تری با این ۳ منبع سپری کنم؟ اگر نمی‌توانید به طور هم‌زمان برای هر سه منبع راه‌کاری پیدا کنید، یک قدم کوچک‌تر بردارید و فقط بر یکی از این منابع تمرکز کنید. سپس وقت آزاد شده خود در این هفته صرف کار کردن روی منابع مثبت‌تر کنید. مثلاً ارتباط خود را با افرادی که قبلاً در زندگی شما نقش مثبتی داشتند، افزایش بدهید یا وقت خود را صرف اکتشاف موارد جدیدی کنید که به زندگی شما انگیزه می‌دهند. ۵. از کاه کوه نسازید برای اینکه از تبدیل شدن دغدغه‌های کوچک به افکار منفی بزرگ جلوگیری کنید، مستقیم با آن‌ها روبرو شوید. این کار را می‌توانید با طرح این سوال از خودتان انجام بدهید که آیا این افکار ارزش این را دارد که چند سال فکر مرا درگیر کند و یا حتی چند هفته ذهن من را آشفته کند؟ در بیش‌تر موارد متوجه خواهید شد که بیش از حد موضوع را بزرگ کرده‌اید و می‌توانستید همچون یک مسئله کوچک با آن برخورد کنید. ۶. اجازه بدهید افکار منفی خارج شوند و درباره آن‌ها صحبت کنید حفظ افکار منفی که تمام ذهن شما را درگیر می‌کند، کمکی به شما نخواهد کرد؛ بنابراین اجازه بدهید از ذهن شما بیرون بیایند. وضعیت یا افکار خود را با کسی که به شما نزدیک است، در میان بگذارید و درمورد آن‌ها صحبت کنید. همین صرف حرف زدن درباره افکار منفی‌تان صرف دقیقه می‌تواند به شما کمک کند تا از وضعیت منفی‌بافی خارج شوید و در حس و حال جدیدی قرار بگیرید. همچنین در این گفتگو ممکن است یک راه‌حل مفید برای وضعیت شما پیدا شود و یا حتی وضعیت شما ممکن است به موضوع یک گفتگوی علمی تبدیل شود که جنبه تسکین دهنده هم داشته باشد. به عبارت دیگر نگه داشتن افکار منفی در ذهن می‌تواند وضعیت منفی‌بافی ما را تشدید کند، درحالی‌که گفتگو با افراد مورد اعتماد و صمیمیت ما درباره آن می‌تواند به سبک شدن ذهن و خارج شدن از وضعیت فشار کمک کند. ۷. زندگی کنید و به لحظه حال برگردید وقتی درگیر افکار منفی هستید، بیش‌تر به فکر اتفاقی هستید که افتاده یا ممکن است رخ بدهد. گاه ممکن است درگیر هر دوی این موارد باشید و خلق و خوی شما کامل غرق در این افکار شود؛ اما در واقع شما باید تمام توجه خود را به لحظه حال و آنچه در حال حاضر در پیش روی ماست، معطوف کنید. این کار را به یک عادت در زندگی خود تبدیل کنید تا وقت و ذهن خود را صرف زمان حال کنید. تجربه می‌گوید در چنین شرایطی به طور طبیعی افکار منفی کم‌تر و ذهن بازتر و سازنده‌تری خواهید داشت. برای این کار نیز راه‌کار‌هایی وجود دارد که عبارت‌اند از: فقط روی تنفس خود تمرکز کنید: همین حالا مکث ۱ الی ۲ دقیقه‌ای کنید و کمی عمیق‌تر از آنچه معمولاً انجام می‌دهید، نفس بکشید. مطمئن شوید که با شکم و از طریق بینی خود تنفس می‌کنید. طی این مدت فقط به دم و بازدم خود متمرکز شوید و به هیچ چیز دیگری فکر نکنید. به دنیای اطراف خود توجه بیش‌تری کنید: یک استراحت ۱-۲ دقیقه‌ای انجام بدهید. از افکار خود خارج شوید و توجه خود را به آنچه درحال حاضر در اطراف شماست، معطوف کنید نه هیچ چیز دیگر. کافی است فقط روی افرادی که بیرون پنجره شما قدم می‌زنند، کلمات و صدا‌های خیابان، بوی اطراف و خورشید درخشنده‌ای که پوست شما را گرم می‌کند، متمرکز شوید. ۸. یک برنامه ورزشی مختصر را مد نظر قرار بدهید گاه پیش می‌آید که رهایی از افکار منفی به‌سادگی رخ نمی‌دهد؛ اما باور داشته باشید که با انجام کمی فعالیت بدنی می‌توانید فضای ذهنی خود را تغییر بدهید. یک برنامه ورزشی ۲۰ الی ۳۰ دقیقه‌ای که کمی بدن شما را به چالش بکشد و کمی وزنه زدن هم در آن باشد، می‌تواند یه تغییر جسمی و ذهنی جالب باشد. این برنامه به شما کمک می‌کند تا تنش و نگرانی‌های درونی خود را رها کنید و باعث می‌شود ذهن شما یک بار دیگر متمرکز و سازنده شود. ۹. اجازه ندهید که ترس‌های مبهم شما را تحت‌تأثیر قرار بدهد یکی از اشتباهات رایج مردم هنگام ترسیدن فرار از آن‌ها به جای بررسی دقیق‌تر آنهاست. البته طبیعی است که ترس را احساس کنید و بخواهید از آن اجتناب کنید؛ اما وقتی ترس‌ها مبهم هستند، می‌توانند خیلی ترسناک‌تر از آنچه لازم باشد به نظر برسند. پس چه کاری می‌توانیم انجام بدهیم؟ این سوال را از خود بپرسید که بدترین اتفاقی که می‌تواند در این شرایط رخ بدهد، چیست؟ با طرح چنین سوالی پا‌های خود را محکم روی زمین قرار می‌دهید و به طور منطقی به ترس پیش آمده نگاه می‌کنید. در بیش‌تر موراد متوجه خواهید شد که بدترین چیزی که ممکن است رخ بدهد، واقعاً به آن اندازه بد نیست. به زبان ساده وقتی بدترین حالت ممکن را به طور منطقی ارزیابی می‌کنید، خواهید دید که ترس پدید آمده آن‌چنان نیست که در ابتدا نشان می‌داد. شما حتی می‌توانید لیستی از وقایع را یادداشت کنید و بدترین سناریو‌های احتمالی را فهرست کنید. با انجام این کار شما در مورد وضعیت و کار‌هایی که می‌توانید برای رفع آن‌ها انجام بدهید، شفافیت کسب می‌کنید و این موجب می‌شود که ترس‌ها دیگر آنچنان بزرگ جلوه نکنند. ۱۰. مثبت بودن را به زندگی شخص دیگری ببرید اگر در افکار منفی گیر کرده‌اید یا در حال منفی‌بافی هستید، یکی از ساده‌ترین راه‌های بیرون آمدن از این وضعیت تمرکز کردن به بیرون و روی شخص دیگری است. به عبارت دیگر وقتی ذهن شما درگیر افکار منفی است، می‌توانید با مهر و محبت و انتقال حس مثبت بودن به فردی دیگر که ممکن است او هم به افکار منفی گرفتار شده باشد، به نوعی دوباره احساس بهتر بودن و خوش‌بینی را به خود بازگردانید. برای این کار باید مهربان باشید: حق تقدم را به فرد بدهید یا او را به یک نوشیدنی دعوت کنید. کمک کنید:‌ می‌توانید به آن فرد در اسباب‌کشی خانه کمک کنید یا او را در برنامه‌ریزی برای یک مهمانی آخر هفته یاری بدهید. فقط آنجا باشید: چند دقیقه‌ای به صورت متمرکز به حرف‌های آن فرد گوش بدهید تا خود را خالی کند یا درباره وضعیت دشوار او صحبت کنید تا به او کمک کنید راه‌حل مناسبی برای مشکل خود پیدا کند. ۱۱. سپاس‌گزار داشته‌های خود باشیم وقتی درگیر افکار منفی هستید، فراموش کردن نکات مثبت زندگی نیز بسیار آسان می‌شود. گاه باید به خود یادآوری کنیم که بسیاری از مواردی که در زندگی بسیار عادی به نظر می‌رسند، بیش از حد ارزشمند و مثبت هستند؛ بنابراین در شرایط افکار منفی می‌توان به این داشته‌های به ظاهر عادی خود فکر کنیم و نقش آن‌ها را در ریتم مثبت زندگی خود دوباره مرور کنیم. مواردی همچون برخورداری از وعده‌های غذایی ثابت، داشتن سقف و سرپناهی برای زندگی، داشتن دوستان و خانواده‌ای که در کنار ما هستند، همه و همه می‌توانند شایسته سپاس‌گذاری باشند. ۱۲. روز را به گونه‌ای شروع کنید که حس مثبت بودن را تداعی کند واقعیت این است که در بسیاری از موارد نحوه شروع روز از جانب ما با حالتی که در کل آن روز خواهیم داشت، مرتبط است. یک شروع بدبینانه یا منفی چرخاندن امور روزانه را دشوار می‌کند؛ اما شروع مثبت باعث می‌شود که تا پایان روز و تا زمان خواب با آن احساسات و طرز تفکر خوش‌بینانه همراه باشیم. به گزارش فرارو، بنابراین بسیار مهم است که روز خود را با چه حس و انرژی آغاز می‌کنیم. برای آغاز یک روز خوب و سرشار از احساسات مثبت راه‌های زیادی وجود دارد؛ اما به طور ساده می‌توانید روز خود را با یادآوری یک چیز مثبت درست بعد از بیدار شدن آغاز کنید. این یادآوری می‌تواند یک یا چند جمله الهام‌بخش باشد که به شما انگیزه و انرژی بدهد و یا اینکه مرور هدف و یا رویایی باشد که به شما شور و شعف می‌بخشد. همچنین می‌توانید ذهن خود را با یک موسیقی دل‌پذیر یا یک پادکست انگیزشی بیدار کنید. می‌توان چند جمله از یک کتاب مورد علاقه و جذاب را مطالعه کنید و یا اینکه با همسر، اعضای خانواده و یا دوستان خود یک گفتگوی شاد را آغاز کنید. همین موارد ساده یک روز پر انرژی و مثبت را برای شما به ارمغان خواهد آورد . • https://www.rahnamato.ir فاطمه چولکی

برچسب ها :

روانشناسی

،

افکار_منفی

،

رهایی

،

انگیزشی

۱۴۰۳/۰۲/۰۴ ساعت ۶:۲ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

چرا بخشیدن پدر و مادرمان تا این اندازه دشوار است؟ رها کردن صدمات عمیق با گنجاندن فرآیند بخشش برای سلامتی و تندرستی بسیار مفید است حتی اگر اشتباهات از طرف افرادی باشد که بیش‌تر دوست شان دارید . بسیاری از شرایط ما را در معرض آسیب قرار می‌دهند از پیش پا افتاده‌ترین موقعیت‌ها مانند هل دادن در مترو گرفته تا نگاهی تند و زننده در فروشگاه یا نظرات بدخواهانه یک همکار تا پیچیده‌ترین موارد مانند خیانت ، سوء استفاده ، طرد شدن یا عدم حساسیت حتی نزدیک‌ترین اعضای خانواده !؟ واقعیت این است که والدین ما و هر کس دیگری می‌توانند آگاهانه یا ناخودآگاه به راههای مختلف به ما آسیب برسانند . با این وجود در همه ی موارد ذکر شده تنها دو گزینه برای انتخاب کردن پیش روی مان وجود دارد : بخشش واقعی و عمیق یا تصمیم گیری برای نبخشیدن و نگهداشتن تلخی خشم و کینه در قلب مان ... چرا بخشش تا این اندازه پیچیده است؟ چرا بخشش مهم است؟ واقعا چگونه می‌توان بخشش را انجام داد؟ بخشش به معنای رها شدن از یادآوری مکرر یک رویداد گذشته می‌باشد که باعث رنج زیادی برای ما شده است. "تایلر وندرویل" دکترای اپیدمیولوژیست و استاد دانشکده بهداشت عمومی هاروارد تی چان در مقاله‌ای مرتبط با تازه‌ترین و جامع‌ترین مطالعه در مورد بخشش نوشته است:"بخشیدن فردی که به شما صدمه زده هرگز آسان نیست ، اما تمرکز بر روی آن وقایع و تکرار مداوم آن‌ها می‌تواند ذهن فرد را با افکار منفی و خشم سرکوب شده پر کند". در آن مطالعه از دیدگاه چندین رشته استفاده شده و نتایج نشان می‌دهند که وقتی بخشش آموزش داده می‌شود ، تمرین می‌شود و عملا به دست می‌آید نتیجه آن سطح بالایی از رفاه ذهنی ، عاطفی و جسمی برای فردی است که بخشش را انجام داده و هم چنین علائم اضطراب و افسردگی را کاهش می‌دهد . وندرویل در آن مقاله می‌افزاید:" وقتی بخشش را یاد می‌گیرید دیگر در دام اقدامات گذشته دیگران نیستید و در نهایت می‌توانید احساس آزادی و آرامش کنید". https://fararu.com/fa/news/725337

برچسب ها :

روانشناسی

،

بخشش

،

خانواده

،

آرامش

۱۴۰۲/۱۲/۰۳ ساعت ۱۲:۵۴ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

شناخت افراد مخصوصا درحال حاضر کار راحتی نیست اما موقعیت‌هایی وجود دارد که انسان‌ها به صورت ناخوداگاه ذات خودشان را نشان می‌دهند . به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایرنا شناخت شخصیت افراد کاری بسیار پیچیده است چرا که شخصیت ظاهری برخی افراد دارای تفاوت‌های اساسی با شخصیت واقعی آنهاست ؛ آنها برحسب موقعیت‌های مختلف زندگی بنابر دلایل گوناگونی مجبور به استفاده از ماسک‌های دروغین می‌شوند تا شخصیتی که دلشان می‌خواسته را به معرض نمایش بگذارند و جوهر شخصیت خویش را از دید اطرافیان پنهان ‌نمایند شما می‌توانید به شخصیت اطرافیان و دوستانتان در موقعیت‌های مختلف پی ببرید و ذات آنها را بشناسید در این بخش به شما خواهیم گفت که در چه زمان‌هایی می توانید چهره بی‌نقاب دوستانتان را ببینید و ذات واقعیشان را بشناسید : زمانی که محبت های همیشگی تان کم می‌شود . برخی افراد از اطرافیانشان طلبکار بوده و بسیار پرتوقع هستند و انتظار دارند دیگران به تمام خواسته‌های آنها توجه کنند . این افراد اغلب تا زمانی با شما خوب رفتار می‌کنند که به آنها توجه و محبت نمایید اما با کوچک‌ترین نه شنیدن و قطع محبت و سرویس‌های همیشگی احساس ناراحتی می‌کنند و خیلی زود خودشان را کنار می‌کشند . زمانی که با آنها اختلاف نظر دارید . در نظام خلقت هیچ یک از افراد از نظر روحی، روانی و تفکرات با یکدیگر یکسان نیستند و اختلاف نظر ما با دیگران امری شایع است، همه ما باید به تفاوت‌ها و اختلاف نظرها احترام بگذاریم اگر آستانه ی تحمل خود را بالا ببریم و بپذیریم که آدم‌ها متفاوتند و قرار نیست همه مانند سلیقه‌ ما باشند و رفتار دیگران تا وقتی به روان و آرامش ما آسیبی نرسانند به خودشان مربوط است به آرامش خواهیم رسید . پس اگر دوستتان با کوچکترین تفاوت و اختلاف نظری به شما توهین کرد، ادامه دوستی آسیب زننده است . در شرایطی که مطابق میلشان رفتار نمی‌کنید . برخی افراد ویژگی‌های خاصی دارند که به‌واسطه آن‌ها به عنوان شخصیت کنترل‌گر شناخته می‌شوند افرادی که این نوع شخصیت را دارند عموما افرادی هستند که در هر کار و مسئله‌ای نظر خودش را اعمال می‌کند این افراد تحمل نه شنیدن و مخالفت دیگران را با خودشان ندارند به همین دلیل با اولین مخالفت دیگران با خودشان به شدت ناراحت و عصبانی می‌شوند و واکنش نشان می‌دهند در این زمان می‌توانید شخصیت واقعی دوست کنترل گر خود را بشناسید . هنگامی که شما سود و منافعی برایشان ندارید . به گزارش وب گاه نمناک، برخی افراد دچار اختلال شخصیت خودشیفته هستند و می‌پندارند که از دیگران برترند و از هر کسی برای رسیدن به خواسته‌هایشان استفاده‌می‌کنند و نسبت به اطرافیان قدر نشناسند این افراد تنها تا زمانی با شما هستند که پای منافعشان وسط بوده و سود و منفعتی برایشان داشته باشید، افراد خودشیفته هنگامی که دیگر شما سود و منافعی برایشان نداشته باشید، شخصیت واقعیشان را نشان می‌دهند . https://www.hamshahrionline.ir

