تخت جم ای سرای سراینده داستان / ای یادگار شوکت ایران باستان ، جام جهان نمایی و دستان سرای / جم آیینه گذشته و آینده جهان ، از عهد حشمت و عظمت یاد می دهی / ای مهد داریوش کبیر عظیم الشأن ، بس دست اقتدار که بودت در آستین / بس سر به افتخار که سودت بر آستان ، وقتا که آفتاب جهان تاب معرفت / از طرف بام قصر تو می شد جهان ستان ، جوشنده آبه و خروشنده بادها / تا زنده تو گشت و تو پاینده همچنان ، آتش زدت سکندر و هر خشتی از تو شد / آیینه سکندر آتش به دودمان ، گردون نشان معدلت از میان نبرد / ای بارگاه حشمت تو معدلت نشان ، تاریخ ما به آتش کین و حسد بسوخت / تاریخ را به سوز درون باز کن دهان ، وز آتش بیان دل هر سنگ آب کن / ای قصه گوی سنگ دل آتشین بیان ، بودی و دیدی آنهمه که ز بخت واژگون / هشتند پای بر سر تاج کیان کیان ، طوفان نوح دیدی و غوغای رستخیز / از ترکتاز رومی و تازی و ترکمان ، پستی گرای گشتی چندی و چون کنی / که این بار ننگ بود به دوش تو بس گران ، مانا که دیده دوخته می خواستی ز شرم / آری فضیحت آنهمه دیدن نمی توان ، امروز آن هوان و سرافکندگی گذشت / سر از زمین برآر و برآور بر آسمان ، هین روز پهلوانی و گردنکشی ست هین / هان روزگار شاه جهان پهلوی است هان ، شاه جهانستان که به گوشش سروش غیب / گفتا به تخت جم شو و میراث خود ستان ، فرمود شه به کاوش اطلال تخت جم / آن سان که گفته بود سروشش به گوش جان ، بس گنج زاد خاک و هم اینک دو گنجه یی ست /سنگین چو فرقدان فلک زاده توامان ، چون دو صدف بهر یک دوسکه و دو لوح / از سیم و زر که چون گهرش هشته در میان ، بر سکه هاست نقش دو غرنده گاو و شیر / یعنی که رمز کوشش و پیروزی ام بخوان ، بر لوحه ها نگاشته میخی بدین مفاد / خطی به دلفروزی سرمشق کهکشان ، ((من شاه داریوشم و فرزند ویشتاسب / خورشید خاوران و شهنشاه آریان)) ، ((اقلیم من ز قاب و دانوب رفته تا حبش / وز مرز سبتها شده تا بوم هندوان)) ، ((آهو مزد کشور پهناور مرا/خواهد ز مکر اهرمنان بود پاسبان)) گویند خاک پارس کو چنین ودیعتی / از درگه نهفته به بر داشت همچو جان ، کس بر فراز مسند جم تا کنون نیافت / شایسته هدیت این گنج شایگان ، گویی به هوش بود که از چشم ذوالقرن / چون چشمه حیات به ظلمت شود نهان ، یا خود به سیل فتنه ترک و عرب نبود / آن قدرتی که بسترد این نقش جاودان ، آری امانت است ونشایدش جز امین / ناموس کشور است و نبایدش جز امان ، شاها چنین به سیرت دارا و جم به چم / پرچم چنان به جیش و حشم تا حبش بران . شعر از مرحوم استاد شهریار
پس از اینکه هخامنشیان از اسکندر شکست خوردند کشور ما به دست بیگانگان افتاد . بعد از مرگ اسکندر جانشینان او (سلوکیان) فرمانروای ایران شدند . سلوکیان می خواستند خط و زبان یونانی را در ایران رواج دهند . سلوکیان یا اسالکه نام دولتی یونانی بود که در میان سالهای ۳۱۲ تا ۶۴ پیش از میلاد (۳۱۰ سال) بر آسیای غربی فرمان میراند . پس از مرگ اسکندر فتوحاتش میان سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هستهٔ آن بود به سلوکوس اول رسید . به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان در آمد . پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند عاملی برای نابودی سلوکیان شوند . از ۲۴۸سال مدت سلطنت آنان ایران بیش از شصت و هشت سال به تمامی در تحت فرمان سلوکیان یا یونانیان بود ، اشکانیان پس از مرگ «تیرداد» به تلاشهای خود برای بیرون راندن سلوکیها از سراسر سرزمین ایران ادامه دادند. تا آغاز سلطنت «مهرداد بزرگ»(اشک ششم) پارتها هنوز نتوانسته بودند از قالب یک حکومت محلی خارج شوند و قلمرو خود را توسعه دهند . بخشهای وسیعی از ایران، همچنان تحت تسلط یونانیان منصوب حکومت سلوکی اداره میشد . واقعیت آن بود که اگر پارتها درصدد بیرون راندن سلوکیها از باقی مانده بخشهای اشغال شده ایران برنمیآمدند دیر یا زود، مقهور دولتهای مقتدری میشدند