سپاهان ، اسپادان = مکان پرورش اسبی به نام اسپیدان یا اردوی سپاه ، اصفهان نام پارسی نیست ، بغ آدران ، بغ آذران : شهری دارای آتشکده ها یا شهر نور و آتشکده است این نام را مهرزاد نبی پسر زرتشت نبی بر این شهر نهاده است و باغبادران نامی تغییر یافته است . مهرپرور : نام کهن شهر مبارکه است که هنوز قناتی هم به این نام می باشد . کدرگان : نام کهن قدریجان است به معنای سرزمین پهلوانان ، کدر به معنی فرد قوی و تنومند است . مهریس یا ریس : یکی دیگر از نامهای کهن شهر ریز و زرین شهر کنونی است و چون شهری کنار زاینده رود بوده و دارای دشت هموار و چراگاههای سرسبز مکانی برای پرورش اسبان نظامی و فروش به دولت مرکزی بوده است از طرفی ریز معنای ریختن و ایجاد شدن است و شاید بدلیل کشت برنج و آب فراوان جلوه ای از ماههای فراوان در آن سرزمین بوده است که در شبها بویژه در آب شالیکارها نور ماه پدیدار میشده است و زیبایی ویژه ای داشته است . آریا شهر : نام نخستین شهر فولادشهر کنونی بوده است . این شهر برای سکونت کارکنان ذوب آهن در زمان حکومت پهلوی ساخته شده است و شکل ساختمان سازی و بلند مرتبه ها هم با نامش همخوانی داشته است . چرمهین : سرزمین یا دژ یا قلعه ی چهرومینان یا نامیرایان است . به اعتقاد قوم لوران که دارای آیین مهر و مزدیستا بودند که در کنار آبشار شاه لوران زندگی میکردند اینجا در کنار گنگ دژ در خوارزم و غار کیخسرو در اطراف ساوه و اراک و سایر نقاط ایران کهن یکی از مکانهایی است که حضرت کیخسرو و یارانش در شهری زیرزمینی در انتهای غار چهل دختران در عالم روحانی زندگی میکنند و به هنگام ظهور منجی آخر الزمان به همراه پنج پهلوان بنام ایرانی از جمله سام و نریمان ، گیو و توس و فرزندش پشوتن و ۱۵۰ نفر سیاهپوش زنده و نامیرا از عالم مینوی یا روحانی از نو زنده میشوند و به کمک منجی سوم زرتشتیان یا سوشیانس سوم می آیند این مکان دارای چشمه ای بزرگ یا آبریزگاه جاودان است و دارای ارزش مذهبی و آینی هم بوده است نام آبشار اشاره به شاه لوران است قوم شاه لوران از قومهای کهن و زاگرس نشین بوده اند که این قوم نخست در اطراف ری صفحه ی جنوب البرز و دماوند ساکن بودند ولی به مرور مهاجرتهایی به اطراف ایران و فلات مرکزی داشته اند و ریشه ی اعتقاد آنها مهرپرستی و مزدیستایی آیین خداپرستی با پیامبری حضرت کیخسرو میباشد این قوم هر جا سکونت یافتند و در کنار کوه آبریزگاه یا غار یکجانشین شدند دارای چنین اعتقادات آخرالزمانی بوده اند آثار بجا مانده از گورستان کهن با ابزارهای بجا مانده در سمت شرق طلوع خورشید در محل باستانی این موضوع را تحت عنوان گورستان گبری ها تایید میکند . هاردنگ : مکان بهم خوردن کوهها و پهلوی کوهستان است در زمان حمله ی اعراب جنگ بزرگی در اطراف آن صورت گرفته است که آثار قبور آنان به مرور در انتهای گورستان فعلی از بین رفته است . کرچگان : مکان پرورش اسبی برای سپاه اسپادان به نام کهر یا گهر که با چراگاهان ترکیب شده . کهرچراگاهان و بعد به کرچگان نامیده شده است . دورباط : دورآدران ، کنار یا دور آتشکده ی آدران یا کوه آدران در کنار صحرای گدستان ملک آباد کنونی در باغبادران ملک آباد : پس از ویران شدن آبادی مذهبی و تجاری آدران به دست اعراب وحشی ساخته شده و به معنی سرزمین آباد و نو بنیاد است . پل ورگان : به معنای قلعه ای کنار پل و جاده دسترسی شرق به غرب که به عربی به فلاورجان نامیده میشود. نوگوران : گوران از اقوام کهن آریایی در شمال فلات مرکزی اند که حدود ۴۰۰۰ سال قبل به جنوب و اطراف و کردستان مهاجرت کردند . گاهی هم اشاره به انگوران و نوانگوران هم گفته شده است . این آبادی در مسیر جاده ابریشم در گذشته در دشت گل کنونی بوده است که بر اثر حمله ی مهاجمان تازی خراب شده و به مکان جدید و نو به نام نو انگوران یا نو گوران و یا نوگران نامیده میشود . باباشیخعلی : نامهای مختلفی داشته است از جمله رودبار یا مکان جریان و حرکت آبهای بسیار . ولی بخاطر سکونت قطب چهارم دراویش گنابادی به نام ملا احمد رودباری به این نام ، نامیده شده است . بیستگان : بیستگانی به سپاه افراد داوطلب از کشاورزان گفته میشود که در شش ماه دوم به کمک سپاه مرکزی می رفتند و پولی هم تحت عنوان بیستگانی هم میگرفتند . مکان نام نویسی و جمع آوری سپاه داوطلب از کشاورزان است . چمگردان : چم به معنا و گردان لشکر و سپاه ، در گذشته یک مکان نظامی در فلات مرکزی و مجاورت جاده ابریشم بوده است . ورنامخواست : ور قلعه ، کنار ، مکان سکونت افراد نام آور . نام پسر والی ایالت مرکزی در زمان اردشیر بابکان ور بوده . وردان ابن مهر و در این مکان هم مدتی ساکن بوده است و قلعه ای به این نام داشته است که اولین تقسیم بندی آب زرین رود یا زاینده رود و تعیین حریم رودخانه به دستور اردشیر بابابکان اولین پادشاه ساسانیان و توسط مهر ابن وردان انجام شده است . مورکان : در ابتدا سور آباد نامیده شده است بخاطر اولین آتشکده در محل مسجد کهن پاچنار و چون ایرانیان کهن در مسیر به آتشگاه و یا قبور شهدا گل سوری قرمز میکاشتند به سور آباد نامیده شد به مرور با تشکیل حکومت مرکزی و نیاز دولتها به نیروهای نظامی و پشتیبانی در شش ماهه ی دوم سال مکان جمع آوران داوطلبان کشاورز و باغدار جهت کمک به سپاه مرکزی بوده است مور از موریدن یا حرکت کردن ، محل جنب و جوش و قیام است بیشتر همکاریها و قیامهای مردم بالادست لنجان و تجمع و رفتن به کارزار از کنار آتشکده ی مقدس و مورکان فعلی بوده است و در مجاورت و بالا دست آن در انتهای گورستان فعلی قبور شهدای مدافع وطن که در نبرد با آشوریان و تازیان غارتگر و ... به شهادت رسیده اند قرار دارد . این رویه بزودی برای سایر شهرها و آبادیهای مرز پرگهر ایران عزیزمان ادامه دارد هر چند که ملامتگران انیرانی و ریشه های نژادی و افکاری آنان هم هستند . تا ابد ایرانی مانا و پایدار بمانید .
اولین سکونتگاههای بشر در فلات مرکزی ایران و دره ی زاینده رود ، غارها و شکافهای طبیعی و دهلیزها و نشیمنگاههای فراوان در دل کوهستان و ارتفاعات اطراف بوده است ، و آن هم بخاطر امنیت و تسلط بر پیرامون و عدم دسترسی دشمنان و حیوانات و در پناه بودن در دل کوهها است ، دلیل دیگر وجود رطوبت و باتلاقی بودن دشتها و جلگه ی زاینده رود بخاطر طغیانهای فراوان رودخانه و بارش مداوم برف و باران بوده است ، یعنی دو فصل آن زمان بوده است زمستان و بهار ، بهار از اردیبهشت شروع میشد تا آخر مهر به پایان میرسید که به آن هامین میگفتند در ابتدا بهار چهار ماه بود و از خرداد تا آخر شهریور بود ولی در زمان کوچ آریاییها شش ماه بود ، در این سرزمین یعنی النگان یا بالا دست لنگان یا لنجان تا نزدیک سرحدات چادگان ، زندگی در زردکوه بختیاری و ارتفاعات بوده است ، وجود آثار به جا مانده و غارهای طبیعی و یا دست ساز در کوههای پیرشمع الدین ، شاه لوران ، چشمه مقصود ، پیر غولوم ، و غیره نشان بر این دلیل است ، بعد به مرور با ساختن تپه های مصنوعی خاکی یا بهره گیری از تپه های طبیعی راه را برای ساختن اولین سکونتگاههای بشری و زندگی گروهی در شهرکهایی با حصارهایی به نام چغات یا چغاد ، مر و تل فراهم کرده است ، مکانهایی مانند چغاد گرد یا چاغال گرد در مجاورت زردکوه ، چغاد دوزان یا چاغ دوزون در جنوب غربی باغبادران ، چغاد گندمی در نزدیک روستای سیبه و تنگه بیدکان ، چغاد رستمی یا تل رستم در مجاورت دره گرگی باغبادران ، کولودون در نزدیک سده ، تپه ی آیدوغمیش و غیره را میتوان نام برد ، چغادها ، تل ها یا تپه های سکونتی پس از غارها در مرتبه ی دوم سکونتگاه در دره ی زاینده رود در این زمان میباشد ، در این موقع مردم دارای ادیان ابتدایی از جمله پرستش خدایان مختلف از اجزای طبیعت و اجرام پرستی و آیین مهرپرستی داشتند و قدمت یکجا نشینی به شکل کهن آن به ۷۰۰۰ سال قبل میرسد و قبل از آن زندگی غارنشینی در عصر پارینه سنگی و سنگی بوده است که شواهد تاریخی بویژه در غار کشف شده نزدیک شاهدژ در اطراف دیزیچه ی کنونی ، زندگی انسانهای نخستین را تا ۴۰۰۰۰ سال قبل را درشهرستان لنجان روشن میسازد ، پس از غارها و چغادها نوبت به قلعه های سنگی با ملات گل و یا ساروج میرسد که در آن قلعه های دارای دیوار و برج و بارو ، زندگی گروهی به شکل طایفه ای یا خانوادگی ، نسبی و سببی وجود داشته است و این قلعه ها هسته های اولیه ی روستاها و شهرها و تمدن و یکجا نشینی را تشکیل می دادند ، کم کم قلعه ها در دشتهای مرتفع و دور دست از طغیانها و مسیر سیلاب ها ساخته میشود و در دو طرف دامنه ی زاینده رود و آفتابرو ساخته میشود ، بیشتر سکونتگاههای دره ی زاینده رود در ابتدا در سمت شرقی آن و سمت راست رو به بالای زاینده رود ساخته میشود ، قلعه های دشت گل ، طبس ، تپه رنگی یا حاج الوان ، قلعه ی چهاربرج باغبادران ، قلعه ی طبس ، قلعه سنگی ، قلعه کافر باغبادران ، قلعه ی سیتو و قلعه لچکی چم حیدر و ... در این زمان توسط مردم آن زمان ساخته میشود که در آن موضوع دفاع و امنیت ، انبار مواد غدایی و چاه آب و مخفیگاه و تونل ها و راههای فرار در نظر گرفته میشود ، همزمان با فروکش کردن طغیان آب زاینده رود و کاهش سیلابها و طولانی تر شدن فصل بهار و گرمی هوا زمینه ی مناسبتری برای پوشش گیاهی در سرتاسر لنجان و دره ی زاینده رود فراهم کرد ، این امر باعث شد که مردم این قلعه ها و عشایر و کوچ نشینان کم کم حدود ۴۰۰۰ سال قبل به دشتها و جلگههای اطراف زاینده رود و چشمه ها و آبریزگاهها برای پرورش اسبان و رمه های خود بکشاند و شبها هم به قلعه ها برگردند ، در ابتدا نزدیک باغها و زمین های کشاورزی قلعه ها و برج های کوچکتر و ابتدایی هم ساخته میشود که اگر بارش برف و باران و یا حمله ی دشمنان و حیوانات وحشی صورت گرفت بتوانند سریع به آنجا روند و تا رفع خطر آنجا بمانند ، در این مکانها هم به اندازه ی کافی آب و غذا و ابزارهای دفاعی وجود داشته است ، آثار این قلعه های دفاعی در بین مزارع و باغهای دره ی زاینده رود و شهر باغبادران هنوز وجود دارد ، کم کم با خشک شدن زمینها راه برای تولید خشت و پخت آن و آجر فراهم میشود و با ترکیب سنگ کوه و خاک رس و خشت و بعد آجر ، اندک اندک سازه سازی و ساختن پناهگاهها برای دامها و اسبان و سکونتگاه در مجاورت زاینده رود و چمنزارها انجام میشود و بنای اولیه ی شهر و روستاهای فعلی دره ی زاینده رود پایه گذاری میشود ، همزمان نیز کار کشاورزی ، باغداری با حفر جوی و نهرها بصورت گروهی آغاز ميشود ، در این زمان است که همزمان مهاجرت اقوام آریایی از شمال شرقی ایران و صفحه های جنوبی البرز به این منطقه صورت میگیرد که ادامه ی این مبحث تاریخی در برگهایی از تاریخ باغبادران از شماره ی ۱ و شماره های بعدی گفته شده است که میتوانید در صورت علاقمندی به صفحه ی فهرست همین وبلاگ در قسمت عناوین نوشتار مراجعه نمایید و مطالعه کنید . روز و شبتان پر نور ، زندگیتان سرشار از سرور ، و دلتان هميشه شاد باد .