برچسب ها :

روانشناسی

،

مشاوره

،

انسانشناسی

،

ذات

۱۴۰۲/۱۱/۲۲ ساعت ۸:۴۷ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

افکار و خاطرات منفی اذیتت میکنه؟ بیا اینجا تا بگم چطوری از دست افکار منفی و سیاه نجات پیدا کنی ؟ از آنجایی که سطوح استرس و اضطراب در دو دهه اخیر به طور چشمگیری افزایش یافته است جای تعجبی ندارد که بسیاری از افراد به تکنیک‌هایی مانند درمان شناختی - رفتاری (CBT) به عنوان راهی برای رهایی از افکار منفی و افزایش تفکر مثبت روی آورده اند . رفتاری ابزاری عملی است که به طور گسترده مورد تحقیق قرار گرفته و اثربخشی آن در درمان افسردگی ، اضطراب ، مدیریت درد ، اختلالات خوردن و بیخوابی ثابت شده است . بسیاری از اپلیکیشن‌های محبوب سلامت روان از عناصر درمان شناختی - رفتاری استفاده می‌کنند و این درمانی پیشرو در سلامت روان است که توسط سرویس سلامت ملی کشورهای مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد . در سال ۲۰۲۱ میلادی در بریتانیا نزدیک به ۲ میلیون نفر تحت درمان از طریق درمان شناختی رفتاری قرار گرفتند‌ . درمانگران شناختی - رفتاری به نحوه واکنش شما به مشکلات نگاه می‌کنند و سعی می‌نمایند به شما کمک کنند روش‌های فکری غیر مفید را بازیابی کنید ، با ترس‌های خود مواجه شوید و یاد بگیرید که چگونه با استرس در زندگی روزمره مقابله کنید . درمان شناختی - رفتاری یک رویکرد روان درمانی است که احساسات ناکارآمد و رفتارها، فرایندها و مضامین شناختی ناسازگارانه را از طریق شماری از روشهای سیستماتیک، صریح و هدف مدار نشانه می‌گیرد . نام این روش به رفتار درمانی ، شناخت درمانی و به ترکیبی درمانی از این دو بر اساس اصول پایه و پژوهش‌های رفتاری و شناختی اشاره دارد . بسیاری از درمانگران با مشکلاتی از قبیل اضطراب و افسردگی بر اساس مجموع‌های از روش‌های شناختی و رفتاری مقابله می‌کنند . این روش درمانی که از آن تحت عنوان "انقلاب شناختی" نیز یاد می‌شود در واقع بر پایه صحبت روان درمانگر با بیمار و فهمیدن دیدگاه و طرز تفکر او نسبت به مسائل و وقایع پیرامون اش شکل می‌گیرد . در ادامه پنج استراتژی با پشتوانه علمی برای تبدیل منتقد درونی شما به یک تشویق کننده ذکر خواهند شد : ۱ - آیا شما یک فاجعه ساز هستید؟ یاد بگیرید که افکار جایگزین ایجاد کنید . از افرادی با رایج‌ترین الگوهای افکار منفی به عنوان "فاجعه آور" یاد می‌شود . فاجعه آوران بدترین نتیجه ممکن را تصور می‌کنند که ممکن است نگرانی‌هایی مانند "نمی توانم سوار این هواپیما شوم، زیرا اگر سقوط کند و همه ما بمیریم چه خواهد شد"؟ یا "اگر تب فرزندم ناشی از یک بیماری کشنده باشد چه خواهد شد"؟ را شامل شوند. گویی آنان یک توپ کریستالی دارند که در آن به آینده نگاه می‌کنند و تنها چیزی که می‌توانند ببینند رنج و درد بیش‌تر است ! در عوض، درمانگر از شما می‌خواهد در نظر بگیرید اگر فاجعه ساز نبودید چگونه فکر می‌کردید؟ چه شواهدی برای حمایت از آن فکر وجود دارد؟ فهرستی از آن شواهد تهیه کنید و به طور مرتب به آن مراجعه کنید تا بتوانید باور نکنید که افکار و احساسات شما حقایق واقعی هستند . تروما (روان زخم ناشی از یک رویداد آسیب زا) قبلی میتواند الگوهای فکری ما را نشان دهد و برای ایجاد الگوهای جدید و مثبت‌تر باید به آن تجربیات منفی بپردازیم . گاهی اوقات افکار افراد توسط یک رویداد آسیب زای قبلی تحریک می‌شود و آنان نگران هستند که آن رویداد دوباره رخ دهد. رویداد آسیب زا را شناسایی کنید و آن را محکم در گذشته قرار دهید. فرض کنید ۱۰ سال پیش در یک ماشین قرمز تصادف کرده اید. سپس یک ماشین قرمز را می‌بینید و به افکار وحشتناک می‌پردازید. تکنیک‌های شناختی - رفتاری به شما کمک می‌کنند تا متوجه شوید که فقط بدان خاطر که آن سانحه یک بار رخ داده این بدان معنا نیست که لزوما دوباره تکرار خواهد شد. به این فکر کنید که آن رخداد دیگر اتفاق نخواهد افتاد و شما در امان هستید. ۲- آیا شما یک فیلتر کننده ذهنی هستید؟ هر روز سه اتفاق مثبت را یادداشت کنید . نزد درمانگر رویکرد درمانی شناختی - رفتاری از افرادی که همواره در هر موقعیتی روی چیزهای منفی تمرکز می‌کنند تحت عنوان "فیلترهای ذهنی" یاد می‌شود. ذهن ما بیش‌تر از چیزهای منفی آزار می‌بیند بنابراین طبیعتا زمان بیش تری را صرف تمرکز بر افکار منفی می‌کنیم. این تا حدی تکاملی است، زیرا ما برای توجه بیش‌تر به تهدیدات بالقوه طراحی شده ایم. افکار و تجربیات منفی هم چنین بار عاطفی قوی تری دارند و این باعث می‌شود که به یاد ماندنی‌تر شوند. آن‌ها اغلب نیاز به حل مسئله دارند این در حالیست که احساسات مثبت معمولا نیازی به حل شدن ندارند، اما تمرکز روی نکات منفی می‌تواند بسیار ناراحت کننده باشد. راه مقابله با این امر آن است که هر روز چند لحظه در پایان روز وقت بگذارید تا چیزهایی را که به خوبی پیش رفته اند را تصدیق کنید. نوشتن سه چیز مثبتی که اتفاق افتاده است فقط تمرین شناسایی آن موارد می‌تواند بلافاصله احساس مثبت و امیدواری بیش تری را در شما ایجاد کند. برخی از افرادی که در مرحله استرس زا هستند ممکن است این کار را دو بار در روز انجام دهند سپس برای یک ماه این کار را ادامه دهند. برخی افراد به مدت طولانی یک بار در روز این کار را انجام می‌دهند. بعد از مدتی این عمل خودکار می‌شود و لازم نیست آن را یادداشت کنید. در درازمدت این امر می‌تواند سوگیری منفی گرایی مغز را تضعیف کند و سلامت روان و انگیزه شما و این که چگونه با استرس مقابله می‌کنید را بهبود بخشد . ۳- توجه خود را از بدترین به بهترین تغییر دهید . گاهی اوقات ممکن است موقعیت‌ها کاملا طاقت فرسا به نظر برسند اما با اندکی تمرین می‌توانید یاد بگیرید که چگونه از لحظه‌های آزمایشی استفاده کنید. این مهارت در مورد آن است که توجه خود را از چیزی که در حال حاضر بدترین چیز به نظر می‌رسد به سمت بهترین چیز در لحظه فعلی سوق دهید. برای مثال اگر قلب تان میتپد و روی آن متمرکز هستید به هر اتفاق خوبی که در آن زمان در حال وقوع است فکر کنید. برای مثال، با خود بگویید:"اگرچه قلب ام میتپد اما در خانه ام امن و راحت می‌نشینم و یک نوشیدنی گرم و خوشمزه میخورم". این به شما کمک می‌کند از یک سوگیری منفی به یک سوگیری مثبت حرکت کنید. سعی کنید این کار را هر بار که در یک موقعیت طاقت فرسا قرار می‌گیرید انجام دهید . سایر تغییر دهنده‌های توجه عبارتند از تمرکز توجه خود بر روی چیز دیگری در محیط خود، مانند بوها، یک شئ یا صدا یا یک نفس عمیق و آهسته کشیده و واقعا به احساس ناشی از آن توجه کنید. به مرور زمان هنگامی که به طور مداوم از ابزارهایی برای تغییر توجه خود از سوگیری منفی به مثبت استفاده می‌کنید این کار به کاهش اضطراب کمک می‌کند و کم‌تر تحت تاثیر موقعیت‌های استرس زا قرار می‌گیرید . ۴- فهرستی از جملات تاکیدی مثبت را یادداشت کنید یا از خود ویدئویی بسازید که آن جملات را در آن بیان می‌کنید برخی از افراد عادت کرده‌اند در مورد خود چیزهای منفی بگویند مانند "من نمی‌توانم از عهده این کار برآیم"، "من دوست داشتنی نیستم" یا "من در کارم خوب نیستم". مهم است که این افکار منفی را شناسایی کنید و سپس یک تایید مثبت ایجاد نمایید که عبارت است از ارائه عبارتی که مخالف آن چیزی است که شما فکر می‌کنید. جملات تاکیدی مثبت ممکن است در امتداد این موارد باشند: "من با چالش‌های زیادی در گذشته کنار آمده ام این بار نیز می‌توانم دوباره این کار را انجام دهم"، "افراد زیادی در زندگی ام حضور دارند که از من قدردانی می‌کنند" یا "من در کارهایم به موفقیت‌های زیادی دست یافته ام". این عبارات را از طریق اپلیکیشن‌های یادداشت گوشی تلفن همراه خود بنویسید تا بتوانید به طور مرتب به آن‌ها مراجعه کنید یا از خود ویدئویی بسازید که در آن این عبارات را بیان کرده یا حتی آن‌ها را به صورت آواز می‌خوانید. هنگامی که این کار را برای نخستین بار آغاز می‌کنید توصیه می‌شود که آن را سه بار در روز به مدت یک ماه انجام دهید سپس به تدریج آن را به یک بار در روز کاهش دهید. ممکن است برای مثال هنگام مسواک زدن دندان‌های تان آن را در ذهن خود بگویید. برخی افراد برای همیشه به آن پایبند هستند برخی دیگر برای مدتی این کار را انجام می‌دهند تا زمانی که تغییری در ذهنیت شان به سمت دیدگاه مثبت‌تر و دلسوزانه‌تر احساس کنند. ۵- به ذهن و بدن خود مانند یک باغ توجه کنید . شما نمی‌توانید ذهن خود را همان طور که هست رها کنید. ذهن تان نیاز دارد که شما به آن توجه مداوم داشته باشید و از آن مراقبت کنید. محرک‌های منفی را شناسایی نموده و برای زمانی که حمله می‌کنند برنامه‌ای آماده داشته باشید. برای مثال، اگر می‌دانید که رویدادی مانند تعطیلات سال نو با حضور والدین تان در پیش دارید و از احتمال احساس اضطراب و ناراحتی در هراس هستید برنامه‌ای برای مدیریت استرس داشته باشید. به استفاده از تمرینات تمدد اعصاب ادامه دهید به طور منظم تمایل به "فاجعه سازی" را مدیریت کنید احساسات شدید را تسکین دهید، و تمرین جملات تاکیدی مثبت روزانه را به خاطر بسپارید. برای اکثر افراد دچار اضطراب خفیف تا متوسط این یک تمرین روزانه هنگام رفت و آمد یا در پایان روز به نظر می‌رسد. لازم نیست وسواس داشته باشید. با این وجود، توجه داشته باشید که افکار خودتان را پرورش می‌دهید، مطمئن شوید که علف‌های هرز افکار منفی را از بین می‌برید و به فعالیت‌هایی که به شکوفایی ذهن تان کمک می‌کند متعهد باقی بمانید. این در مورد پیشگیری است که به شما کمک می‌کند از واکنش نشان دادن به استرس روزانه جلوگیری کنید . منبع : https://www.sargarmiyerooz.ir

برچسب ها :

