خلاصه کتاب چرا در مانده ایم ؟ فصل اول: با تاریخ بیگانهایم نویسنده فصل اول کتاب را دربارهی آگاهی نداشتن ما ایرانیان از گذشتهی خود و تجربهی پیشینیان آغاز میکند. وی در این بخش میگوید: « ایرانیان و حتی تحصیل کردههای ایرانی با تاریخ میانهی خوبی ندارند و کمتر کسی پیدا میشود که به دنبال شجره نامهی خود برود و ملتی که تاریخ نمیخواند و نمیداند، همه چیز را خودش باید تجربه کند.» (در صفحهی 37) میگوید: « اگر به سراسر این تاریخ نگاه کنیم با اغماضهای جزئی، سراسر آن یک طیف یکنواخت و تکراری و سینوسی است.» آقای حسن نراقی معتقد است که کمتر کشوری است که مانند ایران در انتقال تجربههای تاریخی به نسلهای بعدی کوتاهی کرده باشد. فصل دوم : حقیقت گریزی و پنهان کاری ما پنهان کاری در جامعهی ما واقعیتی است که نویسنده به حق به آن اشاره کرده است. از خصلتهای ما این است که با مشکلاتی که با میل و علاقهی ما سازگاری ندارند، رو به رو نمیشویم و آنها را به روی خودمان نمیآوریم و به همین دلیل در ظاهر با جامعهای بیدغدغه و ساکت و آرام رو به رو میشویم، ولی وقتی مدتی میگذرد، این آتش زیر خاکستر فوران میکند. آمار و ارقام مربوط به جرم و جنایت به گونهای است که این واقعیت را نشان میدهد. آقای حسن نراقی معتقد است که در آغاز هر حرکتی باید به پنهان کاریها پایان دهیم و درد را حداقل برای خودمان بازگو کنیم. فصل سوم : ظاهر سازی ما در این بخش نویسنده به این موضوع میپردازد که ایرانیان اکثراً اهل تظاهر و ریا هستند و با این استدلال رسم مهمان نوازی ایرانیان را نیز زیر سؤال میبرد. نویسنده با اعتقاد به اینکه دولت و ملت را نباید از یکدیگر جدا کرد، ارائهی یارانه در برخی از بخشهای اقتصادی را نتیجهی تظاهر دولتمردان و ظاهرسازی آنها نسبت به امکانات و تواناییهای محدود کشور میداند و معتقد است که این اخلاق چنان در وجود مردم ریشه دوانده است که حتی با بالا رفتن سطح تحصیلات هم از بین نمیرود. فصل چهارم : قهرمان پروری و استبداد زدگی ما این فصل اختصاص دارد به یکی از مهمترین موضوعات مبتلابه جامعهی ایران. گرایش به استبداد در تمام سطوح اجتماعی و زمینههای گوناگون فرهنگی جامعهی ایران خود را نشان داده است. از خانواده و مدرسه گرفته تا حکومت. فردی را آنقدر بالا میبریم تا به مرحلهی پرستش او میرسیم، ولی وقتی او نتوانست خواستههایمان را برآورده کند، شروع به ملامتش میکنیم. حسن نراقی در بخش کوتاهی به نظر بزرگی اشاره میکند که ریشهی استبداد را در اقلیم ایران و کمیِ بارندگی و طبعاً وجود میراب قلدر دانسته است. فصل پنجم : خود محوری و برتری جویی ما خود محوری و موفق نبودن در فعالیتهای جمعی از خصوصیات معروف ما ایرانیان بوده و هست. نراقی معتقد است که برتری جویی در سنین جوانی منجر به خود محوری در سنین بالاتر میشود و فرد هیچکس را قبول ندارد و میخواهد دنیا را با متر خودش اندازه بگیرد. وی عیب و مشکل برتری جویی را ترسی میداند که ناشی از نگرانی از دست دادن برتری مجازی میباشد و ریشهی این ترس را در عدم امنیت میداند. فصل ششم : بیبرنامگی ما در این فصل آقای حسن نراقی به بیبرنامگی ایرانیان اشاره میکند و معتقد است که این ویژگی به حدی در ایرانیان زیاد است که نیازی به اثبات آن نمیباشد. او در این بحث به چند طرح دولت اشاره میکند که بدون برنامهریزی اجرا میشوند و بعد از چند سال شکست خورده و آثار ناگواری به جای میگذارند. از جمله برنامهی تکثیر خانواده در اوایل انقلاب، بدون توجه به آیندهی این بچهها. فصل هفتم : ریاکاری و فرصت طلبیها نویسنده در این فصل دروغ را سرمنشأ فساد میداند و معتقد است وقتی دروغ گفتی قاعدتاً برای حفظ این موضع به ریا هم آلوده خواهی شد. او یکی