که از غرب، شرق و شمال، آنها را تهدید میکردند. به همین دلیل، «مهرداد بزرگ» با اتخاذ سیاستهای دقیق و کماشتباه، کوشید به آرزوی دیرینه ایرانیان، جامه عمل بپوشاند. او به جای درگیری مداوم با حکمرانان سلوکی در غرب، توجه خود را به شرق معطوف کرد . در آن زمان، «اوکراتید»، پادشاه یونانی سرزمین «باکتریا»، به منظور توسعه قلمرو خود در جنوب شرق، به دره «پنجاب»(واقع در پاکستان امروزی) هجوم برده بود. در گیر و دار جنگ، پسر وی که داعیه حکومت داشت پدر را به قتل رساند و این اقدام اوضاع سرزمین «باکتریا» را به شدت بحرانی کرد. «مهرداد بزرگ» که مترصد فرصتی برای اجرای نقشه خود بود، بیدرنگ به سرزمین «باکتریا» تاخت و آن را ضمیمه قلمرو پارت کرد. با این اقدام ضربتی، مهم ترین حکومت یونانی در شرق ایران برافتاد و اشکانیان توانستند با خیالی آسوده بیشتر توان خود را در غرب و نبرد با سلوکیها، برای آزادسازی سایر مناطق تحت اشغال، متمرکز کنند.با آغاز سلطنت «آنتیخوس پنجم»، پادشاه سلوکی که 14 سال بیشتر نداشت، «مهرداد بزرگ» از هرج و مرج پیشآمده در قلمرو سلوکیان به بهترین شکل ممکن استفاده کرد و در رأس ارتشی مجهز از سواران پارتی و متحدانش، به سوی سرزمین ماد تاخت. در نبرد سختی که میان اشکانیان و وابستگان حکومت سلوکی درگرفت، اشکانیان به پیروزی رسیدند و «مهرداد بزرگ» فاتحانه وارد «اکباتان» (همدان کنونی) شد و «کاسیس»، یکی از بزرگان ماد را، به حکومت این سرزمین منصوب کرد. «مهرداد بزرگ» پس از آرام شدن اوضاع در ماد و تثبیت حاکمیت ایرانیان بر این منطقه، به سوی جنوب کشور حرکت کرد ؛ مقصد او ایالت «الیماایس» یا خوزستان امروزی بود . «مهرداد بزرگ» با ارتشی انبوه که به سبب پیروزیهای مکرر از روحیه بالایی برخوردار بود، خود را به «شوش» رساند. در جنگ سرنوشتسازی که میان سپاه اشکانی و حکمرانان محلی سلوکی در نزدیکی این شهر درگرفت، سلوکیان شکست خوردند و خوزستان و پارس، آزاد شد. مدتی پس از این فتح باشکوه، سپاهیان ایران به سوی بابل حرکت کردند . زمان این حرکت با مرگ «آنتیخوس چهارم»، پادشاه سلوکی همزمان بود . ایرانیان سایر مناطق که برای بیرون راندن کامل بیگانگان لحظه شماری میکردند ، به لشکر اشکانی پیوستند. نبرد سخت و سنگین بابل و فتح آن توسط ایرانیان عملاً دوران سلطه سلوکیان بر ایران را به پایان رساند . «مهرداد بزرگ» با در پیش گرفتن سیاستی همچون «کوروش» هخامنشی، توانست اوضاع کشور را آرام کند . پادشاه اشکانی با یونانیان ساکن در فلات ایران با ملایمت رفتار کرد و هیچگاه درصدد انتقام گرفتن از آنها، بر نیامد. «دیودور سیسیلی»، مورخ رومی درباره «مهرداد بزرگ» مینویسد : «او به دلیل رحم و انسانیتش مورد اقبال عمومی قرار گرفت و دولت خود را توسعه داد . او حدود دولتش را به هند رساند و بر ممالکی سلطنت کرد که پیش از آن تابع یونانیها بودند . با وجود دستیابی به چنین اقتداری و بر خلاف روش اغلب پادشاهان، نه در پی ناز و نعمت بود و نه عشرتپرست و گستاخ. او به همان اندازه که در میدان جنگ و در مقابل دشمن شجاع بود و شدت عمل نشان میداد نسبت به اتباعش ملایم و مهربان بود . اشک ششم، پس از آنکه مردمان زیادی را به تابعیت دولت خود درآورد بهترین شیوهها را برای آسایش و آرامش آنها به کار بست و از مردمش حراست کرد با تسلط اشکانیان بر سرزمین ایران دوران اشغال به پایان رسید . در این مدت ۶۸ سال حکومت سلوکیان در خطه ی لنجان و بالا دست جنگهای کوتاهی رخ داد که مهمترین آنها همانطور که گفته شد حرکت جمعی از سپاهیان اسکندر برای غارت معبدهای مهرپرستان و ورود به سرزمین چهارمحال بختیاری بود که با ایستادگی و کارزار مردم به شکست منتهی شد اتحاد مردم لنجان و شهرهای اطراف و همچنین اتحاد و ارتباط آنان با قبایل بختیاری راه را برای نفوذ به این سرزمین و سرزمین ایلات بسته بود در این زمان مردم با تشکیل سپاهیان داوطلب و اداره ی این سرزمین