روانشناسی

،

درمان

،

اضطراب

،

استرس

۱۴۰۲/۰۹/۰۴ ساعت ۵:۱۶ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

آیا تابه‌حال به طور مداوم احساس خستگی ، حواس‌پرتی و تغییر خلق‌وخوی کرده‌اید ؟ اگر این علایم را داشتید ممکن است دچار مه مغزی شده باشید . این عارضه یک علامت است که در نتیجه استرس ، تغییرات خواب ، مصرف دارو و عوامل دیگر ایجاد می‌شود . این عارضه باعث گیجی ، مشکلات حافظه و عدم تمرکز می‌شود . در این مطلب در مورد علایم ، دلایل ابتلا ، درمان و تشخیص آن صحبت خواهیم کرد . اگر می‌خواهید اطلاعات بیشتری از این عارضه داشته باشید حتماً تا آخر این مطلب همراه ما باشید. مه مغزی چیست؟ این عارضه به نوبه خود بیماری به شمار نمی‌آید ولی علامت بیماری‌های دیگر است و یک نوع اختلال عملکرد شناختی است که شامل موارد زیر می‌شود: مشکلات حافظه ، وضوح ذهنی پایین ، تمرکز پایین ، عدم تمرکز ، کسانی که دچار این عارضه شده‌اند آن را همانند حس گیجی ، به‌هم‌ریختگی و بیقراری توصیف کرده‌اند . آنها می‌گویند که از نظر ذهنی قوی نیستند ، سرعت پردازششان پایین است، بی‌دقت و دچار اختلال حافظه می‌شوند . بعضاً افراد مه مغزی را نوعی فرسایش ذهنی می‌دانند . بسته به‌شدت این عارضه ، رفتن به مدرسه و یا سرکار دشوار می‌شود ولی بدانید که این وضعیت همیشگی نیست . دلایل ابتلا به مه مغزی چیست ؟ دلایل متعددی برای ابتلا به این نوع مه وجود دارند ، زمانی که منشأ اصلی را پیدا کردید، می‌توانید درمان را شروع کنید . در این بخش به دلایل احتمالی اشاره می‌کنیم : اثر استرس بر مه مغزی : استرس مزمن باعث افزایش فشارخون، تضعیف سیستم ایمنی و افسردگی می‌شود. استرس همچنین باعث فرسودگی ذهنی می‌شود؛ زمانی که ذهن شما خیلی خسته شود فکر کردن، استدلال آوردن و تمرکز کردن سخت‌تر می‌شود. کمبود خواب و ابتلا به مه مغزی : طبق تحقیقات انجام شده کمبود خواب عملکرد مغز را مختل می‌کند. حتماً هر شب ۸ الی ۹ ساعت خواب مفید داشته باشید. خواب کم منجر به کاهش تمرکز و عدم توانایی در درست فکرکردن و عاقلانه رفتار کردن می‌شود. کمبود خواب از دلایل ایجاد مه مغزی اختلالات هورمونی : طبق تحقیقات انجام شده در سال ۲۰۱۸، اختلالات هورمونی نیز ممکن است موجب بیماری مه مغزی شود. میزان هورمون‌های استروژن و پروژسترون در طی بارداری افزایش پیدا می‌کنند. این تغییرات بر حافظه تأثیر می‌گذارد و موجب اختلال شناختی کوتاه‌مدت می‌شود. طبق تحقیقات انجام شده در سال ۲۰۱۹، کاهش هورمون استروژن در طی یائسگی باعث فراموشی، کاهش تمرکز و عدم توانایی در درست فکرکردن و عاقلانه رفتار کردن می‌شود. رژیم غذایی : طبق تحقیقات انجام شده در سال ۲۰۲۱ رژیم غذایی نیز در ایجاد این عارضه نقش دارد. ویتامین B12 به عملکرد صحیح مغز کمک می‌کند و کمبود آن موجب مه مغزی می‌شود. اگر حساسیت غذایی و یا آلرژی دارید، این عارضه ممکن است بعد مصرف غذاهای خاص مانند بادام‌زمینی، اسپارتام (شیرین‌کننده کم کالری)، لبنیات ظاهر شود. حذف غذاهای محرک از رژیم غذایی‌تان ممکن است باعث بهبودی علایم شود. عوارض داروها و مه مغزی : اگر زمان مصرف دارویی متوجه این عارضه شدید هر چه زودتر به دکتر مغز و اعصاب مراجعه کنید. بر اساس تحقیقات سال ۲۰۲۱ این عارضه ممکن است عوارض جانبی دارو باشد. پایین آوردن دوز دارو و یا تغییر آن ممکن است علایم را بهبود بخشد. این مشکل احتمال دارد بعد از درمان سرطان اتفاق بیفتد که با نام اختلال مغز شیمیایی نیز شناخته می‌شود. مشکلات سلامتی و مه مغزی : مشکلات سلامتی و بیماری‌هایی که با التهاب، خستگی و تغییرات در سطح گلوکز خون ارتباط دارند نیز ممکن است منجر به این عارضه شوند؛ برای مثال، مه مغزی علامت سندروم خستگی مزمن است که موجب خستگی پایدار طولانی‌مدت می‌شود . بیماری آلزایمر و مه مغزی : به دلیل داشتن آلزایمر تغییراتی در مغز شکل می‌گیرد که اغلب موجب ایجاد مه مغزی می‌شود. فشارخون بالا : فشارخون بالا احتمال دارد که به رگ‌های خونی آسیب وارد کرده و در انتقال خون، اکسیژن و مواد مغذی اختلال ایجاد کند و در نتیجه موجب اختلال در کارکرد سلول‌ها در مغز می‌شود. افرادی که دچار فیبرومایالژی هستند ممکن است همچین عارضه را تجربه کنند . عوامل دیگری که ممکن است موجب مه مغزی شوند عبارتند از: کم‌خونی و مه مغزی : افسردگی و احتمال ابتلا به مه مغزی : سندروم شوگرن : میگرن : کم‌کاری تیروئید : بیماری‌های خودایمنی مانند لوپوس : آرتروز و ام اس : کم‌آبی بدن : عفونت ویروسی مثل کووید ۱۹ : چگونه مه مغزی تشخیص داده می‌شود؟ حال که دانستید بیماری مه مغزی چیست بهتر است به سراغ نحوه ی تشخیص آن برویم. اگر احساس کردید وضوح فکری ندارید و به‌جای بهترشدن بدتر می‌شوید، حتماً به روانپزشک یا دکتر مغز و اعصاب مراجعه کنید. تنها با یک آزمایش، پزشک متوجه این عارضه نمی‌شود. مه مغزی ممکن است دلیل نهفته دیگری داشته باشد، بنابراین پزشک شما برای تست مه مغزی، معاینه فیزیکی انجام می‌دهد و درمورد موارد زیر از شما سؤال می‌کند: سلامت روان ، رژیم غذایی ، سطح فعالیت‌های فیزیکی ، داروهای مصرفی اخیر ، اگر علایم دیگری نیز دارید ضروری است با پزشک خود در میان بگذارید. برای مثال کسی که کم‌کاری تیروئید دارد، ممکن است در کنار مه مغزی ریزش مو، خشکی پوست، افزایش وزن و ناخن‌های شکننده هم داشته باشد . آزمایش خون به پزشک شما در تشخیص علت این عارضه کمک می‌کند. آزمایش خون موارد زیر را شناسایی می‌کند : سطح نامنظم خون ، عملکرد ضعیف کلیه ، کبد و تیروئید ، سوء تغذیه ، عفونت ، التهاب ، بر اساس نتایج، پزشک شما تصمیم می‌گیرد که بررسی بیشتری انجام دهد یا خیر. دیگر ابزار موردنظر برای تشخیص این بیماری شامل تصویربرداری، پرتو ایکس، ام‌آرآی یا سی‌تی‌اسکن می‌شود. دکتر ممکن است تست آلرژی و تست خواب نیز انجام دهد تا مشکلات خواب را بررسی کند. روش درمان مه مغزی به چه صورت است ؟ درمان این عارضه بستگی به علت مه مغزی دارد. برای مثال اگر شما دچار کم‌خونی هستید، مکمل‌های آهن ممکن است تولید سلول‌های خونی را افزایش دهد و این مشکل را کاهش دهد. اگر تشخیص داده شود که خودایمنی دارید، دکتر احتمال دارد داروی کورتون یا داروهای دیگری برای کاهش عفونت و فرونشاندن سیستم ایمنی تجویز کند. گاهی اوقات ازبین‌بردن مه مغزی تنها با اصلاح سوء تغذیه ، تغییر دارو و یا بالابردن کیفیت خواب شما امکان‌پذیر است. در صورت نیاز به دارو برای مه مغزی، پزشک آنها را تجویز می‌کند. درمان‌های خانگی برای بهبود مه مغزی خواب کافی برای درمان مه مغزی بر اساس مطالعات انجام شده داشتن خواب کافی تأثیر زیادی در سلامت شما از جمله عملکرد شناختی و هوشیاری شما دارد. طبق گفته یک متخصص بهترین توصیه برای مقابله با این علامت خواب کافی است. هیدراته نگه‌داشتن بدن ، دهیدراته شدن بدن سریعاً بر عملکرد شناختی شما تأثیر می‌گذارد. بر اساس مطالعات انجام شده، تنها ۲ درصد افزایش در هیدراته شدن بدن موجب تغییرات چشمگیری در وضوح ذهنی شما می‌شود. روزانه آب زیادی مصرف کنید تا مطمئن شوید مغز شما برای عملکرد درست آب کافی مورد نیازش را دارد. مدیریت استرس ، مدیریت استرس از طریق مدیتیشن و یا راه‌های دیگر در کاهش مه مغزی مؤثر است . در اجتماع بودن ، در انزوا بودن نیز بر عملکرد مغز تأثیر می‌گذارد. حتماً در اجتماع باشید و زمانی را با دوستانتان و کسانی که دوست دارید بگذرانید، این کار موجب می‌شود که مغز شما به‌درستی فعالیت کند . تقویت حافظه و درمان مه مغزی ، فعالیت‌های تقویت حافظه سرعت پردازش مغز را افزایش می‌دهد و علایم مه مغزی را کاهش می‌دهد. رژیم غذایی مه مغزی همیشه این را گفته‌اند آنچه که برای قلب خوب است برای مغز نیز خوب است؛ بنابراین بسیاری از متخصصان تغذیه توصیه می‌کنند که برنامه غذایی سالم را دنبال کنید. مصرف پروتئین، میوه، سبزیجات و چربی سالم را در برنامه غذایی خود بگنجانید. ورزش منظم برای مه مغزی : یکی از بهترین کارهایی که برای کاهش این علامت می‌توانید انجام دهید، ورزش منظم است. طبق تحقیقات انجام‌گرفته، رابطه مستقیمی بین فعالیت بدنی، سلامت مغز و عملکرد شناختی وجود دارد. کسانی که بیشتر ورزش می‌کنند عملکرد شناختی بهتری دارند. ورزش منظم درمان خانگی برای مه مغزی : عوامل دیگری که می‌توانند به بهبودی کمک کنند: آگاهی نسبت به کمبودهایتان ، دوری از الکل و کافئین زیاد ، انجام فعالیت‌های لذت‌بخش ، امتحان کردن فعالیت‌های جدید ، کنارگذاشتن انجام هم‌زمان چند کار مه مغزی در کرونا ، کووید ۱۹ ممکن است موجب التهاب در مغز شود و در نتیجه بر توانایی نورون‌های مغز برای ارتباط برقرار کردن با یکدیگر تأثیر گذاشته و موجب این عارضه شود. اگرچه استرس, اضطراب، انزوا و دیگر خطرهای ناشی از بیماری فراگیر کووید نیز ممکن است غیرمستقیم موجب مه مغزی شوند. کلام آخر : اگر دچار سردرگمی، فراموشی و عدم تمرکز و وضوح ذهنی شده‌اید، احتمال دارد که دچار مه مغزی شده باشید. درمان این عارضه بستگی به علایم آن دارد. برای درمان آن باید مواردی که در مطلب بالا ذکر شد از جمله خواب کافی، ورزش، تغذیه مناسب، مدیریت استرس، هیدراته بودن و غیره را رعایت کنید. اگر هر یک از علائم عنوان شده در این مطلب را داشتید بهتر است به پزشک مراجعه کنید . سؤالات متداول مه مغزی دلیل اصلی مه مغزی چیست؟ مه مغزی علامتی است که در نتیجه استرس، کمبود خواب، مصرف دارو و عوامل دیگر بروز می‌کند. چه ویتامین هایی به درمان مه مغزی کمک می کنند؟ ویتامین سی، ویتامین ب کمپلکس، منیزیوم، ویتامین دی، ویتامین ای و … آیا اضطراب موجب مه مغزی میشود؟ درست است که مه مغزی عارضه ای رایج است ولی به خودی خود بیماری به حساب نمی آید. ولی احتمال دارد علامت عوامل دیگری مثل اضطراب و استرس باشد. برگرفته از اینترنت سایت پزشکی پذیرش ۲۴

برچسب ها :

