۱۴۰۱/۱۱/۰۵ ساعت ۵:۱۴ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

در وقت مرگ روی لبش خنده ای شکفت با خون خود نوشت : “آخر فتاد مرغ سعادت به دام ما” “زد روزگار ، سکه ی عزت به نام ما” “مادر” چنان عقاب به بالین او رسید ؛ “فرزند” را به سینه ی پر مهر خود فشرد ؛ دستی میان اشک ، به موی پسر کشید ؛ بر روی “خون گرفته ی” او بوسه ای نهاد ؛ در موج اشک گفت : رویت سپید باد ، “شهادت” مبارکت ! از ما ببر به شهیدان سلام ما ؛ با کشتگان بگو : با ننگ ظلم ، زیستن ما ، حرام ما ؛ فرزند پاکزاد ؛ مغرور و سر بلند ؛ لبخند زد به مادر و در “آخرین وداع” با دیدگان سرخ شهادت نگاه کرد ؛ گفتا که : ای عزیزترین تکیه گاه من ! بشنو پیام ما : ما کشتگان راه خداییم ، غم مدار ؛ پاینده ایم و این بود آخر کلام ما : “هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق” “ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما "

برچسب ها :

شعر

،

شهید

،

ادبیات

،

لاله

۱۴۰۱/۰۸/۳۰ ساعت ۳:۴۴ ب.ظ توسط مجیدشمس | 

‌پسرکم... تو که می‌خواستی در جشنواره جابر ابن حیان شرکت کنی، تو که آزمایشت را با نام او شروع کردی، می‌توانی با انگشت‌های کوچک و دستِ تپل و دوست‌داشتنی‌ات اشاره‌ای کنی تا خدای رنگین کمانت ما را پیدا کند؟ تا قایق خدا بچرخد سمت ما، تا نتیجه بگیریم که اصلا خدایی هست و لابد او هم برای این همه ظلم راه‌حل مناسبی پیدا نکرده که تا الان سکوت کرده است. تو می‌توانی ما را نشانش دهی کیان؟ ‌ ‌بیش از هزار بار ویدیوی تو را دیدم. صدای پرنده‌ها آن پشت. آبگرمکن دیواری. سینی گودی که یکی ازش را در خانه‌مان داریم. پاهای پرهنه‌ات روی موزاییک‌ها. آن دمپایی کوچکی که کنار پایت افتاده. گردی صورتت. موهای پرپشتت. آن لحظه که دستت را می‌زنی نوک بینی نخودی‌ات. انگشت‌های کوچکت کیان، انگشت اشاره‌ات که مسیر قایق را عوض می‌کند و پره‌های چوبی می‌چرخند و قایق در مسیر می‌ماند... من توی این چند ساعت بارها تو را دیدم، صدایت را شنیدم، اما هرکاری کردم نتوانستم تصور کنم که دیشب بدنت تیر خورده است، نتوانستم باور کنم که پدر یا مادرت رفته باشد از همسایه یخ بگیرد تا بیاورد و بگذارد کنار بدن بی‌جان تو، نتوانستم بپذیرم که می‌شود تو را کشت، کسی تو را کشته، کسی توانسته دستش را روی ماشه فشار بدهد و تو را، تو را با این همه زیبایی و معصومیت و رویا بی‌جان کند… ‌ ‌کیان من امروز خیلی دنبال خدای رنگین‌کمان گشتم. نبود. ندیدمش. تو می‌توانی با انگشت اشاره‌ات، با دست‌های کوچکت اشاره‌ای کنی که اینجا، توی این سرزمینِ مرگ ؛چیزی به درستی کار کند؟ می‌شود انگشت کوچکت را جایی از این مسیر خون‌آلود بزنی تا سمت و سویش تغییر کند و نتیجه بگیریم که این همه آه و زخم و ماتم کار می‌کند؟ می‌شود دستت را بگذاری روی قلب ما، تا شاید کمی ایمان بیاوریم و بدانیم که خدای رنگین‌کمان روزهای دیگری هم برای ما ساخته است، روزهایی که ‌دادخواهی کار می‌کند، روزهایی که آزادی کار می‌کند، روزهایی که صلح کار می‌کند، روزهایی که شادی کار می‌کند و ما می‌توانیم نتیجه بگیریم که ظالم دیگر نمی‌تواند کاری کند… کیان، می‌توانی؟ ‌ ‌‌آآآخ از اینهمه درد جگرسوز... ‌نوشته شده : اینترنت وبلاگ رها ‌

برچسب ها :

