کجایند شیران ایل و تبار کجایند کج کلاهان اسب سوار ، کجایند فریادهای بیدارباششان کجایند گامهای بلند قدمهایشان ، ز سوز سرما و حرامی نبود ترسشان برون افکنده بودند ز خود وهمشان ، به سالهای دور در این شهر کهن ببوده است خیلی ز رزم آوران شیران مرد ، تنومند پهلوان و سرفراز زبانزد نزد مردم و کودکان ، برای پاسداری عزت جاه و مال بشستند از خود مال و جانها تمام ، تمام سعیشان وطن بوده است محبت عشقشان قرین بوده است ، شب و روزشان امنیت مردمان ببستند راه ورود یاغیان به باغبادران ، حصاری ز آتش به دور شهر ز آتش و نور شبها سخن ، ندادند شهر را به اجنبی زدند بر سر دزدان با توسری ، ز دست زمانه بباید گریست ز برنو سواران دگر هیچ نیست ، دریغا چه شد آن همه شیران نر تفنگهای برنو و اسبان کهر ، دریغا با این همه ضرب و شست سرانجام باید در خاک نشست ، در این وقت و گاه و زمان چه کاری کنیم به جز خواندن حمد و درود یادی ز آنها کنیم ... یاد و خاطره ی سربازان و تفنگچیان حصار و چهاربرج شهر باغبادران به نامهای ممدجون شفیعی ، غلامعلی شفیعی ، حسینعلی شمس و ... گرامی باد و روحشان شاد .