روانشناسی

،

افسردگی

،

درمان

،

مه_مغزی

۱۴۰۲/۰۸/۲۸ ساعت ۸:۲۶ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

بی احساسی عاطفی یا نداشتن عاطفه میتواند نشانه ای از چندین بیماری مختلف یا عارضه ی جانبی برخی داروها باشد این وضعیت می تواند باعث احساس انزوا یا قطع ارتباط عاطفی با بقیه شود . بی حسی برای بسیاری از افرادی که آن را تجربه می کنند غیرقابل تحمل است. برای شناخت اینکه بی احساسی عاطفی چیست ، چه چیزی باعث بروز آن می شود و چگونه آن را درمان و پیشگیری کنید ادامه مقاله را بخوانید . بی حسی عاطفی چه احساسی دارد؟ اگر خودتان آن را تجربه نکرده باشید، تصور بی حسی عاطفی دشوار است. برخی افراد آن را به عنوان احساس پوچی یا ناامیدی توصیف می کنند ، در حالی که برخی دیگر احساس انزوا می کنند . برخی احساس می کنند که آینده ای ندارند یا امیدی به محو شدن این بی حسی وجود ندارد . آنها می گویند :”اغلب احساس می کنیم نامریی هستیم ، انگار یک روح هستیم . یکی از بیمارانی که بی حسی عاطفی ناشی از افسردگی را تجربه کرده است ، می گوید : من خانواده ام را در حال تعامل با یکدیگر تماشا می کنم اما احساس می کنم یک مانع نامریی وجود دارد که مرا از پیوستن به آنها باز می دارد من مانند یک زیردریایی هستم که ناشناخته در حال حرکت است و احساسات دیگران را درک می کند . با این حال اگر از من بپرسید که چه احساسی دارم نمی‌توانم به شما بگویم . بیمار دیگری تجربه ی مشابهی در مورد بی حسی ناشی از افسردگی دارد. او توضیح می دهد : «دنیای اطراف من اغلب کمی سطحی به نظر می رسد مثل اینکه من به سادگی در حال انجام حرکات هستم و نمی توانم با محیط اطراف خودم ارتباط برقرار کنم . من قادر به برقراری ارتباط یا تفکر عمیق نیستم». برخی افراد بی حسی عاطفی را به عنوان احساس عدم تمرکز توصیف می کنند . ■ نشانه های بی حسی عاطفی : ۱۱ رفتاری که نشان می دهد یک نفر از لحاظ عاطفی بی حس و یا کرخت شده است . بی‌ حسی یا کرختی عاطفی معمولا به عنوان یک مکانیزم مقابله یا راهی برای مسدود کردن تجربیات و یا احساسات دردناک رخ می ‌دهد. اختلالات زیر ممکن است باعث شود فردی از نظر عاطفی بی ‌حس شود : • افسردگی • اضطراب • سندروم یا اختلال استرس پس از حادثه (PTSD) • استرس • غم و اندوه • مصرف مواد مخدر • ضربه روحی اگر احساس کرختی عاطفی می کنید ممکن است به این دلیل باشد که بیش از حد درگیر زندگی شده اید . ذهن شما نیاز به یک استراحت دارد و در نتیجه شما شروع به خاموش کردن احساسات مثبت و منفی خواهید کرد . ممکن است با خودتان فکر کنید “چه اشتباهی در احساس خوشبختی وجود دارد؟” خوب ما نمی‌ توانیم بدون تجربه درد احساس شادی کنیم بنابراین فردی که احساساتی را احساس نمی کند بهتر است بیش از این به این راه ادامه ندهد . فردی که از خود و احساساتشان جدا شده است اغلب احساس می ‌کند که وقتی احساساتی درکار نباشد زندگی راحت ‌تر به نظر می ‌رسد . افتادن به درون غرقابی تاریک می ‌تواند به راحتی روح را بشکند . احساس کرختی عاطفی معمولا فقط اتفاق نمی‌ افتد؛ فرایندی آهسته است که باعث می‌ شود فرد آرام آرام خود را از زندگی جدا کند . این مسئله اینطور نیست که انتخاب شود و مغز با قطع کردن احساسات خود به منظور مقابله با ضربه روحی واکنش نشان می دهد . اگر این شرایط برایتان آشناست و خودتان و یا یکی از نزدیکانتان با این شرایط روبرو است بخاطر داشته باشید که جدا کردن احساسات خود در شرایط خاص الزاما به یک مشکل اشاره نمی ‌کند . برای مثال اگر شما نیاز دارید که مرزها را مشخص کنید در وضعیت اورژانسی کمک کنید یا خودتان را از یک مکالمه سمی و یا محیط جدا کنید احساس کرختی و بی حسی عاطفی در واقع می ‌تواند مفید واقع شود . وقتی که بی ‌حسی بر تمام زندگی و ذهن شما غلبه می ‌کند و شما را از احساس شادی باز می دارد آن وقت است که می تواند یک مشکل جدی تلقی شود . □ آن ها خود را از سایر افراد جدا می کنند . برای فردی که از نظر احساسی بی ‌حس است اجتماعی شدن و رفتن به رویدادها باعث خوشحالی اش نخواهد شد این افراد تمایلی برای ارتباط با افراد ندارند بنابراین به جای استفاده از تمام این انرژی برای گذراندن وقت با دوستان یا شرکت در رویدادها، آن ‌ها ترجیح می‌ دهند در خانه بنشینند و بازی کنند تلویزیون تماشا کنند و این زمان را با خودشان سپری کنند . فردی که از خود و زندگی جدا می شود ممکن است فعالیت های “عادی” را نیز تحت تأثیر قرار دهد آنها ترجیح می ‌دهند بیشتر وقت خود را در خانه سپری کنند و از این محرک‌ ها دور شوند . □ شخصی که احساس بی حسی عاطفی می کند در ابراز احساسات دچار مشکل می شود . در گفتگو ممکن است این افراد خسته‌ کننده و کسل بنظر برسند . آنها شاد یا غمگین به نظر نمی ‌رسند فقط خنثی هستند. علاوه بر این ممکن است زیاد صحبت نکنند و با شما درگیر نشوند مگر اینکه شما آغازگر این گفتگو باشید و ممکن است با پاسخ ‌های یک کلمه ای روبرو شوید ، جالب است بدانید که آنها همه این کارها را به عمد انجام نمی ‌دهند و قصدشان بی ‌ادبی به شما نیست این فقط یک مکانیزم دفاعی طبیعی است . □ این افراد شبیه یک مرده ظاهر می شوند . این افراد به هیچ چیزعلاقه چندانی نشان نمی‌ دهند مگر اینکه واقعا به آن علاقه داشته باشند. بیشتر اوقات آنها طبق جریان معمول زندگی شنا می کنند و فقط سعی می ‌کنند شناور بمانند . در برخی سطوح همه ما این را تجربه می‌ کنیم با این حال در کسی که از نظر احساسی بی‌ حس شده ‌است این ویژگی به سیستم ‌عامل او تبدیل می ‌شود این افراد نمی ‌دانند چطور احساسات خود را بدون احساس شکست بیان کنند بنابراین فقط کارهایی که برای زنده ماندن نیاز است را انجام می دهند . □ ممکن است اینطور به نظر برسد که آن ها در سیاره ای دیگر زندگی می کنند . افراد با علایم متضاد ممکن است طوری به نظر برسند که گویا در سیاره ای دیگر زندگی می کنند و اصلا در اینجا نیستند . ممکن است آن ها درخشش چشم هایشان را از دست داده باشند و لبخندهای اجباری بزنند. واقعیت می‌ تواند دردناک باشد، بنابراین سعی می‌ کنند خودشان را از آن جدا کنند. نتیجه اینکه آن ‌ها مجبور نیستند با رنج ها مقابله کنند . امی لو روان درمانگر می گوید: “اگرچه در ابتدا متناقض به نظر می رسد بسیاری از افراد عاطفی حساس با “بی حسی عاطفی” که نوعی خلا درونی است که در تمام وجود آن‌ها نفوذ می ‌کند و آنها را از لذتی که زندگی باید ارائه دهد محروم می‌ کند مقابله می کنند . “ مانند بسیاری از مکانیسم های مقابله ما در زندگی جدا شدن از یک وضعیت یا رویدادی که موجب درد می شود به ما کمک می کند تا زنده بمانیم. هر کاری که ما انجام می ‌دهیم اساسا برای حفظ زندگی و محافظت از ما در برابر تهدیدات است بنابراین تعجبی ندارد که جدا شدن از محیط ما ممکن است به نجات جان ما کمک کند و یا ما را در برابر استرس شدید سالم نگه دارد. □ آن ها همیشه در مورد مسائل یکنواخت حرف می زنند و هیجان زده نمی شوند . به دلیل ناتوانی در حس کردن احساسات شدید، افرادی که احساس می ‌کنند از نظر عاطفی بی ‌حس هستند ممکن است در گفتگو ربات وار ظاهر شوند و حرف هایی از روی عادت بزنند. آن‌ ها به هر دلیلی از زندگی لذت نمی‌ برند، بنابراین زیاد در مورد موضوعات روزمره صحبت نمی ‌کنند. البته اگر شما چیزی که آن ها را به وجد می آورد را مطرح کنید، ممکن است ببینید که بیش از حد معمول به هیجان آمده باشند. □ آن ها در زندگیشان احساس منفعل بودن می کنند . اگر واقعا کسی را می‌ شناسید که از نظر عاطفی بی ‌حس شده باشد، ممکن است احساس منفعل بودنش را با شما در میان بگذارد احساس آن ها به گونه ای است که گویا یک فیلم از خودشان را تماشا می‌ کنند. علی‌ رغم بهترین تلاش‌ هایشان برای مشارکت، احساس می‌ کنند که نمی ‌توانند وارد عمل شوند. آن‌ ها احساس می‌ کنند در یک تجربه بیرون از بدن گیر کرده‌ اند و نمی‌ دانند چطور با بدن و احساسات خود ارتباط برقرار کنند. □ کسی که از لحاظ عاطفی بی حس شده ممکن است احساس کند که زندگی فقط یک رویاست . فردی که احساس می‌ کند از خود جدا شده ‌است ممکن است فکر کند که همه چیز رویاست و هیچ چیز واقعی وجود ندارد. به عبارت دیگر، آن ‌ها ممکن است احساس کنند که یک عروسک خیمه ‌شب ‌بازی هستند که در جهات مختلف توسط یک نیروی نامریی کشیده می ‌شوند. آن ‌ها ممکن است احساس کنند که هیچ کنترلی بر زندگی خود ندارند، بنابراین راه ‌حل آن‌ ها این است که در آنچه که رخ می‌ دهد بیش از حد گیر نکنند. در نظر آن ها همه چیز ساختگی و بیگانه به نظر می‌ رسد، انگار که از یک سیاره یا جهان دیگر آمده‌ اند. □ آنها علاقه ای به فعالیت های زیادی نشان نمی دهند . این افراد احساس زیادی در زندگیشان ندارند، بنابراین فعالیت‌ هایشان توجه شان را جلب نمی‌ کند. آن ‌هایی که از نظر عاطفی بی ‌حس و کرخت هستند ممکن است کارهایی مانند نمایش ساعت یا بازی‌ های ویدیویی را فقط برای گذراندن زمان انجام دهند ، این در حالی است که آن ‌ها ممکن است در واقع از این فعالیت ‌ها لذت ببرند. این فعالیت ها فقط نقش پر کردن وقت شان را دارد. □ آنها ممکن است احساس کنند که همه چیز (از جمله خودشان) بی معنی است . افرادی که احساس می ‌کنند از نظر عاطفی بی ‌حس شده‌اند ممکن است دیدگاه نیهیلیست (نفی همه چیز) نسبت به جهان داشته باشند. آن‌ها فکر می کنند که زندگی هیچ بیهوده است، و هیچ هدفی در زندگی معنی ندارد. دنیا برای آن ‌ها بی معناست و خیلی وقت پیش تلاش برای درک آن را متوقف کند. موارد مختلفی وجود دارد که می تواند باعث بی حسی عاطفی شود . افسردگی و اضطراب دو مورد از شایع ترین علل بروز این وضعیت هستند . سطوح شدید استرس یا عصبی بودن حاد، نیز می تواند باعث ایجاد احساس بی حسی عاطفی شود . اختلال استرس پس از سانحه می تواند با افسردگی و اضطراب مرتبط باشد . پزشکان دقیقاً نمی دانند چه چیزی باعث بی حسی عاطفی و قطع ارتباط می شود . علل ممکن است برای بی حسی موقت متفاوت از آنها برای اختلال مسخ شخصیت – عدم تحقق باشد. برخی از علل بی حسی عاطفی موقت که به نظر نمی رسد ارتباطی با اختلال مسخ شخصیت – عدم تحقق داشته باشند عبارتند از : استفاده از موادی مانند حشیش ، ال اس دی و کتامین ، وحشت و یا اضطراب شدید حملات ، شدید افسردگی ، استرس بعد از سانحه یا PTSD ، برخی از داروها نیز می توانند باعث بی حسی شوند. رایج ترین آنها داروهایی هستند که برای درمان اضطراب و افسردگی استفاده می شوند . این داروها ممکن است بر نحوه بیان خلق و خو و احساسات مغز تأثیر بگذارند. راه های مختلفی وجود دارد که بی حسی عاطفی می تواند رخ دهد هورمون‌های استرس می‌توانند سیستم‌های شما را مختل کرده و واکنش‌های مختلفی در بدن ایجاد کنند که می‌تواند منجر به بی‌حسی عاطفی شود به عنوان مثال هورمون های استرس می توانند بر سیستم لیمبیک تأثیر بگذارند . سیستم لیمبیک در نزدیکی مرکز مغز شما قرار دارد و مسئول احساسات شماست . هورمون‌های استرس می‌توانند بر سایر هورمون‌های بدن شما نیز تأثیر بگذارند که به نوبه خود می‌تواند خلق و خوی شما را تحت تاثیر قرار دهد . هر دو اثر می توانند باعث بی حسی عاطفی در شما شوند . در برخی موارد بدن ممکن است به حدی تحت فشار قرار گیرد که از نظر احساسی و فیزیکی دچار خستگی بیش از حد شوید . این کاهش انرژی عاطفی و فیزیکی می تواند منجر به بروز بی حسی عاطفی شود . بی حسی عاطفی چگونه درمان می شود ؟ با وجود احساسی که ممکن است داشته باشید بی حسی عاطفی دایمی نیست . برخی گزینه های درمانی برای تسکین فوری و بهبودی طولانی مدت در دسترس است. اولین قدم در درمان بی حسی عاطفی شناسایی و درمان علت اصلی آن است. پزشک می تواند در این مورد شما را راهنمایی کند . حتی ممکن است شما را به یک درمانگر یا روانپزشک ارجاع دهد . او از شما می پرسد که چه داروهایی مصرف می کنید و چه علایم دیگری دارید. اگر پزشک تشخیص دهد وضعیت شما به دارو هایتان و عوارض آنها ارتباط دارد ممکن است آن را با داروی دیگری جایگزین کند. گزینه های درمانی فوری برای بی احساسی عاطفی برای رهایی فوری از بی حسی عاطفی ، می توانید چندین گزینه درمانی را امتحان کنید از جمله: به روانپزشک خود مراجعه کنید . یک روانپزشک میتواند داروهای شما را تغییر دهد یا داروهای جدیدی برای شما تجویز کند. آنها همچنین می توانند تکنیک های مقابله ای را ارائه دهند تا به شما کمک کند دوباره احساس عاطفی خود را به دست آورید . داروهایی که برای شما تجویز می کنند ممکن است اثر فوری داشته باشند و می توانند تسکین سریعی داشته باشند . در حالی که داروهای ضد افسردگی معمولاً حدود شش هفته طول می کشد تا شروع به کار کنند ، پزشک ممکن است داروهای ضد اضطراب را برای شما تجویز کند تا زمانی که داروی دیگر در سیستم شما اثر گذاری خودش را شروع کند مصرف کنید . به اطرافیان خود تکیه و اعتماد کنید . حتی اگر در برقراری ارتباط با مشکل مواجه هستید . با افرادی که شما را دوست دارند تماس بگیرید . آنها ممکن است بتوانند به شما در برقراری ارتباط با دیگران کمک کنند و ممکن است با حرف زدن با آنها آرامش پیدا کنید . ورزش کنید . وقتی احساس بیحسی می کنید آخرین کاری که می توانید انجام دهید این است که از جای خود بلند شوید و حرکت کنید در حالی که این کمترین و بهترین کارهایی است که می توانید انجام دهید . دویدن ، شنا ، یوگا و کلاس‌های ورزشی همگی برای کاهش استرس عالی هستند . حتی پیاده‌روی در اطراف خانه تان نیز می‌تواند به مغزتان برای ترشح اندورفین کمک کند . برای گرفتن بهترین نتیجه روزانه ورزش کنید . به اندازه کافی بخوابید . حداقل هشت ساعت خواب با کیفیت خوب در هر شب می تواند به بهبود سریع خلق و خوی شما کمک کند. مراقبت طولانی مدت برای روش های طولانی مدت درمان و پیشگیری از بی حسی عاطفی، تاکتیک های زیر را دنبال کنید: یک رژیم غذایی متعادل و مناسب داشته باشید. با خوردن غذاهای مناسب و غنی از مواد مغذی ، به بدن خود سوخت می‌دهید تا بهترین عملکرد را داشته باشد. این شامل تنظیم و بهبود خلق و خوی آن می شود. استرس را به حداقل برسانید. استرس عامل مهمی در بی حسی عاطفی است. به حداقل رساندن استرسی که تجربه می کنید یا بهبود نحوه مدیریت آن می تواند تأثیر مثبتی بر بدن شما بگذارد هورمون های استرس را کاهش دهد و به شما کمک کند تا احساسات عاطفی را دوباره به دست آورید. عوامل استرس زا را در زندگی خود کاهش دهید و تکنیک های کاهش استرس مانند مدیتیشن یا ذهن آگاهی را برای مدیریت بهتر استرسی که نمی توانید از شر آن خلاص شوید تمرین کنید. شیوه شناسایی و بیان احساسات را بیاموزید . برای کسانی که برای مدت طولانی از نظر عاطفی بی حس بوده اند شناسایی یا بیان احساسات مختلف می تواند دشوار باشد . یک درمانگر میتواند در این مورد به فرد کمک کند . آیا می توان با بی احساس بودن مقابله کرد؟ اگر بی حسی عاطفی را تجربه می کنید، بدانید که صرف نظر از اینکه چه احساسی دارید تنها نیستید و تا ابد نیز ادامه نخواهد داشت . با افرادی که دوستشان دارید تماس بگیرید و با پزشک خود قرار ملاقات بگذارید . آنها میتوانند به شما کمک کنند شکاف های موجود را پر کنید و شما را یک قدم به احساس عاطفی نزدیکتر کنند . بی حسی عاطفی چیزی نیست که ناگهانی اتفاق بیفتد. معمولاً با بدتر شدن یک اختلال زمینه‌ای (مانند افسردگی یا زوال عقل) در طول زمان به آرامی ایجاد می‌شود . اگر نگران بی حسی عاطفی هستید یا هر یک از علایم زیر را دارید با پزشک یا متخصص سلامت روان تماس بگیرید . شما مضطرب هستید. در تعامل با افراد دیگر مشکل دارید . شما مبتلا به یک بیماری روانی تشخیص داده شده اید و علایم در حال بدتر شدن است . مشکلات شناختی مانند فراموش کردن وقایع اخیر دارید . ممکن است پس از قرار گرفتن در معرض ضربه یا پس از سکته مغزی احساس بی حسی ناگهانی احساس کنید . اگر بدون هیچ توضیحی تغییرات قابل توجهی در احساسات یا عملکرد خود داشتید به اورژانس بروید . سخن آخر : احساس بی حسی عاطفی بعد از یا در طول یک رویداد بسیار استرس زا غیرعادی نیست . همچنین ممکن است فرد متوجه احساس موقتی گسستگی یا قطع ارتباط با بدن و دنیای خارج شود . بی حسی عاطفی می تواند نشانه ای از استرس شدید باشد . همچنین ممکن است نشان دهنده یک وضعیت سلامت روانی پایدارتر مانند اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) یا اختلال مسخ شخصیت باشد. افرادی که علایم شدید و مداوم یا مکرر را تجربه می کنند باید به دنبال مشاوره پزشکی باشند . برگرفته از اینترنت : https://pezeshket.com

برچسب ها :