ایران
،اصفهان
،لنجان
،باغبادران
و اما برگردیم به اصل ماجرا و آن هم تاریخ تمدن و سکونت در دره ی زاینده رود بود ، آنچه ما را بر آن داشت تا نیم نگاهی به اطراف بیندازیم این موضوع است که بطور کلی تاریخ و اجتماع و تحولات و ریشه های آن به سرزمینهای دیگر و همسایه ها پیوسته است و برای تاریخ نویسان خیلی سخت است که گذشته ی مردمی را در روزگاری بنویسند که مردم آن زمان کوچ نشین بودند و دایم برای چرای دامها ، سیاه چادرهای خود را روی اسب و قاطرها بار بسته بودند و از مکانی به سرزمینی دیگر میرفتند ، سرما و گرمای هوا ، خشک شدن چمنزارها و مراتع طبیعی ، جنگ و درگیریها بر سر چمنزارها ، یورش غارتگران و دزدان ، درگیریهای قومی اعم از مهاجرین با بومیان محلی و درگیریهای مذهبی که در آن زمان شدیدتر بود و حمله ی سپاهیان دشمن و ... همه باعث شده بودند که مردم این خطه یعنی دره ی زاینده رود حداقل تا ۴۰۰۰ سال قبل که زمان فروکش شدن زاینده رود و کاهش طغیانهای آن است نتوانند یک مکان خاصی را ثابت برای سکونتگاه همیشگی خود انتخاب کنند و تعدادی کمی سکونتگاه از تبعیدشدگان و فراریان از تمدن عیلام و کوچ نشینان بود که از سرزمین لرستان و باغملک و اقوامی از ایلات و عشایر مدتی را به منظور چرای دامشان در این سرزمين میگذراندند ، امروزه آثاری از سنگ های گورهای اندک و یا خرابه های سکونتگاهایشان و یا مکانهای نگه داری حیوانات و دامها در کنار چشمه ها و دره ها و چمنزارها یا بر روی ارتفاعها در محل گواه بر این مطلب است ، شاید به جرات بتوان گفت نسلی که در دره ی زاینده رود است ترکیبی از مردم بومی ، آریاییهای مهاجر اعم از پارس و ماد ، مهاجرین دینی یهودی که در دوره کورش کبیر از زندان های بخت النصر در بابل آزاد میشوند و این منطقه را بخاطر مشابه بودن با سرزمینشان و باصفا بودن برای زندگی انتخاب می کنند ، حضور مهاجرین ارامنه از ستم و نسل کشی عثمانیان در دوره ی صفوی که در لنجان ، کله مسیح کنونی و اطراف چادگان و فریدونشهر زندگی میکنند ، عشایر بختیاری و قشقایی به منظور ییلاق و چرای دامها ، کارگران و کارمندان مهاجر در صنایع و اداره های شهرستان لنجان ، ازدواج ها با اقوام دیگر و ... تشکیل شده است ، تمدن دره ی زاینده رود پس از فروکش کردن بارانهای سیل آسا و خشک شدن تدریجی زمینهای باتلاقی مجاور رودخانه ایجاد میشود ، این امر در مناطق بالا دست دره ی زاینده رود بخاطر شیب از بالا به پایین زودتر اتفاق میافتد ، مانند چادگان و دامنه و مشهد کاوه که محل سکونت قومهای دلیر و جنگجو که دامداریها و کشاورزی های زیادی داشتند و دشتهای وسیع زودتر انجام میشود ، لازم است بدانید بیشتر سپاه اسپادان و ایالت مرکزی که همیشه در صف مقدم سپاهیان ایرانیان در دفاع و لشکرکشی ها بوده است از همین چادگان و لنجان و دره ی زاینده رود بوده است ، داستان قیام کاوه آهنگر در این منطقه اتقاق می افتد و اولین خیزش یا انقلاب ایرانیان بر علیه ضحاک پسر مرداس است که متاسفانه پس از آنکه جمشید پادشاه وقت ایران از فر الهی خارج میشود و ادعای خدایی میکند ، مردم و بزرگان ایران به بهانه ی اینکه پدر ضحاک ، مرداس شاه حاکم وقت بابل در بین النهرین عراق کنونی که آن موقع یکی از هفت ایالت یا هفت کشور ایران بوده است حاکم با انصاف و خوبی بوده است با مرداس شاه و پس از مرگ وی در ۷۰۰۰ سال قبل با پسر سرتاسر اهریمنی وی یعنی ضحاک ملعون بیعت میکنند و وی به دستور اهریمن خبیث با کشتار جوانان و به خدمت گرفتن ساحران و جادوگران روز را بر ایرانیان تباه میکند و ظلم و ستم فراوانی به مردم وارد میکند که در این هنگام پردرد ایرانیان و شبهای تار پر از ظلم و ستم و آه و فغان ، آهنگری گمنام به نام کاوه از سرزمین چادگان بالا دست دره ی زاینده رود پس از کشته شدن هفده فرزندش به دست عمال ظالم حکومت شیطانی ضحاک ستمگر ، وی به همراه تمامی جوانان و پهلوانان سرزمین چادگان و دره ی زاینده رود و مجاور قیام می کند ، در ابتدای قیام ، کاوه پیش بند چرمی آهنگری خور را بر پرچم کهن آن روزگار که درفش کیانی با نشان خورشید فروزان و کیش مهرپرستی بوده است میآویزد و فریاد انتقام را سر میدهد ، مردم ایران که منتظر چنین روز و رهبر قیامی بودند گروه گروه به وی میپیوندند و پس از تصرف شهر و پایتخت ضحاک یعنی بابل ، با به بند کشیدن ضحاک او را به فرمان اهورامزدا در غاری در قله ی دماوند در مجاورت تهران کنونی زندان میکند و فریدون پسر آبتین که دارای فر الهی بوده است و ضحاک خواب او را دیده بود و فرمان قتلش را به دستور اهریمن تبهکار داده بود و با راهنمایی خداوند مادرش این طفل خردسال را در غاری قرار داده بود و چوپانی او را بزرگ کرده بود ، و در آن زمان جوان برومند و پهلوانی بوده است جانشین میکنند ، امروز مقبره ی کاوه آهنگر در شهر مشهد کاوه در مجاورت شهر توریستی چادگان در آبریزگاه زاینده رود و ابتدای دره ی زاینده رود و تاسیسات و سد زاینده رود است که رودخانه ی زاینده رود را تامین و تنظیم میکند ، و جا دارد که دوستداران تاریخ و هویت ایران زمین از آن سرزمین بازدید کنند ، لازم به یاد آوری است فامیل کاوه و کاوه ایی در درهی زاینده رود و شهر باغبادران از نسل کاوه آهنگر است و اولین بنای شهر اصفهان که آبادی گابه است توسط یکی از فرزندان کاوه آهنگر در مجاورت زاینده رود بر روی تپه ای در روبروی شهر بازی اصفهان در خیابان مشتاق اول ساخته میشود که این اولین سنگ بنای شهر کهن و تاریخی گی و سپس سپاهان ، اسپادان و اصفهان کنونی است و نشان از ارتباط و پیوستگی بین سرزمین چادگان تا دره ی زاینده رود ، باغبادران و اصفهان است که هنوز هم کم و بیش این موضوع ادامه دارد ...
ایران
،اصفهان
،لنجان
،باغبادران
شاید در تاریخ دولت شهر و حکومتداری و سابقه ی ۷۰۰۰ ساله ی تمدن ، آیین و حکومت در ایران بتوان گفت نخستین دولت محلی مقتدر ایرانی ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در سرزمین باکتریا یا بلخ در شمال شرقی فلات ایران در کشور افغانستان کنونی بوده است که در تاریخ به نام پیشدادیان و سپس کیانیان معروف است ، پیش از تشکیل دولت بزرگ تمدن عیلام شهرهایی متمدن و شهروندانی با فرهنگ از هزاران سال پیش در مسیرهای حرکت انسانهای اولیه شکل گرفته بودند که آن سکونتگاههای کوچک سبب پدید آمدن دولتهای بزرگ شده است ، همزمان با گرم شدن زمین و خروج آرام آب از پوسته ی زمین و تابش خورشید بر فلات ایران اولین رودخانه ها و نهرها و چشمه ها در دل کوهها و کوهپایه ها جریان یافتند که میتوان گفت تمدن انسانی و سکونت شهرنشینی از کناره های رودخانه ها و نهرهایی همچون سیحون و جیحون در شمال شرقی فلات ایران تا زاینده رود و کارون و کرخه و شعبه های آن و رود دیاله تا کردستان ایران و عراق و دشتها و سرزمین های مجاور دجله و فرات ، بین النهرین ، اروند رود تا خلیج فارس گسترش داشته است ، کشف و وجود بقایای سکونت در حاشیه ی این رودها و مطالعات باستان شناسی در فلات مرکزی ایران همچون قره تپه قم رود ، چشمه علی ری ، تپه های سیلک کاشان ، سلسله جبال غربی زاگرس ، آنزان یا ایذه ، شوش ، چغازنبیل ، خرم آباد و بخشهایی از خوزستان همچون رامهرمز و ... نشان میدهد که تا ۷۰۰۰ سال پیش سکونت و تمدن در فلات مرکزی ایران وجود داشته است و این شهرها و آبادی ها با جاده های تجاری به هم پیوسته بوده اند که از روی ارتفاعات شروع ميشود و با فروکش کردن آبهای سطحی و آمدن انسانها از غارها و سکونتگاههای کوهستانی به کوهپایه ها جاده ها هم به دامنه های کوهها متصل میشوند مانند راه شاهی که از پاسارگاد و تخت جمشید به شوش و سارد و لودیه و در مرکزی هم به اصفهان و ری و در مسیر دیگر مبارکه ی فعلی ورنامخواست ، سده ، باغبادران ، نجف آباد و مسیر شمال جنوب و یا شرق مسیر خراسان ، کرمان ، اصفهان ، فلاورجان ، لنجان ، باغبادران ، چهارمحال بختیاری و شوش و خوزستان و بصره بوده است ...