ایران

،

شهید

،

گل

،

غم

۱۴۰۰/۱۰/۲۳ ساعت ۲:۲۷ ق.ظ توسط مجیدشمس | 

قله های سر فراز میهنم را میستودم دائما در خفا و در جلا در بیان و در دعا ، ناگهان دیشب بیامد بر من این آوازی رسا ، در میان خواب و اندر آن شب پر رمز و راز ، آمد ای نادان خاموش شو بدان نام جان باخته ی خاک وطن بالا تر از این قله هاست ، در کنار جنگلی سرسبز همراه دعا خواندم ای خدا ای خالق بی منتها ، کن اجابت این دعا از بهر ما ، گر تو را دادم قسم در جنگلی پر برگ و سبز تا کنی تعجیل در پاسخ به این نالیدن و این گریه ها ، ناگهش دیشب بیامد بر من این آوازی رسا در میان خواب و اندر آن شب پر رمز و راز آمد ای نادان خاموش شو بدان نام جان باخته ی خاک وطن بالاتر از این سبزه هاست ، در پس دریا شدم اندر شبی تاریک و بیراه و نما ، ظلمت شب همره ما بود با طوفانی از بلا ، دست شستیم همراه تمام دوستان ، در مسیر این ره پر پیچ و پر خطر با صد جفا ، با دو صد پاره میان موج دریا رها ، هر کسی فریادی میزد نامهای یزدان و نبی ، عده ای هم بر زمین و هم هوا پشت سر می‌گفته اند ای خدا و ای الاه ، ناگهش اندر شب ظلمانی آن کردگار آمد ای نادان خاموش شو بدان نام جان باخته ی خاک وطن بالاتر از این نامهاست ... ای شهید ای شهید ای لطف بی منت خدا ، ای شهید ای شهید ای وارث خون حسین در زمین نینوا ، ای بجا مانده به وقت امروز در دور دستها صدها جسد اندر زمین کربلای پنج و چهار ، خون پاک تو فریاد چشمان هزاران ملت است ، جوشش زمزم کنار کعبه ی دلدارهاست ، هروله پاهای تو در خاک گرم آن نگاه در اشارت سوی دشت کربلا ، قدرت پاهای ماست اندر صفا و مروه ی ایران ما ، کربلا یادش بخیر آن کربلای پنج و چهار خونین ما یاد یاران و شهیدان یاد جمله شاه مرادی های ما ، ما کنون تنها بمانیم در کنار یادمان ، کن اجابت این دعا از ما حاضران این مکان ، در ظهور حجتت تعجیل کن ای صاحب عصر و زمان ، تا دوباره در کنار لشکر صاحب زمان ، شاهدان مستجاب الدعوه را بینیم دوباره یا خدا ، باز فریاد شهیدان نوحه ها را بشنویم بر صف اهریمن نابکاران ظالمان ، کربلایی مفتخر بیت المقدس آفریم یا خدا ، نام والایت نام والایت بالا می رود ای ورنامخواست ، در کنار نام یزدان می‌رود ای ورنامخواست ، نام اینجا باغ و گلستان خداست مدفن پاک شهیدان خداست ، سوره ای از هل اتی از نام شهیدان خدا ، گر مرا باشد فقط یک هدیه ای فرستم بر جمیع پاک ارواح شما ، بر شما گویم این ندا فریادها ، ای خدا و ای الهه کن درود بر خاندان حق و بر آل خدا کن ظهور حجت حقت مهدی صاحب الزمان خونخواه این شهیدان والسلام . ... درود و رحمت خداوند بر تمامی شهیدان ایران زمین باد .

برچسب ها :

ایران

،

اصفهان

،

باغبادران

،

شهید

مشخصات
Majid shams baghbadorani درود بر شما : به وب سایت مجید شمس باغبادرانی خوش آمدیدمطالب،مقالات،تاریخی،فرهنگی،ادبیات،طنز،شعر،روانشناسی ، مشاوره خانوادگی،شغلی،تحصیلی،کارآفرینی،حل اختلافات ، تبلیغات،گردشگری،اکوتوریسم میباشد،این نوشتارها به هیچ گونه حزب و یا گروه خاصی وابسته نمیباشد و بر اساس ادبیات عامه ، طنز و زبان مردم و تاریخ شفاهی تنظیم شده است ، هر گونه سوء استفاده از مطالب و یا بهره برداری از عنوان ، نام ، شغل ممنوع است و طبق قانون قابل پیگیری است ، به آشنایانتان معرفی فرمایید ، در صورت خواهان ارتباط با اینجانب یا پرسش و مشاوره در زمینه های تحصیلی شغلی سازشی روانی با شماره ی اینحانب میتوانید تماس بگیرید یا در پیام رسان ایتا یا وات ساپ پیام بفرستید . شماره ی همراه :  ۰۹۱۳۷۲۸۵۳۵۷     با سپاس
برچسب ها
ابزار رایگان وبلاگ

آمارگیر وبلاگ

B L O G F A . C O M