سال قبل در جشن برداشت میوه ای به نام به که به همت علاقمندان و دوستداران و باغداران و مدیران شهری در شهر باغبادران برگزار شد در جمع دوستان از من درخواست شد که چند کلمه ای صحبت کنم . من هم چند بیتی را که شب قبل آماده کرده بودم برای آنها خواندم که برای آنان و گردشگران دلنشین بود و خاطره شد . جا دارد که از برگزار کنندگان این چنین یادبودهای کهن و جشنواره ی گردو سپاسگزاری کنیم و بطور یقین ادامه دادن این کارهای زیبا باعث رونق فرهنگی و اقتصادی شهر شده است و شادی و سرور را به همراه داشته است . باشد که به یاری خداوند شهرمان بیشتر شناخته شود . به ز به و عطر دلفریبش باد بر گل و شاخسار و نهالش آفرین باد خلقت هستی را گر دگر کنیم یاد بر رخ و چهره و هستی به آفرین باد بر سر دستم می درخشد امروز جام زرفامش ساغری می نوشم ز یاد صهبای به آفرین باد جمع یاران و دوستان و حضرت به جمعند غم و غصه نیا حداقل به گاه به آفرین باد هر که بشد بر این شهر کهن کرسی سوار تا بود ذکر و همتش آبادی و آسایش مردم ورد زبان من و دوستان همیشه به آفرین باد ...