ایران
،اصفهان
،لنجان
،باغبادران
به استناد کاوشهای باستان شناسی بویژه تلاشتلاشهای هانری گریشمن باستان شناس برجسته ی فرانسوی نخستین خشکی در کره ی زمین که از آب سربالا آورد سرزمین نجد یا فلات ایران از تبت و پامیر در شمال شرقی تا سلسله کوهها و کوهپایه های غربی زاگرس و تا خلیج فارس در جنوب غربی ایران کنونی است ، پس از این اتفاق در ۴ میلیون سال قبل و آغاز حیات شکلی از زندگی انسانهای اولیه در این سرزمین ایجاد میشود که از سرزمین عدن یا باغ عدن که همان خلیج فارس است که در آن موقع خشکی بوده است و در جزر و مد اقیانوس هند دارای آب میشده و دارای پوشش گیاهی فراوان و سرسبز بوده است انسان اولیه خارج میشود ، درست در همین زمان در کنار رود سند ایندوس در سرزمین هند کنونی و در کنار دریاچه های گرم آفریقا و در کنار دریای تتیس ، کاسپین یا مازندران کنونی و بعضی از نقاط دیگر دنیا که همین نشانه ها و شرایط منحصر بفرد جغرافیایی را داشتند رد پای اولین اجداد انسانهای نخستین دیده شده است ، حال اگر حرکت این انسانهای اولیه را از جلگه ی سند و ایندوس ، دریای تتیس در شمال ایران و باغ عدن در مجاورت آبهای گرم اقیانوس هند و خلیج فارس یا دریای پارس در نظر بگیریم و حرکت آنان از روی کوهها و ارتفاعات زاگرس بویژه زاگرس مرکزی و شعبه ی اصلی آن زرد کوه بختیاری که از جنوب و جنوب غربی شاخه های آن شروع ميشود و تا شمال غربی و سپس به البرز و رشته کوههای بابا در پامیر و تبت متصل میشود میتوان یقین پیدا کرد که دره ی زاینده رود محل اتصال این دو گروه مهاجر انسان های اولیه ی شکارچی و باهوش بوده است ، وجود ارتفاعات و رشته کوههای جوانتر که ساختار سنگی آنها دگرگون شده است و از عصر ژوراسیک میباشد در کنار کوههای کم ارتفاع تر و با ساختار رسوبی یا سنگهای کمری و سوخته که در زنجیر کوههای مرتفع و سلسله دار قلوه سنگی و دره ای در میان آن که عبور اولیه ی مذابهای آتشفشانهای اولیه و مذاب زمین در ابتدای آفرینش و جریان بارشهای اولیه است و این دره همان دره ی فعلی است که رودخانه ی زاینده رود در آن جاری است نشان از تصادم دو دوره ی زمین شناسی پرکامبرین و ژوراسیک و نشیمنگاه و سکونتگاه انسانهای نئاندرتال یا باهوش نخستین است ، امروزه غارهایی که در کنار زردکوه در مسیر جاده ی اردل به جونقان و در جاهای مختلف استان چهارمحال بختیاری ، فارس ، کهکیلویه و بویر احمد ، خوزستان و مجاورت دره ی زاینده رود وجود دارد گواه بر زندگی انسانهای اولیه از ۴۰۰۰۰سال قبل است ، اسناد تاریخی نشان میدهد که لااقل از نیمه ی اول هزاره ی سوم تا نیمه ی دوم هزاره ی اول پیش از میلاد یعنی تا زمان تشکیل دولت فراگیر هخامنشیان چندین شهر ، دولت و یا دولتهای منطقه ای و سپس یک دولت سراسری در بخش غربی سرزمین ایران پدید آمده است که عمده ترین آنها به ترتیب دولت عیلام ، دولت ماد و هخامنشیان بوده است ...
ایران
،اصفهان
،لنجان
،باغبادران
شواهد تاریخی و باستانی تاکنون نتوانسته است قدمت سکونت انسانها را در ساحل زاینده رود و همسایگی آن برای ما روشن کند ، هر چند که بیشتر تمدنها و سکونتگاههای انسان نخستین در کنار رودها ، نهرها ، چشمه ها و آبریزها بوده است و ضرب المثل هر جا آب است آبادی نیز هم هست دلالت بر این نکته دارد که پس از یکجا نشینی و آغاز دوره ی شهرنشینی و یا دورهم نشینی و خارج شدن انسانهای اولیه از غار و پایان دوره ی سنگی و پارینه سنگی ، زندگی در کنار آبها و چشمه ها به شکل گروهی شروع ميشود ، لازم به یاد آوری است که وجود غارها و شکاف ها و نشیمنگاههای طبیعی در مجاورت نهرها و رودها هم زندگی فردی و هسته ای و گروههای کوچک در همسایگی رودخانه ها و آبهای جاری وجود داشته است ، ما در این نوشتار در نظر داریم نظر سه نویسنده و باستان شناس را در مورد قدمت و پیدایش فرهنگ و تمدن در دره ی زاینده رود بیان کنیم ، اولین نظریه را یک باستان شناس آلمانی به نام هانس هنینگ فوندراوستن ارایه داده است ، وی معتقد بود در نیمه ی دوم هزاره ی چهارم قبل از میلاد مسیح ، یعنی حدود ۵۵۰۰ سال قبل ، ارتباطی را ساکنان منطقه ی زاینده رود با جنوب غربی ایران برقرار می کنند و تحت تاثیر فرهنگ و تمدن شهرنشینی سرزمین عیلام و شهرهای شوش ، آنزان یا ایذه ، و ... قرار می گیرند و شهرنشینی را از آنها می آموزند و کم کم آبادیهای کوچک و بزرگی در کنار زاینده رود پدید می آید که یکی از آنها ( گابا ، گابه ، گیا ، گی ، سپاهان یا اسپادان است . ) به نظر میرسد که از این تاریخ مالکیت زمین در این سرزمین پدیدار میگردد و ساکنان منطقه به منظور توسعه ی زمینهای خود به طراحی و توسعه ی شبکه ی آبیاری که کاری دسته جمعی نیز می باشد پرداختند و بر این روش روستاهای بزرگ و آبادیهای بزرگ و پرجمعیت یکی پس از دیگری در کنار زاینده رود بوجود آمده است و در ادامه بعضی از این آبادیها که مکان مرکزی مناسبی بودند و در میان راهها و جاده ها بودند به مرکز تجارت و داد وستد و شهرهای کوچک تبدیل شدند که از جمله میتوان به بغ آدران با باغبادران ، سامان ، کهرچراگاهان یا کرچگان ، آیدوغمیش و غیره را در کنار زاینده رود نام برد . دومین مطالعه را دکتر محمد حسین رامشت استاد ژئومورفولوژی دانشگاه اصفهان در حوضه ی آبگیر زاینده رود انجام داده اند و ضمن بررسی ها و مطالعه های خود به تکه هایی از شیشه های بجا مانده از ظروف دست پیدا میکند که در رسوبهای ۴۰۰۰ سال قبل در مصر ساخته شده است و با استناد باستان شناسی اعلام می کند که روابط تجاری و داد و ستد بین مصر و ایران ۴۰۰۰ سال قبل از مسیر جاده ی تجاری شوش ، دره ی زاینده رود وجود داشته است ، در سال ۱۳۴۹ گروهی از دانشجویان دانشکده ی تاریخ دانشگاه اصفهان به سرپرستی دکتر رضا فرشچی با موضوع شناختن اقوام مهاجر و بویژه آریاییها به دره ی زاینده رود می پردازند که در مقاله های باستان شناسی آنان ورود آریاییها و طایفه های آذرگاهان ، فربدها ، فرخزادیها یا فرخ هرمزدادیان ، بیژگندیها ، سور آبادیان و ... را به دره ی زاینده رود و پراکندگی آنان در دو طرف بستر زاینده رود به منظور چرای دامها و پرورش اسب در ۳۷۰۰ سال قبل تایید میکند ، مطالبی هم جسته گریخته از دستنوشته ها و بیان اتفاقات و تاریخ دره ی زاینده رود در موزه ی ایران باستان و موزه های روم ، آتن و لندن و ... و موزه های شخصی کم و بیش وجود دارد که جا دارد توسط دانشجویان و محققان پیرامون تاریخ دره ی زاینده رود تحقیقات کاملی انجام پذیرد ...