روانشناسی

،

افسردگی

،

درمان

،

بی_عاطفی

۱۴۰۲/۰۲/۲۸ ساعت ۹:۲۰ ق.ظ توسط مجیدشمس | 

اختلال چند شخصیتی چیست ؟ هزار چهره کیست؟ علایم ، راههای تشخیص و درمان آن کدام است ؟ به گزارش گروه وب گردی خبرگزاری صدا و سیما، بیماری چند شخصیتی یا هزار چهره بودن ازجمله اختلالات پیچیده ی روانی است و عوامل مختلفی باعث شکل‌گیری آن می‌شوند. از آن جمله می‌توان به ضربه‌های روحی دوران کودکی اشاره کرد (این ضربه‌های روحی معمولا شدید و مکررند و در میان‌شان سوءِاستفادهٔ جسمی، جنسی و عاطفی اهمیت و تأثیر بیشتری دارند). این مطلب اطلاعات مختلفی دربارهٔ علایم و نشانه‌ها ، علل شکل‌گیری ، روند تشخیص و درمان آن در اختیارتان قرار می‌دهد . اختلال چند شخصیتی چیست؟ شاید بتوان احساس کسی را که دچار بیماری چند شخصیتی یا چند چهره بودن است با کسی مقایسه کرد که به‌هنگام کار کردن برای لحظه‌ای از خود بی‌خود و غرق رؤیا می‌شود . این احساس برای بیشتر ما چندان غریبه نیست بنابراین بیشتر ما تجربهٔ خفیفی از این اختلال داریم . تجربه ی ما محدود به چنین حالاتی می‌شود . اما بیماری چند شخصیتی، در مراحل پیشرفته‌تر و شدیدتر سازوکار ذهنی را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. این بیماری باعث گسستگی ، یا از بین رفتن ارتباط میان افکار ، خاطرات ، احساسات و رفتار‌ها می‌شود . مراقب آدم‌های هزار چهره باشید به باور روان‌شناسان، ترکیبی از چند عامل مختلف باعث بروز اختلال دو شخصیتی یا چند شخصیتی می‌شود. یکی از این عوامل، احتمالا به آسیب‌ها یا ضربه‌های روحی دوران کودکی مربوط می‌شود. گسستگی از شخصیت اصلی یا متوسل شدن به شخصیت‌های دیگر در واقع رویکردی است که شخص مبتلا به این اختلال، برای کنار آمدن با شرایطش در پیش می‌گیرد. به بیان بهتر، این شخص تجربه‌ای به‌شدت خشونت‌آمیز یا دردناک را از سر گذرانده است که قادر به پذیرفتن آن به‌صورت خودآگاه نیست و تلاش می‌کند تا از آن فاصله بگیرد. آیا اختلال چند شخصیتی به‌عنوان اختلالی جداگانه و مجزا شناخته می‌شود؟ پی بردن به چگونگی شکل‌گیری شخصیت‌های مختلف در وجود یک فرد، حتی برای باتجربه‌ترین متخصص‌ها هم کار دشواری است. همین مسئله باعث شده است تا در مورد روش‌های درمان بیماری چند شخصیتی اتفاق‌نظر وجود نداشته باشد. حتی بعضی از متخصصان سلامت روان، آن را نه به‌عنوان اختلالی جداگانه، که به‌عنوان عارضه‌ای می‌شناسند که ناشی از اختلالات روانی دیگری نظیر اختلال شخصیت مرزی است (بیمار مبتلا به این اختلال در مرز روان پریشی قرار دارد؛ ازجمله علائم آن می‌توان به ناپایداری حالت عاطفی، خُلق و رفتار اشاره کرد). برخی هم این بیماری را نتیجهٔ ناتوانی در کنار آمدن با مسائل و مشکلات مختلف می‌دانند. طبق دسته‌بندی موجود در آخرین نسخهٔ کتاب DSM (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی؛ که از سوی انجمن روان‌پزشکی آمریکا منتشر می‌شود و حاوی اطلاعاتی در مورد اختلالات روانی و مسائل مرتبط است.) فراموشی تجزیه‌ای، زوال شخصیت و مسخ واقعیت (تغییر دیدگاه نسبت به دنیای بیرونی و داشتن احساساتی شبیه به غیرواقعی بودن دنیای بیرون)، اختلالاتی هستند که در کنار بیماری چند شخصیتی به‌عنوان زیرمجموعه‌های اختلالات تجزیه‌ای شناخته می‌شوند. نقش شخصیت‌های متفاوت چیست؟ شخصیت‌های متفاوت در وجود یک شخص، نقش‌هایی را به عهده می‌گیرند تا به او در کنار آمدن با وضعیت‌های پیچیدهٔ زندگیش کمک کنند. در مراحل اولیهٔ تشخیص بیماری، به‌طور میانگین بین دو تا چهار شخصیت متفاوت شناسایی می‌شود و در طول دوران درمان، تعداد این شخصیت‌ها ممکن است به سیزده تا پانزده عدد برسد. مورد‌هایی هم مشاهده شده‌اند که بیشتر از صد شخصیت متفاوت در آن‌ها شناسایی شده بود که البته این مسئله چندان معمول نیست. محرک‌های محیطی یا رویداد‌های زندگی، ازجمله عواملی هستند که باعث تغییر از شخصیتی به شخصیت دیگر می‌شوند. علایم بیماری چند شخصیتی : بارزترین نشانهٔ بیماری چند شخصیتی یا هزار چهره بودن نمایان شدن دو یا چند شخصیت یا هویت متمایز در وجود یک شخص است. شخصیت یا هویتی که بر روی افکار و رفتار تأثیرگذار و بر آن‌ها تسلط داشته باشد. فراموشی اثرگذار و گستردهٔ اطلاعاتِ کلیدیِ شخصی، نشانهٔ دیگر این اختلال است. به‌علاوهٔ این‌ها، کسی که به اختلال چند شخصیتی مبتلاست، برای هریک از شخصیت‌هایی که در او نمایان می‌شود، خاطراتی منحصربه‌فرد دارد که متمایز از خاطرات دیگر شخصیت‌هایش است. سن، جنسیت یا نژاد هرکدام از این شخصیت‌ها متفاوت از دیگری است و رفتار، حالت و شیوهٔ صحبت کردن، با نمایان شدن هریک از شخصیت‌ها، متفاوت خواهد بود. این شخصیت‌ها گاهی شکل افراد خیالی و گاهی شکل حیوانات را به خود می‌گیرند. نمایان شدن هر شخصیت و تسلط آن بر رفتار و افکار، به اصطلاح «تعویض شخصیت» نام گرفته است (به این معنا که شخصیتی جای خود را به شخصیت دیگری بدهد). بعضی افراد چند ثانیه یا چند دقیقه یک بار دچار تعویض شخصیت می‌شوند و بعضی دیگر، چند روز یک بار. روان‌درمانگر ممکن است بتواند با هیپنوتیزم کردن بیمار، شخصیت‌های مختلف او را به خواسته‌هایش پاسخگو کند. نشانه‌های رفتاری و خلقی : فرد مبتلا به بیماری دو شخصیتی یا چند شخصیتی، ممکن است در کنار نشانه‌های یاد شده دچار اختلالات روانی دیگری هم باشد. نشانه‌های رایج این اختلالات عبارت‌اند از: افسردگی؛ نوسان خلقی؛ تمایلات خودکشی؛ اختلال‌های مربوط به خواب (بی‌خوابی، وحشت‌های شبانه و راه رفتن در خواب)؛ اضطراب، وحشت‌زدگی (یا حملهٔ هراس) و فوبیا؛ سوءِمصرف الکل و مواد مخدر؛ آداب وسواسی و جبری (بی‌اختیار)؛ نشانه‌هایی شبیه به نشانه‌های روان‌پریشی (مثل توهم‌های دیداری و شنیداری)؛ اختلالات مربوط به تغذیه. از دیگر نشانه‌های احتمالی اختلال چند شخصیتی می‌توان به سردرد، فراموشی، نداشتن درک از زمان، خلسه و تجربه‌های خارج از بدن اشاره کرد. بعضی از افراد مبتلا به این اختلال متمایل به رفتار‌های خودآزارانه، خودویرانگرانه و حتی خشونت‌آمیز می‌شوند (هم خشونت در قِبال خود و هم خشونت در قِبال دیگران). مثلا فرد مبتلا به بیماری چند شخصیتی، ممکن است تن به کار‌هایی بدهد که در حالت عادی انجام نمی‌دهد؛ کارهایی، چون رانندگی با سرعت زیاد یا دزدیدن پول از دوست یا کارفرما. در این وضعیت انگار نیرویی غیر از خودشان او را وادار به انجام این کار‌ها می‌کند. بعضی این احساس را این‌طور تعریف می‌کنند: اگر فرض کنیم بدن‌شان خودرو است، به‌جای آنکه پشت فرمان نشسته باشند، مسافر آن هستند. روند تشخیص اختلال چند شخصیتی : تشخیص بیماری چند شخصیتی زمان‌بر است. تخمین‌های زده شده حاکی از آن است که مبتلایان به این اختلال، پیش از آنکه به مرحلهٔ تشخیص برسند، حدود هفت سالی را در برنامه‌های درمانی مختلف سلامت روان شرکت می‌کنند. این مسئله طبیعی است، چراکه نشانه‌های بیماری چند شخصیتی با بسیاری از اختلالات روانی دیگر شباهت دارد. به‌علاوه، بسیاری از افراد مبتلا به این اختلال، در کنار آن از اختلال شخصیت مرزی یا اختلالات روانی دیگری، چون افسردگی و اضطراب رنج می‌برند که کار تشخیص را به‌مراتب دشوارتر می‌کند. در ادامه با هم نگاهی به ضوابط و معیار‌های کتاب راهنمای DSM برای تشخیص بیماری دو شخصیتی یا چند شخصیتی خواهیم داشت: وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز به‌گونه‌ای که هرکدام از این شخصیت‌ها، ادراک و طرز تفکر متفاوتی نسبت به خود شخص و محیط اطرافش داشته باشد. فراموشی حتما باید تشخیص داده شود؛ به‌گونه‌ای که شخص در به خاطر آوردن رویداد‌های روزمره، اطلاعات مهم شخصی و/یا رویداد‌هایی که منجر به ضربهٔ روحی شده‌اند، دچار مشکل شود. بیماری چند شخصیتی باید باعث ناراحتی و اضطراب شده باشد یا آنکه یک یا چند جنبهٔ اصلی از زندگی تحت‌تأثیر آن مختل شده باشد. ناراحتی و اضطراب ناشی از عادات فرهنگی و مذهبی نباید در روند تشخیص اختلال دخیل باشد. نشانه‌های روانی ناشی از مصرف ماده‌ای بخصوص (مثل خمودی بعد از مصرف دارو یا رفتار ناشی از مصرف الکل) یا بیماری دیگر (مثل تشنج‌های جزئی یا محدود) نباید در روند تشخیص اختلال دخیل باشند. تفاوت اختلال چند شخصیتی با اسکیزوفرنی : اغلب این دو اختلال با یکدیگر اشتباه گرفته می‌شوند و این در حالی است که تفاوت چشم‌گیری میان‌شان وجود دارد. اسکیزوفرنی (یا روان‌گسیختگی) ازجمله اختلالات روانی خطرناکی است که روان‌پریشی مزمن (یا مکرر) از شاخصه‌های آن است. بارزترین نشانه‌های اسکیزوفرنی توهم (شنیدن یا دیدن چیز‌های غیرواقعی) و هذیان (باور کردن یا فکر کردن به چیز‌های غیرمنطقی) است. برخلاف باور بیشتر افراد، مبتلایان به اسکیزوفرنی دارای چند شخصیت نیستند. هذیان، شایع‌ترین نشانه در میان این افراد است و توهم، بخصوص شنیدن صدا‌های غیرواقعی، در ۵۰ تا ۷۵ درصد آن‌ها دیده می‌شود. مبتلایان به هر دوی این اختلال‌ها (اسکیزوفرنی و بیماری چند شخصیتی) در معرض خطر خودکشی قرار دارند. تحقیقات نشان می‌دهد بیماران چند شخصیتی، در مقایسه با بیماران سایر اختلالات روانی، آمار خودکشی بالاتری داشته‌اند. تأثیر بیماری چند شخصیتی بر زندگی : بیماری چند شخصیتی باعث می‌شود زندگی مبتلایان به آن تغییر کند و این اتفاق، به چند شیوهٔ اساسی صورت می‌گیرد. در ادامه نگاهی به این شیوه‌ها خواهیم داشت: -زوال شخصیت : احساس جدا بودن از بدن که به این خاطر، به آن تجربهٔ خارج از بدن هم گفته می‌شود. -مسخ واقعیت: احساس غیرواقعی بودن دنیای بیرون یا تیره‌وتار و دور از دسترس به نظر رسیدن آن. -فراموشی: ناتوانی در به یاد آوردن اطلاعات شخصی مهم. این فراموشی به‌حدی گسترده است که نمی‌توان اسم فراموشی مقطعی یا معمولی را بر آن گذاشت. مبتلایان ممکن است هنگام گفتگو، موضوع صحبت را فراموش کنند یا ظرف یک ثانیه، محتوای گفت‌وگوی معناداری را از یاد ببرند. -پریشانی هویتی یا تغییر هویت: در این حالات شخص نمی‌تواند با قاطعیت بگوید کیست و از این لحاظ، احساس پریشانی می‌کند. کسی که در تعریف کردن علایق زندگی، باور‌های سیاسی، مذهبی و اجتماعی یا چشم‌انداز‌های کاری‌اش به مشکل برمی‌خورد، مثالی است برای پریشانی هویتی. به علاوهٔ این‌ها ممکن است احساساتش نسبت به زمان، مکان یا موقعیت، به‌گونه‌ای تغییر کند که غیرمعمولی به نظر برسد. در حال حاضر این مسئله محرز شده است که بروز این حالات لزوما حاکی از وجود شخصیتی متمایز نیست و بیشتر نشانگر نوعی گسستگی هویتی است. از میان این حالات، فراموشی ارتباط نزدیک‌تری با بیماری چند شخصیتی دارد (شایع‌تر است). کسانی که حالات دیگر را تجربه می‌کنند، اطلاعاتی دربارهٔ جنبه‌های مختلف زندگی شخصی‌شان به خاطر می‌آورند. در وجود مبتلایان به این اختلال معمولا شخصیتی وجود دارد که به آن «میزبان» گفته می‌شود و شخصیتی است که با نام واقعی شخص نمایان می‌شود. نکتهٔ عجیب این است که شخصیتِ میزبان، از وجود شخصیت‌های دیگر آگاهی ندارد. چه کسانی در معرض خطر ابتلا به بیماری چند شخصیتی قرار دارند ؟ با وجود اینکه هنوز نمی‌توان با قطعیت در مورد علل شکل‌گیری این اختلال صحبت کرد، تحقیقات نشان می‌دهد که نوعی پاسخ روان‌شناختی به فشار‌ها و تنش‌های بین‌فردی و محیطی است و بیشترین تأثیر را زمانی دارد که این تنش‌ها در دوران اولیهٔ کودکی تجربه بشوند؛ یعنی زمانی که بی‌توجهی یا سوءِاستفادهٔ عاطفی، چگونگی تکامل شخصیت کودک را مختل می‌کند. نزدیک به ۹۹٪ کسانی که به بیماری چند شخصیتی مبتلا هستند، در دوران حساسی از کودکی (معمولا تا قبل از نه سالگی) به‌طور مکرر، تجربه‌های ناخوشایند و اغلب خطرناکی را از سر گذرانده‌اند که باعث ناراحتی و آزردگی‌شان شده است. بی‌توجهی یا سوءِاستفادهٔ عاطفی از دیگر عواملی است که ممکن است منجر به بروز بیماری چند شخصیتی شود (حتی اگر پای سوءِاستفادهٔ جنسی یا جسمی در میان نباشد). نتایج تحقیقات نشان می‌دهد در خانواده‌هایی که والدین‌شان غیرقابل‌پیش‌بینی هستند و در خانه فضای رُعب و وحشت به وجود می‌آورند، احتمال آن وجود دارد که کودکان‌شان مبتلا به بیماری چند شخصیتی شوند. بیماری چند شخصیتی تا چه اندازه رایج است ؟ طبق آمار بین ۰٫۰۱ تا ۱ درصد افراد مبتلا به اختلال چند شخصیتی هستند. اگر اختلال را به معنای گسترده‌تر آن در نظر بگیریم، بیش از یک‌سوم افراد عنوان می‌کنند که گاهی احساسی شبیه به این دارند که در حال مشاهده خودشان در فیلم هستند (که احتمالا تجربهٔ گسستگی یا تجزیهٔ هویت است) و ۷٪ افراد احتمالا مبتلا به نوعی از بیماری چند شخصیتی هستند و به مرحلهٔ تشخیص نرسیده‌اند. تجربه‌های هرشل واکر از بیماری چند شخصیتی : یکی از افراد مشهور مبتلا به اختلال چند شخصیتی، هرشل واکر، بازیکن سابق فوتبال آمریکایی است. او عنوان کرده است که برای سال‌ها با این اختلال دست‌وپنجه نرم می‌کرده است، اما تنها هشت سال اخیر را به درمان آن اختصاص داده است. واکر اخیرا کتابی منتشر کرده دربارهٔ تجربه‌هایش از این اختلال، به‌علاوهٔ شرح اقدام‌هایی که برای خودکشی داشته است. او دربارهٔ تنهایی و انزوایی صحبت می‌کند که از دوران کودکی تا زمان حضور در لیگ حرفه‌ای تجربه کرده است. برای کنار آمدن با احساس ناشی از این تجربه، شخصیت سرسختی به وجود آورد که تنهایی آزارش نمی‌داد ، از چیزی واهمه نداشت و می‌خواست تا خشم فروخورده ی دوران تنهایی را بیرون بریزد. این شخصیت‌ها به او کمک می‌کردند تا کمبود دوران تنهایی را تاب بیاورد و در این حین ، شخصیت‌های دیگری هم شکل گرفتند تا یارای او در راه رسیدن به شهرت باشند. واکر در حال حاضر می‌داند که این شخصیت‌ها، بخشی از اختلال چند شخصیتی او و ناشی از آن هستند؛ اختلالی که در دوران جوانی در او تشخیص داده شد (هرشل واکر در حال حاضر ۵۷ ساله است). درمان بیماری چند شخصیتی : درمان قطعی برای اختلال چند شخصیتی وجود ندارد، با این حال ، اگر بیمار تعهد کافی داشته باشد، شرکت در برنامه‌های درمانی بلندمدت نتیجه‌بخش خواهد بود. ازجمله روش‌های درمانی مؤثر می‌توان به صحبت‌درمانی، روان درمانی و درمان با استفاده از هیپنوتیزم اشاره کرد؛ روش‌های کمکی دیگری، چون هنردرمانی یا حرکت درمانی هم می‌توانند نتیجه‌بخش باشند. دارویی برای درمان اختلال چند شخصیتی وجود ندارد، بنابراین بخش اصلی درمان متکی بر رویکرد‌های روان‌شناختی خواهد بود. درمان اختلالات هم‌زمان دیگر نظیر افسردگی یا اثرات ناشی از مصرف مواد یا دارو‌های بخصوص، در بهبود وضعیت عمومی بیمار نقش اساسی دارد. نشانه‌های اختلال چند شخصیتی، اغلب با نشانه‌های اختلالات دیگری، چون اضطراب و افسردگی شباهت دارد، به همین خاطر در طول دورهٔ درمان این اختلال و در کنار رویکرد‌های یاد شده، معمولا دارو‌هایی هم به‌منظور درمان اختلالات دیگر تجویز می‌شوند. مانند اغلب بیماری‌های روانی، درمان یا دست‌کم کنارآمدن با عوارض و پیامد‌های اختلال چند شخصیتی فرایندی است مستمر و زمان‌بر، احتمالا به درازای تمام عمر. آیا شما تجربه‌ای از رویارویی با بیماران مبتلا به این اختلال داشته‌اید؟ هیچ وقت احساس کرده‌اید، شاید خودتان درگیر این بیماری هستید؟ اگر در میان نزدیکانتان کسی درگیر این بیماری است، خوب است تجربه‌تان را از رفتار با آن‌ها یا زندگی در کنارشان با مخاطبان این مطلب در میان بگذارید. پیام شما ممکن است برای خیلی‌ها راهگشا باشد. منبع اینترنت سایت شهروند خبرنگار آرشیو صدا و سیما . https://www.iribnews.ir/00CfBp