توسط بزرگان و جوانان دلیر و جنگجو و همین طور اتحاد با دلاوران سرزمین بختیاری مانع از ورود سلوکیان یا جانشینان اسکندر به این منطقه میشدند و در غرب ایالت مرکزی و اسپادان و سرزمین ایلات حکومتهای کوچک محلی و قومی بصورت خود مختار آن منطقه را که در کشور اشغال شده بسر میبردند اداره میکردند . با قیام پارتیان و خارج کردن یونانیان از شرق کشور و در زمان اشک ششم یا مهرداد بزرگ حمله ی نهایی برای فتح سرزمینهای اشغالی در مرکز و غرب و جنوب غربی آغاز شد که شور و شوقی در میان مردم و طایفه ها و ایلات ایجاد شد و مردم این سرزمین به مانند سایر ایالتهای ایران آرزوی چنین روزی را روزشماری میکردند لذا خیلی زود داوطلبانی از جوانان لنجان و سرزمینهای مجاور به جمع این سپاه پیوستند و در نهایت با بیرون راندن یونانیان حکومت مقتدر اشکانیان توسط مهرداد بزرگ پایه گذاری شد در این مدت تلاش شد که تمامی آثار به جای مانده ی یونانیان پاک شود معابد و آتشکده ها از نو مرمت و ساخته شد و کتاب اوستا توسط بلاش یکم اشک بیست و دوم جمع آوری شد و از نو در اختیار قرار گرفت با فتح ایران و بیرون راندن یونانیان دوران اشغال به پایان رسید اما هنوز تا احیای فرهنگ ایرانی راه زیادی باقی مانده بود . بخشی از اشراف ایرانی بر اثر تسلط صد ساله سلوکیان و فرهنگ یونانی بر ایران همچنان «هلنوفیل» (دوستدار تمدن یونانی) باقی مانده بودند . نمادهای تمدن یونانی تا اواسط دوران حکومت اشکانیان در ایران رواج داشت . در سال 51 میلادی و در پی به حکومت رسیدن «بلاش یکم»، اشک بیست و دوم ، احیای فرهنگ ایرانی نیز در دستور کار قرار گرفت. او استفاده از الفبای یونانی را محدود کرد و الفبایی برگرفته از خط آرامی را به عنوان الفبای رسمی ایرانیان رواج داد . «بلاش یکم» اعتقادات دینی ایرانیان را هم احیا کرد و مانع از گسترش و تبلیغ اعتقادات دینی یونانی در ایران شد . به این ترتیب، استقلال سیاسی و فرهنگی ایران پس از مرگ اسکندر دوباره احیا شد و ایرانیان با عبور از یک گردنه خطرناک تاریخی راه خود را به سوی آینده با تشکیل یک حکومت ملی فراگیر بر سرزمین تاریخی و کهن ایران باز کردند .
تاریخ
،باغبادران
،هخامنشیان
،سلوکیان
با حکومت هخامنشیان ، همانطور که در گذشته گفته شد وضع و حال ایرانیان بسیار بهتر شد ، و النگان و شهر بغ آدران نیز کار و تلاش در آن رونق گرفت ، جاده های زیادی سنگفرش شدند و راهها گسترش یافت ، در کنار آن برج ها و دیده بانی ها و گروه نگهبانان یا راهداران جاده ها حضور داشتند ، و این باعث شد که بغ آدران به مرکز تلاقی جاده ها و بار اندازها و بازار خرید و فروش دام و اسب و صنایع دستی و محصولات کشاورزی تبدیل شود ، وجود میدان وسیع در شهر سمندگان در بالادست بشمگان ، در کنار پرورش اسب و آموزش سوارکاران ، مردم را از نقاط گوناگون به اینجا می آورد ، و به کار خرید و فروش مشغول می شدند ، در کنار آن کارگاههای تولید ظرفهای سفالی و آتشکده ای زیبا بود ، که یادگار پسر زرتشت نبی بود که سه طبقه ساخته شده بود و از دور دستها آتش فروزان آن نمایان بود بر جاذبه های شهر افزوده بود ، در این موقع بود که پیام های پادشاهان از پارسه بر درب و دیوار شهر آویخته شده بود که خواهان آمدن هنرمندان و نقاشان و سنگ نگاره سازان را به سرزمین پارسه می داد ، تعدادی از جوانان و صاحبان ذوق و هنر از این خطه بسوی شیراز رفتند و در کار ساخت و ساز بناها و یادبودها و نقش و نگارها هم سهیم شدند که پس از مدتی عده ای دیگر هم به سمت تخت جمشید و استان فارس روانه شدند ، امروز طایفه هایی در شهر شیراز با نامهای زرنگاریان ، فرخ زادیان ، آذرگاهان و .. وجود دارد که ریشه های آنها به همین کوچ از این شهر یعنی بغ آدران دارد . و آنان ریشه های نیاکانی خود را از شهر باغبادران میدانند و بیشتر در نواحی خوش آب و هوای شیراز همچون ارم و قصرالدشت و سعادت آباد ساکن هستند ...