ایران
،اصفهان
،لنجان
،باغبادران
سپاهان ، اسپادان = مکان پرورش اسبی به نام اسپیدان یا مکان اردوی سپاه ، در گذشته های دور نام شهر اصفهان بود ، پس از حمله ی تازیان وحشی و غارتگر نام اصفهان را بر اسپادان نهادند و این نام پارسی نیست ، بغ آدران ، بغ آذران : دارای آتشکده ها یا شهر نور و آتشکده ، باغبادران نامی تغییر یافته است . مهرپرور یا مهر آوران : نام کهن شهر مبارکه است که هنوز قناتی هم به این نام وحود دارد . کدرگان : نام کهن قدریجان است به معنای سرزمین پهلوانان ، کدر به معنی فرد قوی و تنومند است . ریس یا ریسگاه : نام کهن شهر ریز و زرین شهر کنونی است و به معنای مکان پرورش یا آموزش اسب برای سپاه اسپادان بوده است ، مهریز : یکی دیگر از نامهای کهن شهر ریز و زرین شهر کنونی است و چون شهری کنار زاینده رود بوده و دارای دشت و آب فراوان بوده جلوه ای از ماه های فراوان در آن سرزمین بوده است که در شبها بویژه در آب نور ماه پدیدار میشده است . آریا شهر : نام نخستین شهر فولادشهر کنونی بوده است . این شهر برای سکونت کارکنان ذوب آهن در زمان حکومت پهلوی ساخته شده است . چرمهین : مکان دارای چشمه ای بزرگ یا آبریزگاه جاودان . اشاره به آبشار شاه لران است ، قوم شاه لوران از قومهای کهن و زاگرس نشین بوده است . هاردنگ : مکان به هم خوردن کوهها و پهلوی کوهستان است . کرچگان : مکان پرورش اسبی برای سپاه اسپادان به نام کهر یا گهر که با چراگاهان ترکیب شده . کهرچراگاهان و بعد به کرچگان نامیده شده است . دورباط : دورآدران ، کنار یا دور آتشکده ی آدران یا کوه آدران در کنار صحرای گدستان ملک آباد کنونی در باغبادران ملک آباد : پس از ویران شدن آبادی مذهبی و تجاری آدران به دست تازیان وحشی و غارتگر ساخته شده و به معنی سرزمین آباد و نو بنیاد است . پل ورگان : به معنای قلعه ای کنار پل و جاده دسترسی ابریشم مرکزی از شرق به غرب که به عربی به فلاورجان نامیده میشود. نوگوران : گوران از اقوام کهن آریایی در شمال فلات مرکزی اند که حدود ۴۰۰۰ سال قبل به جنوب و اطراف و کردستان مهاجرت کردند . گاهی هم اشاره به انگوران و نوانگوران هم گفته شده است . این آبادی در مسیر جاده ابریشم در گذشته در دشت گل کنونی بوده است که بر اثر حمله ی مهاجمان تازی غارتگر و وحشی خراب شده و به مکان جدید و نو به نام نو انگوران یا نو گوران و یا نوگران نامیده میشود . باباشیخعلی : نامهای مختلفی داشته است از جمله رودباران یا مکان جریان و حرکت آبهای بسیار و صالح آباد هم گاهی نامیده شده است . ولی بخاطر سکونت قطب چهارم دراویش گنابادی به نام ملا احمد رودباری به این نام ، نامیده شده است . بیستگان : بیستگانی به سپاه افراد داوطلب از کشاورزان گفته میشود که در شش ماه دوم از سال بخاطر فراغت از کشاورزی به کمک سپاه مرکزی می رفتند و پولی هم تحت عنوان بیستگانی هم میگرفتند . مکان نام نویسی و جمع آوری سپاه داوطلب از کشاورزان است . چمگردان : چم به معنا و گردان لشکر و سپاه ، در گذشته یک مکان نظامی در فلات مرکزی و مجاورت جاده ابریشم مرکزی بوده است . ورنامخواست : ور قلعه ، کنار ، مکان سکونت افراد نام آور . نام پسر والی ایالت مرکزی در زمان اردشیر بابکان ور بوده . وردان ابن مهر و در این مکان هم مدتی ساکن بوده است و قلعه ای داشته است ... ادامه دارد .
تاریخ
،ایران
،اصفهان
،باغبادران
با جمع شدن طایفه های آریایی به دور هم و رفتار خوب آنان با یکدیگر و بومیان ساکن در لنجان و اطراف شهر باغبادران و تشکیل گردهمایی های ریش سفیدان و بزرگان اقوام ، کارهای دسته جمعی و تقسیم کار برای آبادانی و استفاده ی همگانی مردم شروع شد . که مهمترین این فعالیتها ساختن آتشکده ای به نام زرنگار ، هموار کردن و گسترش جاده ها و مسیرهای تجاری و رفت و آمد ، ساختن پلها ، برج و بارو و دیوارکشی در اطراف شهر بود. با جمع آوری بخشش ها و هدیه ها به آتشکده ی زرنگار در طول سال قرار بر این شد که از این در آمدها آب رودخانه ی خروشان و پرآب زاینده رود را به زمینها و دشت های مجاور هدایت نمایند و با کشت و کار و کشاورزی و باغداری به معیشت خانواده ها و کار و رفع نیازهای عموم مردم کمک کنند . لذا با ایجاد بند و جوی آب از بند سورآباد در مورکان امروزی و ایجاد سرداب ها و کانال های مختلف ، آب رودخانه را به شهر سبزه گان و یا سمندگان که نام جدید آن بود و صحرای گدستان منتقل نمایند ، با راه اندازی دو جوی آب از دو بند مورکان و مجاورت سمندگان و هموار نمودن جاده ها و پل چوبی دو طبقه که ارتباط جاده های دسترسی بین شرق و غرب و را آسانتر کرده بود و ساختن معبدها و آتشکده ها و شهرک تجاری و مذهبی شاه پیر آقای فعلی یا آدران قدیم و استودان ها یا مکان های دفن مردگان و برج و باروها ، این شهر به دوران طلایی خود وارد میشود و از آن موقع راه برای عبور کاروانیان فلات مرکزی و جاده ی ابریشم و جنوب به شمال و شرق به غرب و داد و ستد بین مردم و اقوام و بومیان محلی و پرورش انواع اسب و دامداری و دامپروری و صنایع دستی و محصولات باغی و کشاورزی هموار می شود ، با باز شدن راه آب به دشت های سمت شرقی رودخانه کار واگذاری زمینها به مردم و جوانان و اقوام سازندگی و عمران و درآمد محلی جان تازه ای می گیرد ، و با یک تقسیم بندی جالب و حیرت انگیز بر اساس روزهای هفته میزان بهره مندی هر باغ و زمین از آب رودخانه معین و مشخص می شود ، و تقسیم بندی آب این مزرعه ی تازه احداث شده که امروز از اسناد کهن این شهر است توسط بزرگان شهر ثبت و تایید می شود. پس از سیراب شدن زمین ها از دو جوی یاد شده از مورکان تا انتهای مزرعه ی بهشت ماندگار یا بشمگان و جوی آب ملک آباد از بند مجاور سمندگان تا صحرای گدستان ، کار جمع آوری و انتقال اصله های مرغوب درختان و نهال های میوه و پرثمر از جاهای مختلف ایران و حتی از سرزمین مادریشان در شمال شرقی فلات ایران به این مزرعه ها و باغها برای کشت هموارمی شود . در فاصله ی بین راهها مردم بنا به عشق و علاقه ای که به شهرشان و سکونتگاه خودشان داشتند داوطلبانه به کشت توتستان ها و گل های سوری یا آتشین ، قرمز یا گل آتشکده پرداختند و جاده ها را هموار و مرتب می نمودند ، تعدادی از افراد هم به کار پاسداری و نگهبانی از مردم و جاده ها و پل ها و ساختمان ها و کارهای ضروری و عمومی مشغول شدند که از درآمد محصولات باغی و کشاورزی و پرورش دام و اسب و هدایای آتشکده ی زرنگار و آدران به این گروه می پرداختند، در آن زمان احتمال یورش از جانب زروانیان دو گانه پرست مشرک و پرستش کنندگان بت هایی همچون بعل زبوب که صورتهای سنگی خدایان مختلف را می پرستیدند و غارتگران که در دل کوهها و غارها زندگی می کردند وجود داشت ، که برای اولین بار مردم با همکاری بزرگان اقوام و ریش سفیدان هر طایفه یک گروه داوطلبانه جنگاور و مدافعین شهر و آتشکده درست می نمایند که به نام سپاه فرخزادیها یا مدافعان مردم و شهر معروف شد ، کم کم نام و آوازه ی شهر جدید به سبک امروزی که حالا هم به یمن قدم پسر کوچک حضرت زرتشت نبی ص یعنی خورشید چهر یا مهرزادنبی ، نام بغ آدران را به خود گرفته بود به اطراف و اکناف رسیده شد و اهالی و هم فرزند نبی با نوشتن نامه های فراوان و پیک های مختلف به سرزمین بلخ و آذربایجان از حضرت زرتشت نبی ص دعوت کرده بودند که در جشن سازندگی و آبادانی شهر که در گاه اردیبهشت گاهان بزودی برگزار میشود حاضر شود و بر شکوه و جلال این جشن و سرور بیفزایند .... بزودی گفته خواهد شد : پاسخ مثبت و ورود حضرت زرتشت نبی ص به شهر بغ آدران و همچنین شهر پسر کوچکش پیامبر خدا و جانشینش به نام حضرت مهرزاد نبی و استقبال اهالی و تمام قبایل و ساکنین از پیامبر الهی از قوم آریا ....