برچسب ها :

روانشناسی

،

شخصیت_شناسی

،

بیمار

،

درمان

۱۴۰۲/۰۱/۳۰ ساعت ۷:۴۶ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

افسردگی یکی از مشکلات جدی جامعه امروزی است که بیشتر افراد بصورت خفیف یا شدید با آن درگیر بوده و یا قبلا آن را تجربه کرده اند . با توجه به اهمیت بالای موضوع در این مطلب قصد داریم اطلاعات کاملی را در خصوص افسردگی و نحوه درمان آن به شما عزیزان ارایه کنیم . اگر خودتان یا نزدیکانتان در معرض افسردگی قرار دارید و یا به آن مبتلا هستید پیشنهاد می کنیم حتما در ادامه با ما همراه باشید . افسردگی چیست : افسردگی حالتی است که در آن، شخص روحیه و نشاط بالایی نداشته و یا به کلی فاقد روحیه و نشاط لازم برای زندگی است . این وضعیت بسته به میزان سطح افسردگی و نوع آن می تواند موجب احساس پوچی ، تنهایی، درماندگی و ده ها مورد دیگر در شخص افسرده شود که حتما می بایست برای جلوگیری از خودکشی و یا حادتر شدن مشکل سریعا تحت درمان قرار گیرد . دلایل ابتلا به افسردگی چیست : برای ابتلا به افسردگی نمی توان یک دلیل قطعی آورد زیرا در بیشتر مواقع این بیماری با ترکیب چند علت متفاوت اتفاق میافتد . این علت ها ممکن است فیزیولوژیکی بوده و یا به خاطر شرایط و سبک زندگی شخص باشد . تشخیص ریشه افسردگی به عهده روانشناس متخصص است اما یکسری دلایل که در بیشتر افراد یکسان بوده به شرح زیر می باشد : سابقه خانوادگی : اگر در خانواده ی شما شخصی وجود دارد که دچار افسردگی شده باشد احتمال اینکه شما نیز درگیر افسردگی شوید بالا می رود . سابقه اتفاق تلخ در کودکی : اتفاقات تلخی که در کودکی برای فرد می افتد تاثیر بالایی بر نحوه واکنش نشان دادن وی به اتفاقات می گذارد . افرادی که موارد تلخ برایشان اتفاق افتاده در بزرگسالی به طور متفاوتی تصمیمات خود را میگیرند و در مواجهه با حوادث ناگوار آسیب پذیر تر هستند . ساختار مغز : در مواردی که لوب جلویی مغز شما فعالیت کم تری دارند احتمال ابتلا به افسردگی بالا خواهد رفت . البته دانشمندان بطور کامل نمی دانند که کم شدن فعالیت این قسمت از مغز بعد از ابتلا به افسردگی اتفاق میافتد و یا قبل از آن . بیماری های زمینه ای : داشتن یکسری از بیماری ها و شرایط خاص می تواند احتمال ابتلا به افسردگی را بالا ببرد . بیماری هایی مثل بی خوابی مزمن ، درد های مزمن و بیش فعالی . مصرف مواد مخدر و مشروبات الکی : سابقه ی مصرف مواد مخدر و اعتیاد به الکل نیز تاثیر به سزایی در ابتلا به افسردگی دارد . حدود ۱۱ درصد از افرادی که به مواد مخدر و الکل اعتیاد دارند به افسردگی نیز مبتلا هستند . به علاوه دلایلی که ذکر شد دلایل زیر نیز ممکن است منجر به ابتلا به افسردگی شود : • پایین بودن اعتماد به نفس و انتقاد بیش از حد شخص از خود . • سابقه شخصی برای ابتلا به بیماری های روانی دیگر . • مصرف داروهای خاص . • اتفاقات ناگوار و استرس زا مانند از دست دادن یک شخص عزیز ، مشکلات اقتصادی و غیره . شناخت انواع مختلف افسردگی در جهت درمان : افسردگی افراد با توجه به شدت و میزان افسردگی و علائم آن دسته بندی می شود . برخی از افراد تنها علایم افسردگی را در حد کمی تجربه می کنند و در دوره ای کوتاه افسردگیشان بر طرف می شود برخی دیگر نیز افسردگی را در طولانی مدت و با شدت بالا تجربه می کنند . اختلال افسردگی وخیم : این نوع از اختلال افسردگی شدت بالایی دارد و با توجه به شدت علایمی که شخص از خود نشان می دهد قابل تشخیص است . در این نوع احساس ناراحتی ، ناامیدی و بی ارزش بودن هرگز از شخص دور نمی شود و همواره با او همراه است. این احساسات بطور خودکار از بین نمی روند و قطعا نیازمند کمک گرفتن از یک روانشناس با تجربه است . اگر شما ۵ تا از علائم افسردگی را حداقل به مدت ۲ هفته تجربه کرده باشید ، دچار این نوع از افسردگی شدید. اختلال افسردگی مداوم : این نوع از افسردگی نسبت به نوع قبل خفیف تر است اما بطور مداوم همراه با شخص می ماند. برای اینکه افسردگی شما جزو این دسته جای بگیرد باید حداقل به مدت دو سال علایم افسردگی را داشته باشید افسردگی مداوم زندگی افراد را خیلی بیشتر از افسردگی وخیم تحت تاثیر قرار می دهد زیرا مدت زمان طولانی تری شخص را همراهی می کند . افسردگی درمان پذیر است اما نکته حايز اهمیت این است که حتما به پروتکل درمانی خود وفادار باشید و عمل کنید . در صورتی که روند درمانی را نصفه رها کنید درمان شما بیشتر به تعویق خواهد افتاد و علايم شدید تر خواهند شد . مهمترین علایم افسردگی : در زیر به مهمترین علایم افسردگی اشاره شده است . لازم به ذکر است این موارد می تواند بصورت کوتاه مدت برای همه بوجود بیاید اما اگر علایم ذکر شده بیش از دو هفته بصورت مداوم وجود داشته باشد می توان گفت شخص افسرده شده است . علایم اصلی افسردگی بشرح زیر است اما تشخیص افسردگی و همچنین سطح آن می بایست توسط روانشناس انجام شود : • گریه کردن ، ناراحتی و غمگین بودن • کاهش سطح انرژی و شادابی • احساس اضطراب و بی قراری • کاهش یا افزایش اشتها • کاهش یا افزایش خواب • کاهش توان تمرکز و حافظه • کاهش قدرت تصمیم گیری • احساس گناه ، ناامیدی و پوچ بودن • احساس بی ارادگی و عدم وجود شوق و انگیزه راهکارهای کاهش و درمان افسردگی : از راهکارهای موثر در کاهش افسردگی می توان به موارد زیر اشاره نمود : • ورزش کردن و پیاده روی به منظور ترشح هورمون آندورفین که شادی آفرین است . • گوش دادن به موسیقی شاد و عدم گوش دادن به موسیقی غمگین • معاشرت کردن با افراد شاد و شوخ طبع و عدم معاشرت با افراد غمگین • رفتن به مسافرت و لذت بردن از طبیعت • حل کردن مساله • فکر نکردن به گذشته و سرگرم کردن خود • تغییر دکوراسیون خانه یا محل کار • خرید کردن برای خانم ها • توکل کردن به خدا و پیشه کردن صبر و بردباری • مشارکت در انجام کارهای خیر و خداپسندانه • انرژی و تفکر مثبت داشتن بواسطه مثبت اندیشی • در حال زندگی کردن و عدم درگیر کردن ذهن به آینده که موجب استرس و نگرانی می شود . • مدیریت زمان و برنامه داشتن برای خود و عمل به آن • نداشتن انتظار نابجا و بیش از حد از خود و دیگران • انجام دادن کارهایی که دوست داریم آنها را انجام دهیم. • دوری کردن از مصرف مشروبات الکلی ، دخانیات و مواد مخدر • کم کردن مصرف اینترنت و گوشی ( کم کردن تاثیر تکنولوژی در زندگی ) مراجعه به روانشناس برای درمان افسردگی : همانطور که گفته شود راهکارهای فوق موجب کاهش افسردگی می شود اما درمان افسردگی بصورت کامل در تخصص مشاور روانشناس است. راهکارهای درمانی برای افراد مختلف با یکدیگر متفاوت است و برای درمان کامل می بایست حتما به یک روانپزشک مراجعه نمایید .منبع اینترنت سایت دکتر جبلی https:///depression .https://drjebeli.com

برچسب ها :

روانشناسی

،

افسردگی

،

درمان

،

دخانیات

۱۴۰۲/۰۱/۲۰ ساعت ۱۱:۳ ق.ظ توسط مجیدشمس | 

ناکامی از دیدگاه روان شناسی هنگامی که دستیابی به یک هدف خواستنی با ارضای یک نیاز ، ناممکن می شود یا به تاخیر می افتد ناکامی روی می دهد. افراد از نظر روش مقابله با ناکامی ها با یکدیگر تفاوت دارند. در برخورد با ناکامیها در شرایط ظاهرا مشابه. بعضی تسلیم می شوند برخی به کوشش خود ادامه می دهند و عده ای نیز زیر فشار روانی خرد می شوند. به افرادی که می توانند در برابر ناکامی های شدید بدون آنکه خرد شوند و صدمه ببینند، ایستادگی کنند، افراد دارای تحمل ناکامی زیاد می گویند. عوامل ناکامی ناکامی ممکن است علل درونی یا درونی داشته باشد . الف) علل درونی : گاهی چیزی که مانع دستیابی آدمی به هدف می شود ، از درون فرد و از ضعف ها و کاستی های او سرچشمه می گیرد، مانند ناتوانی های جسمانی که ممکن است آدمی را از رسیدن به هدف بازدارند. ناکامی شخصی یا ناتوانی های فردی، ناشی از ویژگی ها و خصوصیات افراد است. به طور مثال اگر فردی قد کوتاهی داشته باشد و بخواهد بسکتبالیست شود، ممکن است با ناکامی روبه رو شود ولی همین خصوصیت می تواند او را در رسیدن به هدف های دیگر کمک کند. ب) علل بیرونی : ناکامی های بیرونی بر پایه شرایط محیطی فرد است که مانع دسترسی او به هدف می شود. این ناکامی ها می توانند اجتماعی (از قبیل جریمه شدن توسط پلیس راهنمایی و رانندگی در مورد رانندگان متخلف و یا شکست درکنکور ورودی دانشگاه ها) یا غیر اجتماعی یا طبیعی بودن (از قبیل بارانی بودن روز مسابقه فوتبال، توفان، سیل، زلزله، ریزش کوه ) باشد . انسان ها بیشتر به ناکامی های اجتماعی حساس بوده و نسبت به آن واکنش شدید نشان می دهند. معمولا هر قدر هدف قوی تر و با اهمیت تر باشد، میزان ناکامی در اثر عدم دستیابی به آن افزایش می یابد. به طور مثال، دونده مسابقه دو اگر در لحظات پایان مسابقه ناگهان به زمین بخورد احساس ناکامی بیشتری خواهد کرد. واکنش در برابر ناکامی واکنش معمولا در برابر ناکامی پرخاشگری است. به عمل آگاهانه جهت آسیب رساندن به دیگری و یا اشیا پرخاشگری گفته می شود. مثلا کودکی که قادر نیست سه چرخه خود را هدایت کند و به زمین می خورد با لگد به سه چرخه خود می زند، یا کودکی که قادر نیست در یک بازی از دوست خود برنده شود نسبت به او پرخاشگری می کند. افراد در مقابله با ناکامی حداقل از پنج روش استفاده می کنند: روش اول) فرد برای رسیدن به هدف با مانع یا موانعی روبه رو می شود . ولی چون هدف برای او مهم است سعی می کند مانع یا موانع پیش رو را بردارد . در این شرایط با مقاومتی که از خود نشان می دهد موانع پیش رو را برداشته و بر شرایط مسلط می شود. مثلا دانش آموزی که برای قبولی در رشته مورد علاقه خود با شرکت کنندگان زیاد رقابت می کند به تلاش و کوشش خود با جدیت بیشتر ادامه می دهد و خیلی زود تحت تاثیر شرایط زودگذر قرار نمی گیرد و شرایط ناکامی را پشت سر می گذارد. روش دوم) فرد وقتی در شرایط ناکام کننده قرار می گیرد، سعی می کند مانع و موانع را دور بزند تا به طور موقت بر شرایط ناکام کننده غلبه کند . فردی را در نظر بگیرید که برای رفتن به محل کار خود با فردی خیلی عصبی است مواجه می شود و امکان برخورد فیزیکی با او حتمی است. در این شرایط فرد مورد نظر تصمیم می گیرد ، از مسیری دیگر برای رفتن به محل مورد نظر خود استفاده کند. در این شرایط او ضمن این که با فرد عصبی برخورد نداشته به هدف مورد نظر خود رسیده است. البته باید توجه داشت که همیشه امکان دور زدن موانع پیش روی وجود ندارد و از طرف دیگر در بعضی شرایط فرد نیازمند است که از خود استقامت نشان داده تا کفایت شخصی و عزت نفس او زیر سوال نرود . روش سوم) فردی در شرایط ناکام کننده قرار می گیرد سعی می کند با شرایط بجنگد تا پیروز شود . اگر چه پرخاشگری علیه شرایط ناکام کننده در بعضی مواقع ممکن است ما را در رسیدن به هدف کمک کند ولی پرخاشگری مداوم بر شرایط ناکام کننده منجر به تحلیل رفتن قوای فیزیکی و روانی ما می شود و در بلندمدت منجر به آسیب های فیزیولوژیکی و روانی خواهد شد و بیماری های روان تنی را به دنبال خواهد داشت . روش چهارم ) فردی در شرایط ناکام کننده قرار می گیرد از هدف اصلی خود صرف نظر می کند و به جای آن هدف های کوچک تر و با کم اهمیت تر را دنبال می کند. به طور مثال دانش آموزی که در رسیدن به هدف اصلی خود یعنی موفقیت در تحصیل بدون سعی و تلاش جدی به توفیق دست نمی یابد . خود را با هدف های کوچک تری هم چون شرکت درمهمانی ها و رفتن به سینما و سرگرمی های دیگر مشغول می سازد، از این طریق احساس ناکامی خود را در تحصیل جبران کند . روش پنجم) فرد در این شرایط، وقتی برای رسیدن به هدف با مانعی برخورد می کند، به جای این که تا حدودی از خود استقامت نشان دهد تا بر شرایط ناکام کننده، غلبه کند، به سرعت از هدف مورد نظر صرف نظر یا کناره گیری می کند . دانش آموزی که با کوچک ترین شکست تحصیلی ترک تحصیل می کند نمونه این روش است . استفاده از این شیوه ممکن است فرد را در شرایطی قرار دهد که در شرایط دیگر زندگی نیز این روش (کناره گیری یا فرار) را پیشه خود سازد و در نهایت به فرد منزوی و ضد اجتماعی و بی کفایت در تمامی کارها مبدل شود . نتیجه گیری بهترین راه آن است که در برابر ناکامی ها از نوع ضعیف یا قوی با در نظر گرفتن ظرفیت های جسمی و روانی، هدف های خود را واقع بینانه دنبال کند. البته باید دانست در زندگی روزمره نمی توان از ناکامی ها به صورت مطلق در امان بود. بعضی وقت ها باید طعم ناکامی را چشید . مثلا کودکی که بارها با موقعیت های مختلف ناکام کننده روبه رو می شود به مرور یاد می گیرد که چگونه خود را از ناکامی ها و حالات تعارضی نجات دهد این کودک مسلما در آینده خواهد توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد و رفتاری سازگار با موقعیت های گوناگون داشته باشد. بعضی والدین به خصوص مادران جوان و تازه کار خیال می کنند حتی الامکان باید از ناکامی فرزندان خود جلوگیری کنند. آنها خیال می کنند اگر کودک چیزی بخواهد و نتواند به آن دسترسی پیدا کند دچار ناکامی نخواهد شد، روی این اصل هر چه می خواهد در اختیارش می گذارند. باید بدانیم که کودک و بزرگسال چاره ای ندارد جز این که با ناکامی روبه رو شوند. مهم این نیست که ما با ناکامی روبه رو نشدیم بلکه مهم این است که راه حل آن را پیدا کنیم راه حلی که منطقی است و اختلالات رفتاری به دنبال ندارد و بهداشت روانی فرد را به خطر نمی اندازد . نکته دیگر این که نمی توان ناکامی را براساس مانعی که بر سر راه رسیدن به هدف وجود دارد تعریف کرد. زیرا با هیچ وسیله ای نمی توانیم بفهمیم که فرد کاملا متناسب و برای فرد دیگر کاملا ناکام کننده جلوه کند. مثلا اگر کودکی آن قدر کودن باشد که متوجه کودنی خود نباشد بدیهی است که کودنی برای او «مانع» نخواهد بود اگر خوب توجه داشته باشیم افرادی وجود دارند که دایم گول می خورند اما اصلا متوجه نمی شوند که دشواری و مانع کار کجاست . آنها آن قدر توانایی ندارند که متوجه عیب خود باشند، در نتیجه هیچ مانعی احساس نمی کنند نتیجه این که مفهوم ناکامی برای افراد، معانی یکسان ندارد و ناکامی یک امر نسبی است . عباس نقی زاده، گردآوری: مرکز مشاوره آرامیس https://www.aramismoshaver.ir