از مهمترین عواقب ریاکاری را دسترسی نداشتن به آمار و ارقام و شاخصهایی میداند که بدون توجه به آنها امکان هیچگونه طراحی و برنامهریزی وجود ندارد. نویسنده نتیجه میگیرد که ریا و تزویر در تمام جوامع وجود دارد، اما در جامعهی ما این خصیصه به شکل عجیبی عادی شده است. فصل هشتم : احساسی بودن و شعارزدگی ما آقای حسن نراقی معتقد است که خیلی از عملکردهایی که به شکست انجامیدهاند و به معضل تبدیل شدهاند و قابل حل نیستند، بدون مطالعه و برنامهریزی و فقط براساس احساسات لحظهای صورت پذیرفته است. آقای حسن نراقی با یادآوری برخی ایدههای آرمان گرایانه و احساسی بعد از انقلاب همچون تبدیل زندان به موزه و پارک و دانشگاه و نیاز نداشتن به پلیس و دادگستری، معتقد است که این مسائل کار ما را به جایی رساند که در حال حاضر در هر 52 ثانیه یک نفر راهی زندان میشود. فصل نهم : ایرانیان و توهم دائمی توطئه آقای حسن نراقی معتقد است که ما از توطئه ضربات زیادی خوردهایم، ولی از توهم توطئه ضربات بیشتری خوردهایم. او ریشهی این توهم دائمی را به ترس و احتیاط و کمکاری ایرانیان ربط میدهد و اعتقاد دارد که با توجه به کارکردمان چون شکست و عدم موفقیت ما حتمی است از ابتدا با مطرح کردن توطئه برای عملکرد خود توجیه قائل میشویم. مثلاً در زمینهی تجارت، ایرانی چون قادر به ساخت کالاهای بینالمللی استاندارد نیست، این بهانه را میآورد که نمیگذارند صادراتمان پا بگیرد. فصل دهم : مسئولیت ناپذیری اکثر ما ایرانیها کمتر موقعی است که مسئولیتی را که بر عهده داریم به جا آوریم و مسئولیت کامل امری را بپذیریم که این عادت از کودکی و جوانی وجود دارد و وقتی مسئول جایی هم شدیم، حاضر به قبول مسئولیت نیستیم. این عدم مسئولیتپذیری باعث میشود که این مسئولیت را از کس دیگری بخواهیم و توقع از دولت و حکومت بالا رود. وی معتقد است گرایش ایرانیان به فرهنگ شفاهی به این خاطر بیشتر است که به راحتی میتوانند زیر حرفهایشان بزنند. فصل یازدهم : قانون گریزی و میل به تجاوز ما نویسنده بعد از طرح مسائلی همچون رانندگی ما به این نتیجه میرسد که در جامعهی ما قانونگریزی آن چنان همهگیر شده است که در محافل خصوصی نقل قانون شکنی و قانون گریزیهای روزمره تبدیل میشود به شیرینکاری رایج و میگوید فقط در یک حالت ما از قانون تمکین میکنیم و آن جایی است که رعایت آن نفع شخصی ما را در پی داشته باشد و در نتیجه چنین نظامی ملاکش قانون و نفع جمعی نیست. به همین دلیل چنین جامعهای به سر منزل مقصود نخواهد رسید. فصل دوازدهم : توقع و نارضایتی دائمی ما وی در این بخش آورده است:« ما از خانوادهمان، از دوستانمان، از دولتمان و خلاصه از همه و همه از جمله خودمان به طور کلی طلبکاریم و طبیعی است که چون توقعمان به صورت دلخواه هرگز برآورده نمیشود، نارضایتی پیامد قطعی آن میشود و این است که میبینیم با جامعهای سروکار داریم که کمتر لبخند رضایت را حاضر است بر لبانش بنشاند. او معتقد است که باید عادت کنیم توقعاتمان را در حدی معقول نگه داریم و با امکاناتمان هماهنگ کنیم. فصل سیزدهم : حسادت و حسدورزی ما از پیشرفتهای دیگران نه تنها خوشحال نمیشویم، بلکه در بسیاری مواقع حالت حزن و اندوه به ما دست میدهد. در جامعهی ما هرکس کار مهمی انجام دهد در سطوح مختلف مورد حسادت قرار میگیرد و این شخصی که با توانایی خود میتواند بر رشد جامعه اثر مثبت بگذارد، به خاطر حسادت از این توانایی او محروم میشویم. از این قبیل امیرکبیر و شهردار اسبق تهران را مثال میزند. فصل چهاردهم : صداقت ما آقای حسن نراقی در این بخش به رواج دروغ و فریبکاری در بین ایرانیان میپردازد و معتقد است که بیشترین معضلات اجتماعی و سیاسی ما تحت تأثیر عادی