جهان
،ایران
،اصفهان
،باغبادران
هست شهرم ، شهری کهن ، زیباتر از ملک ختن * در درون خود بسی دارد ، صد راز کهن * در هزاران سال پیش ماوای مردم بوده است * سرزمین آب و خاک و باغ و بوستان بوده است * سنگ سنگ این زمین ، نقش شکار و زندگی است * قدمتی دیرینه دارد سنگ و کوه آدران * گوییا اقوامی از بهر چمنزارهای آن * از برای کار و بهر پرورش ، اسبان خویش * فرسنگها پیموده اند ، هزاران سال پیش * هست در سند ، در موزه های معتبر * آمدند از آریا آن قوم مهاجر ، از شمال شرقی ایران ما * ساختند شهری بر فراز کوه و بر ، قله ها ، شهری کهن * نام بودش سبزه زاران در ابتدا * در زمان بگردید نامش ، آن ملک سمندگان ، از جفا ، آشوریان * مدتی اندر کنار جلگه ی زاینده رود * اختلاف افتاد میان دو قوم ، آریاییان * یعنی پارسه و هم قوم ، مادیان * کشته ها شد پوران و مردان ، در نبردی بی مثال * خون جگر شد مادران و ، ناله ها رفت ، بر خدای متعال * ناگهان فرمان آن دادار اورمزد ، خدای بی مثال * وارسید بر ملک ایران یعنی خاک ، بلخیان * وحی ایزد چون رسید بر ، حضرت زرتشت نبی ، جانشین خدا * در به وقت دعا و در نماز ، در معبدی ، پیش خدا * بی درنگ فرمان داد ، پور خود ، مهرزاد نبی آن عزیز ، زیبا نما * گفت باید چون روی بر سرزمین مرکزی کشورم ، یعنی ، ملک پاگبادان * کن دوباره صلح و آشتی و صفا را ، برقرار * در میان ، آن دو قوم ، یعنی ، ماد و پارسیان آن ، روزگار * مرز را تقسیم کنی با کوه بلندی در کنار * بر فراز ، قدرت دهی ، نور یزدان ، آن ، خدای متعال * آن پسر مامور ، یعنی جد ما ، مهرزاد نبی * آمدست با قوم خود اندر کنار شهر ما * برطرفها کرد ، جنگها و ، به پا کرد حکم خدا * برفراز کرد آتشی را به پا ، اندر فراز و تپه ها * زرنگار برج و باروی بساخت ، با مردمان با صفا * بهر حفظ مردم و ساکنین ، از هرگونه بلا * بود مردانی کهن اسطورهای سرفراز و پهلوان * زندگی میکرده اند آینجا آماده با ، هر اسب و سلاح * همسری از قوم آذرگاهان بستر زاینده رود * نام او ناهید بودست ، زهره ای ، در آسمان * از نژاد و نام فرزندان او اندر وسعت، ایران زمین * طایفه آمد به اسم و این نشان ، فرخ زادیان * شهری زیبا ساخته شد ، پس از جفا ، آشوریان * نام او گشت ، ز پاگبادان و شد * بغ آدران * شهر نور و پر فروغ ، باغ انوار خدا ، بغ آذران * آدر و آذر ، آتر و آتش ، پاک بوند نزد ایرانیان ، یکتاپرست * در جفای قوم تازی و عرب ، بی حد و حساب * در پس کشتارها و جنگهای بی امان * یادگار مانده است از آنان نزد خاطرات و ساکنان این محل * گورهای دسته جمعی ، جوانان از نسل نبی * گورآبادهای یک و دو * سرداب سورآبادیان ، در بشمگان * بی حد و بی اندازه ، بشمار کشته ، ای جوان ، دانای این ، روزگار * در زمان حاکمان وابسته ی آن زمان * محو کردند نامها و رسم ، انبیای ، ایرانیان * نام او را تحریف کردند و ، بگذاشته اند ، باغبادران * شاید روزی هم تغییر کند ، نام شهرمان * در به وقتی جدید و در زمان ، کردگار * بار دیگر برقرار گردد ، یاد اجداد و ، پور نبی * بر فراز ایزد رود آن نام سنگین و ، وزین * بغ آدران * شهر ما شهر خداست ، * بغ آدران * نوری از آتش دیدار او هست * آتش به قلب عاشقان *** بغ آذران *** ♡♡♡
ایران
،اصفهان
،باغبادران
،شعر
من کیستم ؟ من کیستم ؟ ... من زادگاه کوروشم ، آزاده ای پر شورشم ، من شهر پاک آرشم ، خون تن سیاوشم ، از غرب از ماد آمدم ، از گلشن داد آمدم ، من شیر مرد پارسم ، موج خلیج فارسم ، من پارتم اشکانیم ، ارژنگ پاک مانی ام ، شهنامه ی فردوسی ام ، اعجاز نظم شیرازی ام ، من کاوه آهنگرم ، از ملک اسپادان منم ، تاب ستم را ناورم ، از چرم پرچم ساختم ، تا بر ستمگر تاختم ، سرباز مام میهنم ، گودرز و گیو و بیژنم ، سهراب خون غلتیده ام ، پور پدر نادیده ام ، من داریوش پرجلال ، آن پادشاه بی مثال ، یاد خشایار شاه منم ، سردار بی پروا منم ، نام مرا فریاد کن ... همرزم و همراهش منم ، گهواره ی دانش منم ، هم یسن و یسنا داشتم ، خرده اوستا داشتم ، من سومینم داریوش ، آن شاه خونین و خموش ، یورش به قیصر برده ام ، تیغ از سکندر خورده ام ، یک شاه اما بی سپاه ، با دشمنانش بی پناه ، جنگید و کشت و کشته شد ، تاجش به خون آغشته شد ، کس بر تنش دستی نبرد ، تا آریو برزن نمرد ، داغ دل یونانیان ، من سورن اشکانیم ، من تخت جمشید جمم ، کسرا و شوش و ارگ بمم ، من اردشیر بابکم ، گیتی به نوک ناوکم ، نوشیروانم شاه داد ، از دوده ی بابک نژاد ، یعقوب لیثم ، استاد اعظم صباحی ام ، سردار خراسان مسلمم ، نادرم ، من مازیارم ، طاهرم ، تیغ کریم زندیم ، ختم حقار تمنیم ، من دیوهای مست را ، تورانیان پست را ، تاتار و چنگیز ها را ، تازی و بربرها را ، من دختران بی پدر ، من مادران بی پسر ، بسیار بر خود دیده ام ، وز داغشان رنجیده ام ، من پور فرخزاد را ، آن پاک دین راد را ، دیدم که در جنگ و نبرد ، با دشمن ایران چه کرد ، آتشگهم ویرانه شد ، ایزد زما بیگانه شد ، می کوفت سوت تازیان ، تا قرن ها بر پشتمان، کردند خونین جگر ، ضحاک ها بار دگر ، ذلت خدایا تا کجا ، قوم قجر شد پادشاه ، از جور شاهان قجر ، آن بزدلان بی جگر ، صد تکه ام تاراج شد ، سهم خراج و باج شد ، امروز بی بال و پرم ، افتاده دیهیم از سرم ، اما به خود بالیده ام ، من وارث مشروطه ام ، همراه جشن ملتم ، من در کنارم دیده ام ، سردار و شاعر ، همرهم ، صد راه را کردیم گذر ، از فتنه و جنگ و خدنگ ، تا جان خود همراه خود ، گردد قرین ، ملک وطن ، ایران شود از نو ، پدید ، ققنوسی از خاکستر ، پدید ، شیری چو غران و دلیر ، بی باک از رزم و نبرد ، با فوج این اهریمنان ، این دشمنان آب و خاک ، آزاد از بند زمان ، آرام از مکر روبهان ، باز آفریند هیبتش ، شوکت ، جلال و قدرتش ، از اتحاد و وحدتش ، از نور پاک رحمتش ، این کردگار بی مثال ، همراه شور ملتش ، بر ما بود صد آفرین ، همراه قوم آخرین ، از جور تاریخ مانده ایم ، سرو سپیدار ، خرمم ، ختم حقار ، ملتم ، آتشفشان ، سرکشم ...
ایران
،اصفهان
،باغبادران
،شعر
باران ، ای نعمت پاک خدای بی نیاز ، بی دلیل و بی ریا ، با بارشی آرام ، پاک و با صفا ، بر زمین و دشت و باغ و بوستان ، تشنه است خاک وطن در انتظارت با دعا، پاک می سازی دوباره ، فرش زیر پایمان ، روشنی بخش هوای آسمان، طاق رنگین میزنی باشکوه و پر فروغ ، در آسمان ، تا دوباره کاممان لبریز گردد از شمیم عطر برگ و گل به باغ ، قدرتی گیرد بدن از رنج نفسهای بریده ، پر ز گرد و خاک در این ماتم سرا ، ماوایمان ، باران ، ای نعمت پاک خدای بی نیاز ، لطف حق را باز بنشان بر کام وطن ، بارشی باران رحمت در تمام این خاک وطن ، زنده گردد دوباره کوه و باغ و این دمن ، آب ، آب لبریز گردد ، ساحل رود کهن ، خاطرات کهنه را بار دگر زنده شود ، شادی و شور و شعف میهمان این خانه شود ، باران ، ای نعمت پاک خدای بی نیاز ، می شود لطفی کنی با جلال و پرشکوه و مستدام ، آنقدر باری میان این دو ماه پر عجب، یعنی جمادی و رجب ، آنقدر جریان بیندازی بی صبر و حدیث ، آبهای سرفراز را چشمه چشمه ، در کوه و دمن ، آنقدر زیبا بباری بر قلوب پاک مردمان ، این وطن ، بی اشاره از من و از ما و از خلق این وطن ، آنقدر باری که گم گردد درد و ماتم از تمام این وطن ، آنقدر باری بر کوزه های خالی ، مردمان این وطن ، در پس این بارش و این مستدام و این عمل ، پاک گردد جملگی نیز اهرمن ، از خاک پاک این وطن ....
طبیعت
،ایران
،اصفهان
،باران
سرزمینی را می شناسم من در آن ، دور دستها *** در میان قله های سرفراز و باغ و انبوهی ز ، بستان ها *** فرخی دارد نژاد و قدمت دیرینه اش *** بس عجب باشد دوران کهن ، در درون خاطرات و سینه ها *** در جهان نامش پر آوازه و در دلها همی ، دلدارها *** در دلش جاری بود رگبرگ آب و سبزه و ، آوازها *** سرزمین پاک مردم ، خاک حاصلخیز ، عطر سیب و میوه ها *** با شهیدانی به روی دشت و کوه خفته ، در فراز و ، تپه ها *** در نبردی بی امان باسپاه اهرمن ، جرار ها *** دشمنانی دون صفت ، آشوری و تازی و این ، تاتارها *** در شکستی پایدار ، بشکسته پاها و حزین گشت ، دشمنان *** ناامید گشتند حرامی ها ز تسخیر دژ و انبوهی ، قلعه ها *** در نبرد با مردم این شهر کهن ، در طول تاریخ ، دوباره ، بارها *** من شناسم نام او با جنگجویانش ، همیشه ، دوستان *** پس بدان ای مرد دانا ، نام او باشد ، ثبت بر ملک جهان ، باغ یزدان ، باغ خرم ، جاودان ، باغبادران . ***
ایران
،اصفهان
،باغبادران
،تاریخ
قله های سر فراز میهنم را میستودم دائما در خفا و در جلا در بیان و در دعا ، ناگهان دیشب بیامد بر من این آوازی رسا ، در میان خواب و اندر آن شب پر رمز و راز ، آمد ای نادان خاموش شو بدان نام جان باخته ی خاک وطن بالا تر از این قله هاست ، در کنار جنگلی سرسبز همراه دعا خواندم ای خدا ای خالق بی منتها ، کن اجابت این دعا از بهر ما ، گر تو را دادم قسم در جنگلی پر برگ و سبز تا کنی تعجیل در پاسخ به این نالیدن و این گریه ها ، ناگهش دیشب بیامد بر من این آوازی رسا در میان خواب و اندر آن شب پر رمز و راز آمد ای نادان خاموش شو بدان نام جان باخته ی خاک وطن بالاتر از این سبزه هاست ، در پس دریا شدم اندر شبی تاریک و بیراه و نما ، ظلمت شب همره ما بود با طوفانی از بلا ، دست شستیم همراه تمام دوستان ، در مسیر این ره پر پیچ و پر خطر با صد جفا ، با دو صد پاره میان موج دریا رها ، هر کسی فریادی میزد نامهای یزدان و نبی ، عده ای هم بر زمین و هم هوا پشت سر میگفته اند ای خدا و ای الاه ، ناگهش اندر شب ظلمانی آن کردگار آمد ای نادان خاموش شو بدان نام جان باخته ی خاک وطن بالاتر از این نامهاست ... ای شهید ای شهید ای لطف بی منت خدا ، ای شهید ای شهید ای وارث خون حسین در زمین نینوا ، ای بجا مانده به وقت امروز در دور دستها صدها جسد اندر زمین کربلای پنج و چهار ، خون پاک تو فریاد چشمان هزاران ملت است ، جوشش زمزم کنار کعبه ی دلدارهاست ، هروله پاهای تو در خاک گرم آن نگاه در اشارت سوی دشت کربلا ، قدرت پاهای ماست اندر صفا و مروه ی ایران ما ، کربلا یادش بخیر آن کربلای پنج و چهار خونین ما یاد یاران و شهیدان یاد جمله شاه مرادی های ما ، ما کنون تنها بمانیم در کنار یادمان ، کن اجابت این دعا از ما حاضران این مکان ، در ظهور حجتت تعجیل کن ای صاحب عصر و زمان ، تا دوباره در کنار لشکر صاحب زمان ، شاهدان مستجاب الدعوه را بینیم دوباره یا خدا ، باز فریاد شهیدان نوحه ها را بشنویم بر صف اهریمن نابکاران ظالمان ، کربلایی مفتخر بیت المقدس آفریم یا خدا ، نام والایت نام والایت بالا می رود ای ورنامخواست ، در کنار نام یزدان میرود ای ورنامخواست ، نام اینجا باغ و گلستان خداست مدفن پاک شهیدان خداست ، سوره ای از هل اتی از نام شهیدان خدا ، گر مرا باشد فقط یک هدیه ای فرستم بر جمیع پاک ارواح شما ، بر شما گویم این ندا فریادها ، ای خدا و ای الهه کن درود بر خاندان حق و بر آل خدا کن ظهور حجت حقت مهدی صاحب الزمان خونخواه این شهیدان والسلام . ... درود و رحمت خداوند بر تمامی شهیدان ایران زمین باد .