برچسب ها :

روانشناسی

،

ناکامی

،

هدف

،

موفقیت

۱۴۰۱/۱۲/۱۱ ساعت ۶:۳۲ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

عزت نفس چیست و چطور می‌توان آن را در کارکنان افزایش داد ؟ عزت نفس یعنی چه ؟ دلایل اهمیت عزت نفس چیست ؟ تئوری‌های عزت نفس ، نشانه‌‌های داشتن عزت نفس کافی ، ‌نشانه‌‌های کمبود عزت نفس ، عوامل مؤثر بر عزت نفس ، راه های تقویت عزت نفس کارکنان در محیط کار ، عزت نفس یکی از بخش‌های مهم رسیدن به موفقیت است . همان‌طور که عزت نفس بالا می‌تواند مشکل‌آفرین شود عزت نفس پایین نیز ممکن است باعث شود افراد احساس شکست‌خوردگی کنند یا مانع از شکوفایی تمام توانایی آن‌ها شود . قرار‌داشتن در یکی از دو انتهای طیف عزت نفس خطرناک است . بهترین حالت این است که با خودشناسی بتوان در میانه‌ی این طیف قرار گرفت. اما عزت نفس چیست و راه های تقویت آن کدامند ؟ در این مطلب توضیح می‌دهیم عزت نفس یعنی چه و راههایی برای بالا بردن عزت نفس را بیان می‌کنیم. با ما همراه باشید. □ عزت نفس یعنی چه ؟ در معنای عام منظور از عزت نفس یا حرمت نفس ، بازتاب ارزیابی یا برآورد یک فرد از ارزش‌های خود در عرصه‌های مختلف حیات است ؛ به عبارت ساده‌تر باور و اعتقادی که فرد درمورد ارزش و اهمیت خود دارد میزان و سطح عزت نفس او را تعیین کند . عزت نفس در محیط کار یکی از عوامل رشد و شکوفایی هر سازمان یا از طرفی شکست و سراشیبی یک محیط کار است . تعریف عزت نفس در محیط کار بیش از هرچیز با انعکاس برآورد کارکنان از میزان ارزش‌آفرینی خود در سازمان در ارتباط است ؛ به این ترتیب فردی که در ارزش و اهمیت خود در محیط کارش تردید دارد دچار افت عزت نفس است و کسی که عملکرد و حضور خود را در محیط کار ارزش‌آفرین می‌پندارد از عزت نفس بالایی برخوردار است . □ دلایل اهمیت عزت نفس چیست ؟ حال که توضیح دادیم عزت نفس یعنی چه ، در ادامه به اهمیت آن می‌پردازیم . عزت نفس نقش خیلی مهمی در میزان انگیزه و موفقیت افراد در زندگی دارد و پایین بودن آن ممکن است باعث شود شما در مدرسه یا محل کار خود به موفقیت نرسید ؛ چون فکر می‌کنید توانایی موفق‌شدن را ندارید . از سوی دیگر داشتن میزان مناسب عزت نفس به شما کمک می‌کند . چرا که اگر در زندگی با دید مثبت حرکت کنید و روحیه مناسب داشته باشید و معتقد باشید که می‌توانید به اهداف خود برسید، موفقیت از شما دور نخواهد بود . □ چگونه کارمندان بی اعتماد به نفس را مدیریت کنیم ؟ □ تئوری‌های عزت نفس : در طی سال‌ها تئوری‌های علمی زیادی از جمله هرم مازلو در خصوص این موضوع مطرح شده است . در کتاب سلسله‌مراتب نیازهای انسان نوشته آبراهام مازلو احتیاج به عزت نفس به‌عنوان یکی از اولین انگیزه‌های انسان آمده است . مازلو معتقد است مردم نیاز دارند که احترام و اعتماد را هم از دیگران دریافت کنند و هم به‌صورت داخلی از خودشان . هر دو نیاز یعنی احترام درونی و بیرونی در کنار هم کمک می‌کنند که شخصیت افراد ساخته شود . در این قسمت باید یادآوری کنیم که عزت نفس با اعتماد به توانایی‌های خود که به معنی اعتقاد یک شخص به توانایی انجام یک کار خاص است تفاوت دارد. □ نشانه‌‌های داشتن عزت نفس کافی : در ادامه چند نشانه مبنی بر این‌که فرد عزت نفس مناسبی دارد آورده شده است . اگر این نشانه‌ها را دارید احتمالا از نظر عزت نفس در سطح مناسبی قرار دارید . عدم مقایسه حال با گذشته و یادآوری خاطرات منفی ؛ بیان نیازها ؛ احساس اطمینان ؛ داشتن نگاهی مثبت به زندگی ؛ نه گفتن در زمان لازم ؛ توانایی دیدن نقاط ضعف و قوت خود و قبول آن‌ها . ‌□ نشانه‌‌های کمبود عزت نفس : اگر نشانه‌های زیر را دارید احتمالا در عزت نفس پایین ‌دارید و باید روی بالا بردن عزت نفس خود کار کنید . اعتقاد به این‌که دیگران از شما بهترند ؛ بیان نیازهایتان برای شما سخت است ؛ همیشه بر ضعف‌های خود تمرکز می‌کنید ؛ به‌طورمعمول احساساتی مانند خجالت ، ناراحتی یا اضطراب دارید ؛ دید شما به زندگی منفی است ؛ ترس شدیدی از شکست دارید ؛ برای «نه» گفتن مشکل دارید ؛ به نیازهای دیگران نسبت به نیازهای خودتان اولویت بیشتر می‌دهید ؛ اطمینان ندارید . مطلب مرتبط : ارزش های فردی ؛ ۶ گام که باید برای کشف ارزش های فردی خود بردارید □ عوامل مؤثر بر عزت نفس : اکنون که با نشانه‌های عزت نفس پایین و بالا‌بودن بیش از حد عزت نفس آشنا شدید، در ادامه پاسخ می‌دهیم عوامل مؤثر بر عزت نفس چیست. همان‌طور که احتمالا خودتان هم می‌دانید، عوامل زیادی مثل روش تفکر ، سن ، بیماری‌های احتمالی ، ناتوانی‌های جسمانی و حتی شغل شما روی عزت نفس‌ شما تأثیرگذار هستند . علاوه بر این‌ها عوامل ژنتیکی که شخصیت یک فرد را شکل می‌دهند نیز در میزان عزت نفس او مؤثرند . اما این معمولا تجربه‌های ماست که پایه‌های عزت نفسمان را شکل می‌دهد . برای مثال معمولا افرادی که به‌طور مداوم انتقاد و شکایت‌های اعضای خانواده و اطرافیان خود را تحمل می‌کنند عزت نفس کمتری دارند . اگر نشانه‌هایی را که در بالا برای نداشتن عزت نفس ذکر شد برایتان آشنا هستند ۱۰ مورد از عواملی را که روی آن تأثیرگذار هستند برای شما لیست کرده‌ایم. با انجام این کارها و تمرین مداوم می‌توانید به تقویت عزت نفس خود بپردازید . ۱. با خودتان مهربان باشید صدایی که در سرتان به شما می‌گوید کاری را می‌توانید انجام دهید بسیار قدرتمندتر از چیزی است که تصور می‌کنید . تلاش کنید با خودتان مهربان باشید . اگر مدام با افکار منفی دست‌وپنجه نرم می‌کنید یک ایده خوب این است که طوری با خودتان حرف بزنید که با دوستانتان صحبت می‌کنید . شاید در ابتدا این کار سخت باشد اما با تمرین در آن استاد خواهید شد و عزت نفس خود را افزایش خواهید داد. تمرین عزت نفس : سه نکته‌ای را که در مورد خود دوست دارید بنویسید و توضیحشان بدهید . ۲. خودتان را مقایسه نکنید یکی از راه های تقویت عزت نفس دوری از مقایسه‌کردن است . مقایسه‌کردن خودتان با دیگران تنها باعث احساس ناراحتی شما می‌شود و عزت نفس را پایین می‌آورد . برای بالا بردن عزت نفس تلاش کنید به‌جای فکر‌کردن به دیگران و موفقیت‌هایشان روی اهداف و دستاوردهای خود تمرکز کنید . هیچ‌کس دوست ندارد فشار مقایسه‌شدن را تحمل کند . ۳. تحرک داشته باشید ورزش‌کردن یک راه خوب برای افزایش انگیزه است . برای خود اهداف کوتاه‌مدت تعریف کنید و با رسیدن به این هدف‌ها عزت نفس خود را افزایش دهید . همچنین ورزش‌کردن و عرق‌کردن باعث ترشح هورمون دوپامین در بدن می‌شود . این هورمون وظیفه ایجاد حس خوب را دارد . ۴. هیچ‌کس بی‌نقص نیست برای داشتن عزت نفس بالا همیشه تلاش کنید بهترین حالت خود را به نمایش بگذارید اما در نظر داشته باشید کمال یک هدف غیرواقع‌گرایانه است . ۵. همه اشتباه می‌کنند برای یادگیری و پیشرفت باید اشتباه کنید پس درصورتی‌که اشتباهی کردید خود را تنبیه نکنید همه اشتباه می‌کنند این تنبیه کردن باعث کاهش عزت نفس شما می‌شود . ۶. بر چیزهایی که می‌توانید تغییر دهید تمرکز کنید به‌راحتی می‌توان با تمرکز روی چیزهایی که خارج از کنترل ما هستند خود را مشغول کرد اما در پایان این مشغولی دستاوردی ندارد . به‌جای این کار تلاش کنید نیرو و زمان خود را روی مسائلی که در کنترل شما هستند متمرکز کنید و ببینید چگونه می‌توانید آن‌ها را بهتر کنید . تمرین عزت نفس : در خصوص مسائلی که درباره آن‌ها خوشحال نیستید بنویسید و راهکارهایی برای تغییر آن‌ها ارائه دهید . ۷. کاری را انجام دهید که شما را خوشحال می‌کند اگر زمان خود را صرف انجام کارهایی می‌کنید که شما را خوشحال می‌کنند احتمالا طرز فکر مثبت‌تری دارید . تلاش کنید در برنامه ریزی روزانه خود زمانی را به خودتان اختصاص دهید و در این زمان کارهایی را که دوست دارید مثل مطالعه ، آشپزی یا استراحت روی مبل انجام دهید . انجام این‌چنین کارها باعث رضایت شما می‌شود . ۸. برای اتفاقات کوچک خوشحالی کنید صبح زود به‌موقع از خواب بیدار می‌شوید . تخم‌مرغ‌هایتان را به بهترین صورت آب‌پز می‌کنید . این‌ها همه پیروزی‌های کوچکی هستند که در طول روز به آن‌ها دست پیدا می‌کنید . تلاش کنید از این موفقیت‌های کوچک خوشحال شوید و حس بهتری نسبت به زندگی داشته باشید تا به افزایش عزت نفس خود کمک کنید . تمرین عزت نفس : در پایان هر روز سه کاری را که به‌خوبی انجام داده‌اید یادداشت کنید . ۹. دوست خوبی باشید کمک‌کردن و اهمیت‌دادن به دیگران از راه های تقویت عزت نفس است . همچنین باعث می‌شود نسبت به خودتان نیز احساس بهتر و زیباتری داشته باشید . مطلب مرتبط : داشتن دوستان صمیمی در محیط کار چه مزایایی برایتان دارد ؟ ۱۰. با افرادی که از شما حمایت می‌کنند معاشرت کنید برای بالا بردن عزت نفس کسانی را پیدا کنید که به شما حس خوبی می‌دهند و از افرادی که طرز فکر منفی دارند پرهیز کنید . مطلب مرتبط : تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس راه های تقویت عزت نفس کارکنان در محیط کار اگر از آن دسته مدیرانی هستید که به‌تازگی به اهمیت عزت نفس و تأثیر آن در شرکت و سازمان خود پی برده‌اید، حتما دوست دارید که برای رشد این بُعد در کارکنانتان اقداماتی را انجام دهید ؛ البته تقویت عزت نفس به‌آسانی آموزش یک نرم‌افزار جدید به کارکنان نیست . در اینجا با باورها و عقاید افراد سروکار دارید و شاید ناچار باشید که با ده‌ها سال حس ناامنی‌ای که در جهان‌بینی آنها ریشه دوانده است به مقابله برخیزید ؛ اما به‌کاربردن چند سیاست و اجرای چند تاکتیک به شما کمک می‌کند که از اعضای تیمتان سریع‌تر پاسخ بگیرید : ۱. از روش «۳ت» پیروی کنید اولین گام برای تقویت عزت نفس کارکنان این است که رفتار خودتان را ملاحظه کنید . مطمئن شوید که برای شکوفایی عزت نفس کارکنان محیط مناسبی را خلق می‌کنید . کارشناسان اصول مدیریت این ۳ عامل مشترک را در ارتقای عزت نفس کارکنان توصیه می‌کنند : تقدیر : به اعضای تیمتان نشان دهید که ارزشمند هستند و سازمان برای دستیابی به نتیجه و رسیدن به موفقیت به حضورشان نیاز دارد . تأیید : نشان دهید که از کار آنها و روش‌هایی که برای رسیدن به هدف به کار می‌بندند رضایت‌خاطر دارید . توجه : نشان دهید که مراقب تیمتان هستید و برای رسیدگی به هرگونه دغدغه ، نگرانی‌ یا مشکلی فرصت مناسبی را در اختیارشان قرار می‌دهید . دقت کنید که لازم است هرکدام از این اعمال را در کنار یکدیگر انجام دهید تا اثرگذاری نهایی را روی عزت نفس اعضای تیمتان داشته باشید ؛ توجه‌کردن بدون تقدیر‌کردن یعنی مدیریت خُرد و تقدیر‌کردن بدون توجه‌کردن یعنی انتقال احساس پوچی مطلب مرتبط : تقدیر از کارمندان با ۱۰ راهکار کاربردی ۲. از عبارات تأییدی به‌گونه‌ای استفاده کنید که اجرایی باشند مهم است که از چه زبان ، لحن و واژگانی استفاده می‌کنید ؛ گفتن این عبارت که «من باهوش هستم» یا «من اعتماد به نفس دارم» درمورد افرادی که عزت نفس پایینی دارند چندان مؤثر نیست ؛ این کار از باور واقعی آن شخص بسیار دور است و می‌تواند اثر معکوسی به جا بگذارد و حتی احساس منفی او را تقویت کند ؛ در عوض، از عبارات باورپذیرتری استفاده کنید ؛ برای مثال ، عبارت «من موفق خواهم شد» را جایگزین «من باهوش هستم» کنید ؛ با این تغییر جزیی تصدیق می‌کنید که آن شخص هنوز در میانه راه قرار دارد و می‌تواند برای ارتقای خود تلاش کند ؛ همچنین خوش‌بینی خود را نسبت به آینده نشان می‌دهید . ۳. موفقیت‌های کارکنان را در توسعه فردی جشن بگیرید وقتی اعضای تیمتان به اهدافی که تنظیم کرده بودند دست می‌یابند از جشن‌گرفتن و استقبال‌کردن از این موضوع غافل نشوید ؛ این هدف می‌تواند هرچیزی باشد ؛ از رودرروشدن با یک همکار گرفته تا برخورد با مدیریت ایده‌ای جدید . شاید برایند موقعیتی محسوس و مشهود نباشد اما مهم این است که برای شکل‌گیری عزت نفس چه شیوه‌ای را دنبال می‌کنید ؛ همین شیوه است که ارزش جشن‌گرفتن را تعیین می‌کند . مطلب مرتبط : چرا شخصیت از شهرت مهم‌تر است ؟ ۴. نقاط قوت و ضعف کارکنان را فهرست کنید هرکسی نقاط ضعف و قوت خودش را دارد . مشکل اینجاست که عزت نفس متزلزل می‌تواند نقاط ضعف را همچون کوهی بر سر اعضای تیم نابود کند و نقاط قوت را از چشم آنها بیندازد . مهم است که بتوانید فهرستی واقعی از نقاط قوت و ضعف افراد پیدا کنید . وقتی اعضای تیمتان احساس خوبی نداشته باشند می‌توانند به نقاط قوت خود نگاه کنند ؛ در صورتی که اعضای تیم به نقایص خود آگاه باشند می‌توانند برای بهبود آنها تلاش کنند و برای رشد فردی و رفتار حرفه ای خود گام بردارند . ۵. رهبری را به‌صورت عملی و مستمر انجام دهید ارتقای عزت نفس کارکنان ۱شبه اتفاق نمی‌افتد، بلکه اتفاقی است که ممکن است شما را به‌مدت ۱ سال و حتی بیشتر درگیر کند . رهبر خوب کسی است که با هریک از اعضای تیمش به‌اندازه کافی ارتباط بگیرد تا سطح عزت نفس او را بشناسد ؛ چنین رهبری برای اینکه میزان عزت نفس افراد در سطح خوبی حفظ شود، تلاش می‌کند و در عین حال می‌کوشد تا عزت نفس پایین افراد را ارتقا دهد . یادتان باشد که کارکنانی که عزت نفس بالایی دارند خودمختارتر ، وفادارتر و با خلاقیت بیشتر هستند ؛ چنین افرادی بیشتر درگیر کار می‌شوند و از اعتماد‌به‌نفس خود برای بهبود شرایط سازمان استفاده خواهند کرد . شما به‌عنوان کارفرما یا مدیر می‌توانید با هدایت تیمتان به‌سمت موفقیت ، کارکنانتان را به افرادی مستقل با عزت نفس بالا و همچنین باانگیزه در کاری که انجام می‌دهند تبدیل کنید . شاید نتوانید سلامت روانی کارمندان را کامل کنترل کنید اما در کنترل محیط کار این افراد ناتوان نیستید . مطلب مرتبط : چگونه کارمندان بی اعتماد به نفس را مدیریت کنیم ؟ خلاصه عزت نفس نقش مهمی در داشتن روحیه‌ی بالا و موفقیت در زندگی دارد . برای بالا بردن عزت نفس راه های مختلفی وجود دارد ؛ مانند دوری از مقایسه و فعالیت فیزیکی که به‌طور کامل به این راه‌ها اشاره کردیم . در این مطلب توضیح دادیم عزت نفس یعنی چه ، نشانه های کمبود یا بالا بودن بیش از حد عزت نفس چیست و راه های تقویت عزت نفس کدامند . عزت نفس یکی از معیارهای سنجش هوش هیجانی است . در این آزمون شرکت کنید تا هوش هیجانی خود را بیشتر بشناسید. برگرفته از مجله ی کاربوم - karboom .iu تست هوش هیجانی بار آن منبع : theuncommonleague.com