شدن و عادت کردن به دروغ است. نویسنده میگوید به گواهی مورخان یونانی همچون هرودوت ایرانیان در زمان کورش از دروغ گویی پرهیز میکردهاند، اما در اواخر سلسلهی هخامنشیان آهنگ انحطاط ایرانیان و رواج دروغ شروع به نواختن میکند. فصل پانزدهم : همه چیز دانی ما کمتر هموطنی را ملاحظه میکنید که هنگامی که در مقابل سؤالی قرار بگیرد و پاسخ آن را نداند از کلمهی « نمیدانم» استفاده کند و اگر چیزی را ندانیم سعی میکنیم سؤالی را با یک سؤال دیگر پاسخ دهیم. مشکل همه چیز دانی ما باعث میشود که ما هیچ وقت در صدد یاد گرفتن چیزی نباشیم و حتی اگر در زمینهای مشاوری به خدمت میگیریم، از او انتظار تأیید نظراتمان را داریم. فصل شانزدهم : نمونهای دیگر از خلقیات ما در این قسمت او به موضوعاتی چون وجود نداشتن صراحت لهجه، خود خواهی، کلی نگری و سیاه و سفید دیدن همه چیز میپردازد و با وجودِ آوردن تمام عیبها با آوردن شعری از احمد شاملو امیدها را زنده نگه میدارد. فصل هفدهم : و اما سخن آخر در بخش سخن آخر به چند خصوصیت مثبت ایرانیان از جمله باهوشی، زیرک بودن و با تدبیر بودن اشاره میکند. منبع کتاب : آقای حسن نراقی ، 1387 ، جامعه شناسی خودمانی ، تهران : انتشارات اختران
استفراغ دین چرا مردم ایران روز به روز از دین فرمایشی گریزان تر می شوند و بی دین تر؟ در یخچال در آشپزخانه خوراکی های خوب و خوشمزه ای چیده شده و کودکِ خانه بنا به سرشت خدادادی هر گاه گرسنه شد به آشپزخانه رفته با گرایش و گزینش خود هر آنچه ذات بدنش می طلبد بر می دارد و می خورد ... تا زمان ناهار... مادر دلسوز ولی غافل , جاهل, لجوج و کوتاه فکر , بر سر سفره ناهار با زور و خشونت و گیر و بند می خواهد با قاشق باز از آن خوراکی های خوب و خوشمزه در دهان کودک نگونبخت بچپاند در حالی شکم کودک انباشته از همان خوراکی هایی است که با اختیار و گزینش خود برداشته و خورده ! بر سر سفره مادر قاشق را با سماجت و لجاجت و خشونت تمام در حلقوم کودک کرده می گوید ناهارت را نخورده ای ! باید بخوری ! باید ..... باید .... در این گیرو دار بگیر و بگری , کودک بد بخت , قاشق به حلقوم رسیده یکباره اوغ زده و هر آنچه هم قبلن خود با اختیار و گزینش خود برداشته و نوش جان کرده بود همه را بالا آورده و تمام استفراغ می کند و این بار شمکش کلن بی غذا میشود ! بی غذا بی غذا !!! دین هم همینگونه است . سرشت انسانی هر فرد آن اندازه از دین را که نیاز فطری و ذاتی او را برآورده می کند خود بر می گزیند و خود بر می دارد اگر بخواهیم افزون بر دین سرشتی را بر خلاف تمایل ذاتی و نیروی اختیار فرد با میخ ( همان قاشق) خشونت و لجاجت بر مغز فرد بکوبیم میخ ( همان قاشق ) که به سطح ( حلقوم ) مغزش رسید خواه ناخواه اوغ می زند و تمام آنچه راکه هم قبلن مغزش پذیرفته از مغزش استفراغ می کند و از دست می دهد و از بیخ بی دین می شود بی دین .... منبع : اینترنت
درود بر شما : به وب سایت مجید شمس باغبادرانی خوش آمدیدمطالب،مقالات،تاریخی،فرهنگی،ادبیات،طنز،شعر،روانشناسی ، مشاوره خانوادگی،شغلی،تحصیلی،کارآفرینی،حل اختلافات ، تبلیغات،گردشگری،اکوتوریسم میباشد،این نوشتارها به هیچ گونه حزب و یا گروه خاصی وابسته نمیباشد و بر اساس ادبیات عامه ، طنز و زبان مردم و تاریخ شفاهی تنظیم شده است ، هر گونه سوء استفاده از مطالب و یا بهره برداری از عنوان ، نام ، شغل ممنوع است و طبق قانون قابل پیگیری است ، به آشنایانتان معرفی فرمایید ، در صورت خواهان ارتباط با اینجانب یا پرسش و مشاوره در زمینه های تحصیلی شغلی سازشی روانی با شماره ی اینحانب میتوانید تماس بگیرید یا در پیام رسان ایتا یا وات ساپ پیام بفرستید . شماره ی همراه : ۰۹۱۳۷۲۸۵۳۵۷ با سپاس