ایران
،اصفهان
،باغبادران
،شهید
... مگر تاب و توان دیدن ناراحتی داری !؟ کنار بسترت برپاست دایم ساز غم ها و مصیبت ها !؟ مگر تاب و توان دیدن ناراحتی داری !؟ درختان کهن خشکیده و جمع ماهیان مرده !؟ مگر حالی زما مانده که بینی حال زار ما !؟ مگر تاب و توان دیدن ناراحتی داری !؟ نفس هایت بریدست و رگهای دلت بسته !؟ به یکباره جهیده دردجانکاهی درون نازک قلبت !؟ مگر تاب و توان دیدن ناراحتی داری !؟ ... تو رفتی ، تو رفتی تا نبینی باغهای خشکیده ی ما را !؟ تو رفتی ، تو رفتی تا نبینی بلبلان بی صدا خفته ز داغ مرگ گلها را !؟ تو باید می رفتی و میمردی !؟ چون احساس لطیفی داری ای آب !؟ مگر تاب و توان دیدن ناراحتی داری !؟ تو باید چشمهایت فرو می بست از این نامردمی ها !؟ مترسک مردمی پست و فرو مایه !؟ که بر همسایگی نامبارک آباد دلت لبخند شقاوت را ، ز کفتارهای خونین پوزه ، نقاب بر صورت اهریمنی خود عاریه دادند ، و سرسبزی و شیدایی و شادی را گرفتند و به تاراج برده اند تا حال !؟ مگر تاب و توان دیدن ناراحتی داری !؟ تو رود جان فزا و مادری مهربانتر از برم بودی !؟ چه بهتر آنکه نباشی و نبینی حال دایم زار ما را !؟ چه بهتر آنکه میرفتی و میمردی !؟ تو احساس لطیفی داری ای آب ، تو رفتی تا نبینی حال ما ای مخلوق خدا ای مادر ما زاینده رود مرده ی ما ...♡♡♡
ایران
،اصفهان
،زاینده رود
،تاریخ
من تو را وقتی گفتم دوست میدارم که انشای زیبای احساست را از روی دستان فرشتگان رو نویسی کردم و روی زیبایت را در پژواک ماه در آب و نامت را در نجوای سرو باغچه که از دلدادگیت به سپیدار میگفت و من این تقلب را بسیار دوست دارم ... *** بگذار مردم شهرمان فردا قضاوت کنند که ما ذباله های این کوچه نبودیم که در بیابانهای دور دست دفنمان کنند ما گنجهای این خاک اهورایی بودیم که به موزه ها نرفتیم و خاک خورده ایم ...*** گناه من و شما و آنها این است که طنابها طاقت دیدار ندارند و زود پاره میشوند... ولی دیشب از زوزه ی گرگی گرسنه فهمیدم که گوشت و پوست ما آدمیان خوراک خوبی برای آنهاست ...*** شاید یک روز او بیاید و در دستانش نور را تقسیم کند ، همانطور که نوشابه را کودکان تقسیم می کنند شاید یک روز بیاید و آب را به اندازه ی ریشه های درختان جاری کند در کویر خشکیده ی دلهایمان ، شاید یک روز بیاید که فقط همان یک روز است مانده به قیامت و حسابرسی ما ...*** اتاقهایمان کوچک است و خانه هایمان تنگ و دستانمان بسته و آویز بر گردن ... چه میشود کرد !؟ اما من حسی دارم که انگار ریشه ها دارند از جایی دیگر سر بالا می آورند و این را به من پرستویی مهاجر گفت که در بالای آیفن خانه یمان لانه گذاشته است و من هر روز از سر شوق دیدار او یواشکی از گوشه ی لحاف کرسی مان او را می بینم و لذت میبرم ...*** بگذار دایم بگویند کتابخانه ها مشتری ندارند !؟ آیا به کدامین کتاب موجود می توان یقین کرد که آخرش کتابی از کتابخانه های این ملت متمدن سوخته شد یا جابجا شد و یا برنگشت !؟ آیا همین یک سند میتواند مرا به جلوه ای از پرتوی نور حقیقت نزدیک کند !؟...*** ریشه ها را می سوزانند ، سیمان هم میریزد سم هم می پاشند آتش هم میزنند خاکسترشان را به باد هم میدهند تا از نو جنگلی را نیافرینند... !؟ و این یک پرسش وحشتناک و کابوسی است که من را مدام درگیر کرده است که چرا ما تاریخ زندگی آغازیان و بندپایان و حتی کرم انگل آسکاریس روده هايمان را می دانیم اما نمی دانیم که آخر در پس یورش این تازیان مهاجم در هزار و اندی سال قبل ، آیا ما با گل و بلبل و شیرینی دروازه های شهرهایمان را به روی آنها گشودیم یا آنها با منجنیق ها و دیوارکوب ها و بستن آب و خوراک بر مردم و کودکان و ساختن پله هایی از اجساد متعفن شب پرستان ساختند و از روی آنها گذر کردند و ما را نجات دادند و به بهشت بردند !؟ هنوز هم از پس سالها و مطالعات جوابی به من حداقل داده نشده است و نخواهند داد ... !؟ ...*** چه دنیای جالب ، خنده دار و ناراحت کننده ای می بینم !؟ یک طرف در سالن های رقص و پایکوبی و آواز و طرف دیگر با کمربندهای انتحاری به انتظار مرگ خود و مردم ثانیه شماری می کنند .!؟ یک طرف به پیوند دست و پا می اندیشند و رفاه و نجات ما مردم ، ولی طرف دیگر به نام خدا با قساوت دل سر می برند !؟ چه دنیای عجیب و بی سر و سامانی من می بینم ...!؟ ...*** دستهایمان را در این فصل سرد و خزان زده در باغهای سرد و خشکیده ی دلهایمان خواهیم کاشت تا بزودی شکوفه های عشق و یکرنگی و شادی جوانه بزنند ... ما این رسم کهن را از نیاکان کشاورزمان آموخته ایم که دانه ها را به سبزه و سبزه ها را به شادی و نور تبدیل می کردند و چه زیباست این نکو داشت واین آیین دوست داشتی که باید هر روز ادامه یابد ...
ایران
،اصفهان
،زاینده رود
،نثر
دیشب از سنگ بسترهای آشنا من شنیدم که می گفتند با هم گفتگوی یک راز پنهانی در کنار ریشه های بیدار خسته از داد و ناله ی بی آبی که رسیده است بر تمامی ما این پیام مهم از دور دستها از کلام باد و دعای باران جاری خواهد شد در دلهای مردم آبادی زاینده رودی مملو از مهربانی و شادی ...
اصفهان
،زاینده رود
،تاریخ
،ادبیات
نام این سرزمین با فرهنگ و تاریخ کهن این سرزمین پیوسته است . این مکان در میان فلات مرکزی ایران و جاده ی ابریشم و محل تلاقی راههای جنوب و بنادر دریای پارس، شهر مذهبی استخر فارس ، پاسارگاد ، اسپادان ، ری ، و راههای شرقی غربی اسپادان به چهارمحال بختیاری ، ایذه ، شوش در گذشته های دور دست قرار گرفته است . درست در میان فلات مرکزی یا ایالت خونیره و در وسط خشکی های دنیای کهن بطوری که فاصله ی کاروانیان از اولین شهر تجاری در شرق تا این خطه و از آنجا به آخرین شهر در غرب در مسیر جاده های تجاری برابر بوده است و به همین خاطر لنگان = میان دو قسمت و النگان =بالادست دوقسمت که منظور سرزمینی که در میان جاده های ابریشم و در هر دو جهت شمالی جنوبی و شرقی غربی برابر است نام برده شده است . در تقسیمات دوره های کهن در زمان عیلامیها محل سکونت اقوامی کوچنده از آن سرزمین بوده است . وجود سنگنگاره هاو طرحهای پرنقوش از شکار مردم و حیوانات ونشانه هایی از طرحهای مذهبی دلالت بر پیوستگی فرهنگی تجاری این مکان با تمدنهای شوش و سرزمین عیلام است . در دوره ی ورود اقوام کوچنده ی آریاییها از حدود چهار هزار سال قبل به قوم پارس و سرزمین پارسه وابسته بود و جنگهای طولانی با اقوام کوچنده ی قوم ماد تا اوایل دوره ی هخامنشیان بر سر چراگاهها و دشتهای چمنزار بویژه در کنار زاینده رود وجود داشته است . لنجان کهن از غرب سرزمین اصفهان تا سرزمین چهارمحال و بختیاری و از شهرستان تیران تا شهرضای کنونی را در بر می گرفته و جز یی از ایالت مرکزی ایران باستان بوده است . سرزمینهای مجاور هم با نامهای ولنجان یا کنارلنجان خوانده میشده است . به برکت زاینده رود و جریان آن در دشتهای لنجان و دور بودن از پیکارها و منازعات کشوری مکان پرورش اسب و آموزش سوارکاران سپاه حکومتی بوده است و خود لنجان هم یک سپاه مردمی و محلی داشته است که پس از فراغت مردم و اهالی از کشاورزی بنا به درخواست والی یا ساتراپ ایالت مرکزی به سپاه کشور یا ارتش ملی می پیوستند که در مکانهایی همچون بیستگان، سورآباد مورگان یا مکان جنبش و حرکت گرد همدیگر جمع میشدند. بیشتر قلعه ها و نام هاي روستاها و شهرهای این خطه هماهنگ با نقش مذهبی ، تجاری ، مذهبی و سیاسی است که بر اهمیت آن دلالت دارد . این سرزمین بنا به آثار تاریخی که هنوز هم تعدادی از آنها وجود دارد مکان دفن تعدادی از پیامبران ص و فرزندان و نوادگان و عرفا و مشاهیر معروف است که میتوان از مقبره ی حضرت انوش ابن شیث ابن آدم ع در فهاران کدرگان یا قدریجان ، معراجگاه و قدمگاه آستراخاتون دختر یا نواده ی حضرت یعقوب ع و قدمگاه حضرت الیاس ع در پیربکران فلاورجان ، قدمگاه حضرت عزیر نبی ع در حوض ماهی مبارکه، آرامگاه و آتشکده حضرت مهرزاد نبی ع فرزند و نوادگان حضرت زرتشت نبی ع و ... را نام برد که بعضی از آثار تاریخی و مقبره های مذهبی و قبور شهدا و گورستانهای کهن در حوادث تاریخی و بلاهای طبیعی از بین رفته است و کم و بیش نامهایی فقط از آنها مانده است ...