برچسب ها :

عزت_نفس

،

پیشرفت

،

موفقیت

،

روانشناسی

۱۴۰۱/۰۹/۰۴ ساعت ۱۰:۴ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

اگر نمی‌خواهید بیمار شوید احساساتتان را بیان کنید ... هیجانات و احساساتی که سرکوب یا پنهان شده باشند به بیماری‌هایی نظیر ورم معده ، زخم معده، کمر درد و درد ستون فقرات منجر می‌شوند. سرکوبی احساسات به مرور زمان حتی می‌تواند به سرطان هم بیانجامد. در آن زمان است که ما به سراغ یک محرم می‌رویم و رازها و خطاهای خود را با او در میان می‌گذاریم ، گفتگو ، صحبت کردن ، کلمات وسیله درمانی قدرتمندی هستند . اگرنمیخواهید بیمار شوید تصمیم‌گیری کنید . افراد دو دل و مردد دچار دلهره و اضطراب هستند . دو دلی و بی‌تصمیمی باعث می‌شود که مشکلات و نگرانی‌ها روی هم انباشته شوند . تاریخ انسان بر اساس تصمیم‌گیری‌ها ساخته شده است . تصمیم‌گیری دقیقاً به معنی چشم‌پوشی آگاهانه از بعضی مزایا و ارزش‌ها برای به دست آوردن بعضی دیگر است . افراد مردد در معرض بیماری‌های معدی ، دردهای عصبی و مشکلات پوستی قرار دارند . اگر نمی‌خواهید بیمار شوید به دنبال راه حل‌ها باشید . افراد منفی مشکلات را بزرگ می‌کنند و راه حل‌ها را نمی‌یابند . آن‌ها غم و غصه ، شایعه و بدبینی را ترجیح می‌دهند ، روشن کردن یک کبریت بهتر از تاسف خوردن از تاریکی است . زنبور موجود کوچکی است اما یکی از شیرین‌ترین چیزهای جهان را تولید می‌کند .>> ما همانی هستیم که می‌اندیشیم. <<افکار منفی باعث تولید انرژی منفی می‌شوند که آن‌ها نیز به نوبه خود تبدیل به بیماری می‌گردند. اگر نمی‌خواهید بیمار شوید، در زندگی اهل تظاهر نباشید ، کسی که واقعیت را پنهان نگاه می‌دارد، تظاهر می‌کند و همیشه می‌خواهد راحت و خوب و کامل به نظر دیگران برسد در واقع بار سنگینی را بر دوش خود قرار می‌دهد . مثل یک مجسمه برنزی با پایه‌های گِلی ، هیچ چیز برای سلامتی بدتر از نقاب به چهره داشتن و زندگی کردن با تظاهر نیست.این گونه افراد زرق و برق زیاد و ریشه و مایه اندکی دارند و مقصد آن‌ها داروخانه ، بیمارستان و درد است. اگر نمی‌خواهید بیمار شوید ، واقعیت‌ها را بپذیرید سرباز زدن از پذیرش واقعیت‌ها و عدم اتکاء به نفس ، ما را از خودمان بیگانه می‌سازد . هسته اصلی یک زندگی سالم ، یکی بودن و رو راست بودن با خود است . کسانی که این را نمی‌پذیرند ، حسود ، مقلد ، مخرب و رقابت طلب می‌شوند . پذیرفتن انتقادها کاری عاقلانه و ابزار درمانی خوبی است. اگر نمی‌خواهید بیمار شوید اعتماد کنید . کسانی که به دیگران اعتماد ندارند نمی‌توانند ارتباط خوبی با دیگران داشته باشند ، آن‌ها معنی دوستی واقعی را درک نمی‌کنند . بی‌اعتمادی باعث کاهش ایمان فرد می‌گردد . منبع اینترنت

برچسب ها :

بیماریها

،

درمان

،

روانشناسی

،

مشکلات

۱۴۰۰/۰۹/۰۳ ساعت ۲:۹ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

سلامت روان توسط محققان و دانشمندان از فرهنگهای مختلف به صورتهای متفاوتی تعریف شده است . مفهوم سلامت روان شامل احساس درونی خوب بودن و اطمینان از کارآمدی خود ، تکیه بر خود ، ظرفیت رقابت ، تعلق بین نسلی و خود شکوفایی  توانایی های بالقوه ی فکری و هیجانی و غیره می باشد . البته با در نظر گرفتن تفاوت‌های بین فرهنگها تعریف کاملی از سلامت روان غیر ممکن است . با وجود این بر سر این امر اتفاق نظر وجود دارد که سلامت روان چیزی فراتر از نبود اختلالات روانی است . به این معنا که تنها نمی توان به لحاظ نداشتن بیماری روانی سلامت روان را در یک فرد صد در صد تایید کرد . با اینکه بسیاری از ما از بیماری خاص روانی رنج نمی بریم اما واضح است که برخی از ما به لحاظ روانی سالم تر از دیگران هستیم . آنچه مهم است حفظ و پایداری سلامت روان نیز مانند سلامت جسم اهمیت دارد . بهداشت روانی عبارت است از مجموعه ی عواملی که در پیشگیری از ایجاد و یا پیشرفت روند وخامت اختلالات شناختی ، احساسی و رفتاری در انسان نقش موثر دارد و هدف اصلی آن پیشگیری از وقوع بیماری هاست . مشکلات در زمینه ی بهداشت روان از بدو پیدایش بشر وجود داشته است و هیچ فردی از هر طبقه ی اقتصادی اجتماعی خاصی در برابر آنها مصونیت نداشته و خطری است که بشر را همیشه تهدید می کند . هر چند پیشرفت صنعت و فن آوری در گروههای انسانی قدرت و ثروت را بالا برده است  ولی امکان زندگی با صلح و آرامش و اطمینان را از شدت و کیفیت انسان جدا کرده و کیفیت فدای کمیت شده است و انسان در عصر حاضر با دنیایی از امکانات و ثروت و قدرت احساس تنهایی می کنند . در حقیقت اعتدال و تناسب کنار رفته و مشکلات عصبی روانی و روان تنی جانشین آن شده است . و این عوارض فیزیکی و روان شناختی چنین مشکلاتی توانایی برای عمکرد مناسب در خانواده ، جامعه و محل کار را نامناسب نموده است و در بسیاری از موارد باعث از هم پاشیدگی خانواده ها ، سوء مصرف مواد مخدر ، خودکشی ، بیکاری ، فقر و انزوای اجتماعی می گردد . و این در حالی است که بسیاری از این عواقب بحرانی با توجه نمودن به  بهداشت روانی و حمایت‌های به موقع افراد قابل پیشگیری است و می‌توان از هزینه ها و خسارتهای فراوان انسانی و مادی جلوگیری کرد ...

برچسب ها :

مشاوره

،

روانشناسی

،

سلامت

،

روان

۱۴۰۰/۰۸/۲۸ ساعت ۸:۴۳ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

پیشگیری از بروز اختلالات روانی ، تشخیص و درمان به هنگام ، پیگیری و مراقبت و بازتوانی بیماران روانی از جمله اموری هستند که با برنامه ریزی صحیح و منسجم انجام می شود . سلامت جسم و روان با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ دارند و یکی بر دیگری تاثیر می گذارد که پرداختن به یکی و بی توجهی به دیگری کار مدیریت سلامت کشور و حتی بهداشت فردی را با بحران روبرو خواهد کرد . آنچه مشخص شده است سلامت روان می تواند تمام جنبه های زندگی افراد را در برگیرد . اختلالات روانی با ایجاد هزینه های فراوان بار سنگینی را بر دوش جامعه و فرد و خانواده تحمیل می کند . بیماران روانی با کاهش کارکردهای شغلی ، تحصیلی ، خانوادگی و اجتماعی توان کمتری برای ظهور استعدادها و فعالیت‌های روزمره زندگی و قدرت مقابله با استرس ها و مشکلات و حل مسله را دارند . اختلالات روانی تنها بیماران را درگیر نمی کند بلکه خانواده های آنان را در رنج و نگرانی قرار می دهد به راستی موضوعی این چنین مهم در جامعه را چگونه می توان نادیده گرفت و یا در حاشیه قرار داد !؟ اگر افراد جامعه از سلامت روانی برخوردار نباشند و یا مهارت‌های کنترل خشم و مدیریت استرس و مقابله با مشکلات روانی آشنایی نداشته باشند برخورداری تنها از سلامت جسمانی ، رفاه مالی و امنیت شغلی و دارا بودن تمام امکانات زندگی در حد کافی باز هم نمی تواند احساس لذت و رضایتمندی از زندگی را برای آنان فراهم نماید . بی تردید اهمیت سلامت روان تمام مردم در کشور به نفع مردم و سیاستگذاران خواهد بود . مردم بیماریهای روانی را کمتر می شناسند و به همین دلیل در بسیاری از موارد متوجه ی بیماری روانی خود و دیگران نمی شوند و با آنها برخورد ناشایست می کنند . برای کمک به آنان به سرزنش و نصیحت و حتی توبیخ می پردازند . به جای مراجعه به درمانگران روانی و روان پزشکان به دعانویسان و درمانگران جسمی و سنتی مراجعه می کنند و با این کار و تاخیر در شروع درمان باعث مزمن شدن بیماری روانی و سرایت آن به جسم و سیستم ایمنی بیماران شده و عوارض آن را بیشتر و درمان را سخت تر و حتی غیرممکن می کنند . بیشتر بیماری های روانی قابل پیشگیری اند و با دارو درمانی و روان درمانی ، آموزش و کسب مهارت‌های زندگی و تاب آوری و مشاوره می توان تفکر و احساسات و رفتارهای بیمارگونه و شروع ورود به فاز بیماری روانی را درمان کرد . شاید برایتان قابل باور نباشد که اختلال خواب ، برخورد کلامی یا رفتار نامناسب والدین و معلمان و دیدن یک صحنه ی ناراحت کننده و تماشای عکس و فیلم درد آور و بازی‌های خشن و هیجانات کاذب و افزایش و کاهش مدام هورمون‌های شادی و ناراحت کننده و ... می‌تواند راه را برای شروع نشانه ها و آغاز اختلالات روانی باز نماید . مردم هم متاسفانه به دلیل انگ بیماری روانی برای درمان اختلال روانی خود و فرزندانشان به پزشک روان درمان یا مراکز ویژه روانشناسی و درمانی مراجعه نمی کنند و با تسلیم شدن در مقابل باورهای غلط در جامعه که در اعتقادات رسوخ کرده و از اصل حقیقت به دور است بر شدت بیماری در جامعه میافزایند. تمام دولت‌ها در سراسر جهان در تلاشند که با آموزش سلامت و امنیت روان و بالا بردن سواد اجتماعی و راهکارهای پیشگیری و شناسایی و درمان بهنگام بتوانند آرامش و سلامتی افراد را بالا ببرند و آسیب های اجتماعی را کم کنند و سطح شدت و فراوانی مراجعه به بیمارستان های روانی و بستری شدن و خشونت در جامعه و پرونده های دادگستری را کمتر کنند و در یک نگاه اساسی فرد و خانواده و محیط کار و جامعه را به سمت امنیت و آرامش و سلامتی در افکار ، احساسات و رفتارها ببرند و با گسترش شادی و رضایت مندی و تاب آوری و بهبود ارتباط‌های فردی و جمعی از گسترش نابهنجاری ها و جرایم و تخریب بنیان خانواده و فرسودگی شغلی و آسیب های فردی جلوگیری کنند . والدین و مدیران سازمان ها و شرکت ها و صنایع و کارگاه‌ها و برنامه ریزان شهری و روستایی لازم است که در کنار برنامه ریزی ها و توسعه های مادی و درآمد زایی به سلامت و امنیت روان خود و دیگران و جامعه و زیر دستان بيانديشند ...

برچسب ها :

مشاوره

،

روانشناسی

،

سلامت

،

روان

مشخصات
Majid shams baghbadorani درود بر شما : به وب سایت مجید شمس باغبادرانی خوش آمدیدمطالب،مقالات،تاریخی،فرهنگی،ادبیات،طنز،شعر،روانشناسی ، مشاوره خانوادگی،شغلی،تحصیلی،کارآفرینی،حل اختلافات ، تبلیغات،گردشگری،اکوتوریسم میباشد،این نوشتارها به هیچ گونه حزب و یا گروه خاصی وابسته نمیباشد و بر اساس ادبیات عامه ، طنز و زبان مردم و تاریخ شفاهی تنظیم شده است ، هر گونه سوء استفاده از مطالب و یا بهره برداری از عنوان ، نام ، شغل ممنوع است و طبق قانون قابل پیگیری است ، به آشنایانتان معرفی فرمایید ، در صورت خواهان ارتباط با اینجانب یا پرسش و مشاوره در زمینه های تحصیلی شغلی سازشی روانی با شماره ی اینحانب میتوانید تماس بگیرید یا در پیام رسان ایتا یا وات ساپ پیام بفرستید . شماره ی همراه :  ۰۹۱۳۷۲۸۵۳۵۷     با سپاس
برچسب ها
ابزار رایگان وبلاگ

آمارگیر وبلاگ

B L O G F A . C O M