ایران
،اصفهان
،لنجان
،باغبادران
شناخت ریشه ها و هویت فردی و ملی هر فردی در علاقمندی به زادگاه و کشور و تلاش برای ساخت آبادانی آن و افزایش اراده و اعتماد سازی تاثیر فراوان دارد و کم نیستند کشورهایی که سابقه ی چندانی درگذشته دارند و به تاریخ سازی جعلی می پردازند .!؟ ولی روی سخن ما موضوع تاریخ باغبادران و مدیران شهری و اداره های وابسته به میراث فرهنگی است که چرا علی رغم گفت و شنودهای فراوان از این شهر ونوشتن چندین کتاب و پایان نامه ها و تحقیقات دانشگاهی هنوز سرگذشت مردم دره ی زاینده رود و مناطق بالادست لنجان = النگان و بویژه شهرکهن و تاریخی باغبادران در هاله ای از ابهام قرار دارد .!؟ چرا آثار کهن و تاریخی به شیوه های متفاوت تخریب شده و یا در حال نابودی است !؟ تلاشهای فرهنگ دوستان در زمینه ی تاسیس باغ موزه و مرمت و فعالیت توریستی گردشگری در بنای تاریخی چهاربرج به کجا رسیده است .!؟ در کنار تمام طرح های توسعه ی فرهنگی و مدرسه سازی مطالعات تاریخی و یاد آوری رشادت ها و جانفشانی های نیاکان و بزرگان شهر و برگزاری یادبودها به کجا رفته است .!؟ امروز متاسفانه فرزندان این شهر ، از تاریخ شهرهای کشورهای مختلف و اطراف و اکناف کشورمان کم و بیش اطلاعاتی دارند ولی از زادگاه خود آگاهی اندک و جسته گریخته و بدون سند محکم دارند !؟ حال دمیدن تنها در بوق گردشگری فرزندان ما را به سمتی برده و خواهد برد که فکر می کنند این شهر فقط برای تفریح و سرگرمی و لذت بردن از طبیعت و فضای سرسبز آن سابقه دارد و از تاریخ و گذشته ی مردمان آن و سختکوشی های آنان و دفاع از شهر و هویت تاریخی و ملی زادگاه خود درک کاملی ندارند و هویتی که در آنان شکل خواهد گرفت بدون میراث کهن نیاکان و انتقال ارزشهای نیکو و وطن دوستی و حفظ و پاسداری از آداب و رسوم و احترام به گذشته خواهد بود !؟ شاید عدم توجه به این موضوعها بر ابهامات فراوان در رابطه به توجه ننمودن به تاریخ کهن شهر باغبادران و حساسیت اندک در این زمینه بیفزاید .
ایران
،اصفهان
،لنجان
،باغبادران
بی شک هیچ کشوری به مانند ایران با جابجای تحریف و تغییر نامها شهر و روستاها و سکونتگاهها و آثار و ابزار و لوازم بشری روبرو نبوده است که ریشه های واقعی آن به تلاش حاکمان وقت و فاتحان این سرزمین کهن برای گسترش فرهنگ و ادبیات و نامیدن آن مکانها و نامها به گویش زبان بیگانه و تغییر فرهنگ و هویت تاریخی ملت ایران بوده است .!؟ متاسفانه عده ای هم از روی نادانی و نابخردی و یا تعصب به فرهنگ حاکم که برگرفته از خرده فرهنگهای مهاجم بوده و یا در راستای خوش خدمتی به وابستگان غیر ایرانی تلاش کرده و میکنند که نامهای ارزشمند ایرانی را پاک کرده و نامهای بیگانه و بی مایه را جایگزین کنند . این تلاشهای بی ارزش و بنیان کن فرهنگی در یورشهای تورانیان ، یونانیان ، تازیان ، مغولان ، تاتارها ، رومیها و استعمارگران در عصرجدید پدیدار است . حال بهتر است بدانید که ریشه های نام شهر باغبادران به بغ آدران = خدا و یاصاحب آتشکده ها ،بغ آذران و باغ آذران و باغ آدران است که بررسیها نشان داده که چون مزرعه ها و سکونتگاهای فراوانی در کنار چشمه ها و قنات ها و زاینده رود بوده است که به طایفه ها و اقوام کوچنده ی آریایی وابسته بوده است و هر کدام آتشکده ای داشته اند به شهر آتشکده ها و باغ آتش ها معروف بوده است ، و برای کاروانیان و مسافران جاده ی ابریشم که از کنار این مکان می گذشته است بویژه در شب از دور جالب و اسرار آمیز بوده است . که به نظر میرسد این نامی بوده است که مردم و مسافران بر شهر نهادند و کم کم جایگزین نام سمندگان = مکان پرورش اسب سمند و پاگبادان = سرزمین مردم پاک سرشت ، نامهای قبلی شهر شده است و تلاش ویژه ای در زمان حکومتهای تازیان و وابستگان آنها بوده است که نام پرهویت و تاریخی این شهر کهن را تحریف و تغییر دهند تا اینکه باغبادران جانشین نامهای قبلی گردیده است که هنوز هم باقی مانده است ...
ایران
،اصفهان
،باغبادران
،تاریخ
تاریخ و مطالعه ی گذشتگان : فلات ایران و ناحیه ی مرکزی ( خونیره یا خونیرس ) از کهن ترین سکونتگاههای بشری تا چهل هزار سال قبل است . مکانهایی همچون ری ،ریگا ،تپه های سیلک ، شوش، سوشا ، هگمتانه ، گابا، اسپادان ، پاسارگاد، کرمان و ... همگی نشان دهنده وجود تمدن ،شهرنشینی در ایران کهن است اگر بلندترین کوهها و قله ها به گفته ی زمین شناسان در ابتدا در حدود چهارمیلیون سال قبل از دل دریاها سر به بیرون آوردند میتوان از قله های اورست ، هیمالیا ،هندوکش، در شرق فلات ایران و از البرز ، دم آوند ، دماوند، سهند ، سبلان ، آرارات ، تفتان ، زاگرس ، اشترانکوه ، هزار مسجد ، زردکوه و ... همگی در مرکز خشکی های دنیا و یا فلات مرکزی از دامنه های شرق اورست و پامیر و سند و ایندوس تا دریای مدیترانه تا دامنه های زاگرس
و جلگه های کارون ،زاینده رود، دجله و فرات و دریای پارس ، خلیج فارس و دریای مکران ،دریای عمان همگی در مرکز دنیا و همان ایالت خونیره یا خونیرس است ک زمانی در عصر پادشاهی پیشدادیان کشور ایران به این نام خوانده میشده است. در مطالعه ی گذشتگان این گزارش وجود دارد که پیامبر و پادشاه ایرانی به نام کیخسرو دنیای کهن را که هفت کشور بود بین فرزندان خود ب نامهای سلم و تور و گی و ایرج تقسیم نمود و سهم ایالت مرکزی را به ایرج داد که رشک و حسادت برادران را برانگیخت و او را کشتند و بر عزای این فرزند این پادشاه گریست و دستور کشتن تمامی فرزندان و همکاران را داد و فرمان داد طبل و سنج بزنند و سیاه بکشند و ملک ایران گریه کنند که دومین عزاداری دسته جمعی پس از قتل سیاوش به دست تورانیان بود . پس ایالت مرکزی همیشه برای حاکمان با ارزش بوده و دین و حکومت و ارگهای سلطنتی ، مکان آموزش اردوی نظامی یا ارتش و سرمایه های ملی کشور ایران کهن همگی در این سرزمین بوده است . پایتخت هایی مانند بلخ ، خوارزم ، غزنین ، شوش ، همدان، تخت جمشید ، تیسفون ، ری ، شیراز ، اصفهان ، تهران ، همگی در میان فلات مرکزی ایران کهن بوده است . در طول تاریخ همیشه دشمنان انیرانی یا غیر ایرانی و ایالت های مجاور که تکه هایی از پازل امپراطوری ایران زمین بوده اند تلاش کرده اند که تواناییها و اقتدار و سرمایه های این ملک میانی را به خود الحاق کرده و یا نابود کنند ولی اهورامزدا این ملک را به کمک پهلوانان و جوانان حفظ کرده است .
ایران
،اصفهان
،باغبادران
،تاریخ
یک آتشکده قلعه دیگر هم در اطراف شهر باغبادران قرار دارد با حدود موقعیت جغرافیایی همان آتشکده قلعه شاهپیرآقا که در موردش مفصل در پست قبل توضیح دادم،منتها این آتشکده قلعه بر فراز تپه ماهوری بالای همان صحرای گدستان یعنی با فاصله بیشتر از آتشکده قلعه شاهپیرآقا قرار گرفته است که اکنون آثاری از دیواره های سنگچین و گل آن باقیست که متاسفانه اطراف آن در حال ساخت و ساز است که امکان ورود ساختها به حریم این قسمت باستانی هم احتمال دارد و متاسفانه بدلایل بیتوجهیهای اهالی و مسئولان شهری در طول تاریخ این بنا به مخروبه ای تبدیل شده است.
بر اساس تحقیقات چندی از باستانشناسان و اهالی قدیم محل که نسل به نسل وقایع این بنا را توضیح داده اند این آتشکده قلعه در طول تاریخ تحت مالکیت و استفاده چندی از فرقه ها و حکومتهای ایران بوده است،ولی قدمت بنای اصلی این بنا هم به قبل از دوران ساسانیان باز میگردد که همان کاربردهای مذهبی_زرتشتی را همانند آتشکده قلعه شاهپیرآقا داشته همچنین کاربرد نظامی_دفاعی،دیدبانی از قسمت اطراف شهر و جاده های ارتباطی اطراف از جمله جاده ابریشم را داشته که همان جاده تجاری معروف بین المللی بوده که از چین به روم منتهی میشده که از شهر باغبادران هم عبور میکرده چرا که باغبادران در زمانهای قدیم یکی از مراکز تولیدات محصولات صنعتی کشاورزی دامی در طول تاریخ،همچنین یکی از مراکز مهم تجاری نظامی اقتصادی در ایران بخصوص باستان بوده است.
این قلعه آتشکده علاوه بر آتشکده که در مرکزش بوده دورتا دورش برجها و باروها،دروازه ای بوده برای همان اهدافیکه ذکر شد،آثار یکی از برجهای دایره ای شکلش هنوز هم باقیست،یک کاروانسرا برای کاروانیان،طویله ای برای نگاهداری مرغان اسبها و دیگر چهارپایان کوله بر،سربازخانه ای برای استراحت سربازان داشته است که همشان ویران شده است...
باغبادران اسمهای مختلفی در طول تاریخ داشته است که به چندی از اسمهای آن اشاره میکنم برای آشنایی بیشتر با تاریخ درخشانش از جمله؛در باستان یعنی از دوران ساسانیان به قبل یکی از اسمهایش بغ آذران بوده به معنی مغ یا جاییکه آتش را گرامی میدارند که ریشه در مذهب زرتشت دارد و مربوط است به همان قلاع آتشکده هایش که ذکر شد،النگان نام دیگرش بوده به معنای مکانیکه سرسبز است و مانند دُر یا مرواریدی درخشان و ارزشمند میدرخشد،بعدها یعنی از زمانیکه مسلمانان بر ایران مسلط میشوند نامهای جدیدی پیدا میکند مانند : باغ بابادران،باغبدران،باغبهادران و اسمهای دیگر تامیرسد بنام باغبادران کنونی...
در زمان حمله مسلمانان به ایران باغبادران خیلی بزرگتر از مکان کنونی اش بوده به طوریکه از یکطرف با اسپادان(اصفهان کنونی)و از طرف دیگر با شهرکرد(بجز سامانو روستاهای زیردستش)همسایه بوده،همانطور که قبل هم ذکر شد یکی از مراکز مهم استراتژیک ایران بوده است به طوریکه یک بلوک(یک منطقه وسیع در ایران باستان بخصوص ساسانیان)به حساب می آمده که پادشاه بزرگی داشته از نوادگان پیامبران زرتشت که به مرکزیت قلاع آتشکده ایکه وجود داشته بر بلوک النگان فرمانروایی میکرده که در زمان حمله مسلمانان بدلیل زرتشتی بودن اهالی اش مقاومتهای زیادی در برابر اعراب کردند و هزاران نفر در این جنگها کشته شدند،مکان تقریبی جنگها در اطراف کوهها و تپه ماهورهای محله ملک آباد و بخش اعظم قبرستانهای قدیمی در محلی بنام سوردک،اطراف روستای شورجه و همام،اردا و...است...
این آتشکده قلعه بعدها هم در زمان حکومت سلجوقیان بر ایران حالا یا توسط خود سلجوقیان بازسازی و مورد استفاده قرار میگیرد و بعد توسط حکومت اسماعیلیان از سیطره ی سلجوقیان در می آید و تصرف میشود یا اینکه بطور مستقیم توسط خود اسماعیلیان بازسازی و مورد استفاده قرار میگیرد...
که حکومت اسماعیلیان هم در زمان سلجوقیان توسط رهبر اول شجاع و لایقشان حسن صباح با هدف احیای فرهنگ آریایی و نفی سلطه مادی و معنوی قوم عرب حاکم بر ایران بخصوص در زمان حکومت خلیفه ی دوم و بنی امیه، مروانیان ،بنی عباسیان و ستمهایشان به ایرانیان و شیعیان دست به قیامهای هدفمندی زدند و توانستند با قوای ورزیده و با ایمانشان تعداد زیادی از مناطق و قلاع کوهستانی ایران، سوریه و...از جمله آتشکده قلعه کافر را از چنگ حکومتهای دست نشانده عباسیان در آورند و به مرکزیت آن مکانها بر مناطق اطراف دست پیدا کنند و دین وهدفشان را ترویج دهند که اعمالشان در اصفهان و حتی النگان(باغبادران کنونی)بسیار موثر واقع گردید،چندی از قلاعشان در استان اصفهان عبارتند از:قلعه شاهدژ بر فراز کوه صفه اصفهان،قلعه بزی بر فراز کوهی در نزدیکی شهر دیزیچه یا دژچه ،قلعه خولنجون در اطراف فلاورجان کنونی و ...، همین آتشکده قلعه کافر درشهر باغبادران که مفصل توضیح دادم+آثار برجهای سنگی مخروبه در خط کوهها و تپه های ملک آباد تا کوههای بالاسر روستاهای مورکان و کرچگان+ آثار قلعه سنگی مخروبه بر فراز کوه پیر شمع الدین(پیش همبدین،پیرشمس الدین)که با هم مرتبط بوده اند که قلعه شاهدژ کل شهر اصفهان را پوشش میداده و آتشکده قلعه کافر تمام النگان (باغبادران) را که در موقع خطر و حملات دشمن به سرزمینها و قلاعشان از طریق آتش روشن کردن بر بلندای قلاعشان که در قلعه کافر آتشکده وجود داشته به هم خبر و درخواست کمک را اطلاع رسانی میکردند...
بعدها در زمان صفویان هم به احتمال زیاد این بنا دوباره بازسازی و مورد استفاده قرارگرفته که بیشتر کاربرد کاروانسرا برای کاروانیان و مرکز نظامی_دفاعی_ دیدبانی را داشته است .
لازم به یادآوری است که باغبادران دارای بیش از دو استودان بوده است که یکی از آنان در زیر آتشکده قلعه کافر وجود داشته که در دوره ساسانیان به قبل مورد استفاده بوده،استودان آرامگاه زرتشتیان بوده که اجساد مردگانشان بهمراه چند زیورآلات را در آن قرار میدادند که حالت تونلی طور داشته در زیر کوهها و تپه ماهورها بوده است، البته بعدها از این تونلها استفاده های دیگری شد،برای مثال در زمان حکومت اسماعیلیان بر این قلعه در هنگام محاصره توسط دشمنان مختلف بویژه مغولان وقتی سربازان جغتای فرزنددچنگیز خان مغول این قلعه را محاصره کردند سربازان داخل قلعه از نظر آب بی نیاز بودند چراکه رود زاینده رود که از اسمش هم پیداست که آب را میزاید و نامحدود است از زیردست کوه که تونل زیر قلعه به آن منتهی میشده آب به داخل قلعه میبرند و تا ماهها توانستند در مقابل محاصره مغولان دوام بیاورند ولی متاسفانه در نهایت بدلیل ورود کاروانی ظاهرا تجار که انگار برای فروش کالا یا قالی به قلعه وارد شده بودند و توانستند دروازه قلعه را شبانه بگشایند و مغولان بیرون بداخل قلعه هجوم برده و همه چیز را سوزاندند و بردند و همه را که داخل قلعه بودند بطرز وحشیانه کشتند و گورهای دسته جمعی بوجود آورند و صدها نفر از اهالی شهر را در مکان روستای کنونی شورجه که زیردست همان قلعه است سلاخی میکردند، بعضیها بر این باورند که دلیل شکستشان از مغولان وجود جاسوس یا خائنی در قلعه بوده که شبانه دروازه قلعه را گشوده بوده و این وضع هولناک بوجود آمده بود...
این بود گوشه ای از تاریخ شفاهی از آتشکده قلعه کافر که اگر زبان بگشاید چه چیزها که دیده و میگوید تاریخ واقعا پیچیده است...
زرتشت
،اسماعیلیان
،اصفهان
،تاریخ
بی تردید هیچ مرضی بدتر از کرونا نیست، ویروسی که تمام کالبد جسمی ، روحی روانی فرد را به کام بی نظمی ،اختلال ، درگیری و در مواردی انعقاد خون و از کار انداختن مراکز تنفسی در مغز و خفگی را همراه دارد. بیان حالات روحی روانی و خاطره های کرونایی خود موضوعهای جالب و ناراحت کننده و قابل تأمل است... !؟
وقتی حس میکنی کرونا داری انگار تمام بدبختیها را حس میکنی مثل اینکه آوار یک خانهی خراب را دارند رویت می ریزند . مونده ای تسلیم بشی یا مبارزه کنی...استرس دلهره نگرانی و ترس بشدت سراغت میاند . حالا جواب مثبت و توی خونه ای و دایم حس میکنی مرض داره زیاد میشه فکر میکنی ویروس داره جلو میره و در حال گسترش عفونت و خرابکاری است . بلند میشی بری بیمارستان و رفتن به سوی سی تی ریه گرفتن و داخل لوله ی عکسبرداری ، شلوغی و مردم گرفتار ، چرخهای برانکارد در حرکت و...میایی اورژانس درمیان مردم صدمه دیده حوادث گریه و ناله، بوی خون و الکل و پانسمان و 115 و تو بی قرار مث یه سنگ افتاده ای روی تخت که حالا چطور میشه ... بهتر میشم بدتر میشم پیش خودت میگی کاش نیومده بودم . خوب توی خونه هم امکاناتی نبوده و... میاند سراغت یه مشت پایه سرم دورت میزارند انگار یه فیلم یا برنامه ی تلویزیونی داره ساخته میشه،تازه به قطره های سرم نگاه میکنی که قطره قطره دارند توی بدنت میرند و یه حس آرامشی دارند بهت میدند که یک دفعه جیغ و داد بلند میشه زنی از ترس کرونا سکته کرده مرده ... حال یک مرد دیالیزی بده، کرونا داره خانمی را مدام بیهوش میکنه و بچه ها فریاد و داد میزنند صداها بلند است خدا بداد برس وای مردم ای خدا دارم خفه میشم و باز صدای جیغ و ناله شروع میشه و من مانده ام باز به قطره های سرم نگاه کنم و لعنت بفرستم که چرا کرونا سراغ من آمد و لعنت بفرستم بر سازندگان و مروجان این کشتار بیولوژیک در جهان ...
براستی مرضی بدتر از کرونا من تا بحال ندیده بودم...خدا قسمتتان نکنه و قدر سلامتی خود را بدانید...


جهان
،ایران
،اصفهان
،لنجان
این بنای باستانی در حاشیه شهر باغبادران_بالای کوههای ملک آباد_بالای صحرای گزستان(گدستان)با فاصله ای کم از محله مذکوره قرار گرفته است که متاسفانه بدلیل بیتوجهی مسئولان و اهالی شهر بر اثر ساخت و سازهای شهری آثار باقیمانده اش هم از بین رفت و تنها ما مکان حدود آن را میدانیم،دریغ از اینکه خود بنا بطور کامل تخریب شده است...
بر اساس گفته اهالی قدیم محله و نتایج تحقیقات چندی از تاریخدانان شهر،قدمت این آتشکده به دوران قبل از ساسانیان باز میگردد که در آنزمان دین رسمی نه تنها بغ آذران(باغبادران کنونی)بلکه تمام ملک ایران زمین زرتشت بوده است که در رسومات این مکتب مردم سه چیز را گرامی میداشتند: آب،خاک،آتش که بر همین اساس در مراکز مناطق پر تجمع زرتشتیان آتشکده هایی میساختند برای گرامی داشتن و برپا کردن آتش جهت انجام مراسمات مذهبیشان،این آتشکده علاوه بر اینکه کاربرد مذهبی داشته در اطراف آن برای حفاظت از آتشکده و حتی اطراف شهر،برج و بارو،دروازه بوده است که نگهبانان و سربازان آتش مدام از آن نگاهداری میکرده اند که متاسفانه بدلیل تخریب شدن این بنای با ارزش ما اطلاعی نداریم که بنای آتشکده و قلعه اطرافش به چه حالتی بوده است!
به دره زیردست قلعه آتشکده،دره صحبت میگفته اند چرا که مردم در قدیم برای اجرای مراسمات باستانی در آنجا تجمع میکرده اند حتی تا همین چهل سال اخیر هم مردم محلی در آن محل دورهم جمع میشدند و باهم صحبت میکردند،آش درست میکردند،سنگ نگاره ای هم درون آتشکده وجود داشته که آن هم تخریب شده است...

درود بر شما : به وب سایت مجید شمس باغبادرانی خوش آمدیدمطالب،مقالات،تاریخی،فرهنگی،ادبیات،طنز،شعر،روانشناسی ، مشاوره خانوادگی،شغلی،تحصیلی،کارآفرینی،حل اختلافات ، تبلیغات،گردشگری،اکوتوریسم میباشد،این نوشتارها به هیچ گونه حزب و یا گروه خاصی وابسته نمیباشد و بر اساس ادبیات عامه ، طنز و زبان مردم و تاریخ شفاهی تنظیم شده است ، هر گونه سوء استفاده از مطالب و یا بهره برداری از عنوان ، نام ، شغل ممنوع است و طبق قانون قابل پیگیری است ، به آشنایانتان معرفی فرمایید ، در صورت خواهان ارتباط با اینجانب یا پرسش و مشاوره در زمینه های تحصیلی شغلی سازشی روانی با شماره ی اینحانب میتوانید تماس بگیرید یا در پیام رسان ایتا یا وات ساپ پیام بفرستید . شماره ی همراه : ۰۹۱۳۷۲۸۵۳۵۷ با سپاس